دوباره تنظیم کردن، بازسامان کردن، دوباره سامان دادن، دوباره تعدیل
readjust
دوباره تنظیم کردن، بازسامان کردن، دوباره سامان دادن، دوباره تعدیل
انگلیسی به فارسی
دوباره تعدیل
تنظیم مجدد
انگلیسی به انگلیسی
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to bring once again to a more fitting or more correct state, relationship, position, or the like; to adjust again.
- She readjusted the rearview mirror, which had somehow gone askew.
[ترجمه ترگمان] آینه اتومبیل را دوباره تنظیم کرد، که به گونه ای کج شده بود
[ترجمه گوگل] او آینه دید عقب را تصحیح کرد، که تا حدودی رفته بود
[ترجمه گوگل] او آینه دید عقب را تصحیح کرد، که تا حدودی رفته بود
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to adapt oneself anew.
- It was difficult to readjust to living with a roommate after having had a room to himself for so long.
[ترجمه ترگمان] زندگی کردن با یک هم اتاقی پس از اینکه برای مدت طولانی یک اتاق برای خودش داشته بود، مشکل بود
[ترجمه گوگل] پس از آنکه به مدت طولانی به اتاق خود زنگ زد، دوباره با هم اتاقی به خانه برگشت
[ترجمه گوگل] پس از آنکه به مدت طولانی به اتاق خود زنگ زد، دوباره با هم اتاقی به خانه برگشت
• adjust anew, remodify, readapt; reevaluate an insurance claim
if you readjust or readjust yourself, you adapt to a new situation.
if you readjust something, you alter the position it is in.
if you readjust or readjust yourself, you adapt to a new situation.
if you readjust something, you alter the position it is in.
دیکشنری تخصصی
[عمران و معماری] تجدید تعدیل
[برق و الکترونیک] تنظیم دوباره
[برق و الکترونیک] تنظیم دوباره
جملات نمونه
1. It's hard to readjust to life in Britain after working abroad.
[ترجمه ترگمان]سازگاری با زندگی در بریتانیا پس از کار در خارج از کشور دشوار است
[ترجمه گوگل]پس از کار در خارج از کشور سخت است که در انگلیس دوباره زندگی کنید
[ترجمه گوگل]پس از کار در خارج از کشور سخت است که در انگلیس دوباره زندگی کنید
2. You need to readjust your attitude.
[ترجمه ترگمان] باید رفتارت رو عوض کنی
[ترجمه گوگل]شما باید رفتار خود را اصلاح کنید
[ترجمه گوگل]شما باید رفتار خود را اصلاح کنید
3. It takes time to readjust after a divorce.
[ترجمه ترگمان]زمان میبره تا بعد از طلاق دوباره متعادل بشه
[ترجمه گوگل]پس از طلاق، زمان برای تعدیل نیاز است
[ترجمه گوگل]پس از طلاق، زمان برای تعدیل نیاز است
4. The driver's seat is too high,I have to readjust it.
[ترجمه ترگمان]صندلی راننده خیلی بالاست باید دوباره درستش کنم
[ترجمه گوگل]صندلی راننده خیلی زیاد است، من باید آن را تنظیم کنم
[ترجمه گوگل]صندلی راننده خیلی زیاد است، من باید آن را تنظیم کنم
5. Children are highly adaptable—they just need time to readjust.
[ترجمه ترگمان]کودکان به شدت سازگار هستند - آن ها فقط به زمان برای سازگاری نیاز دارند
[ترجمه گوگل]کودکان بسیار سازگار هستند - آنها فقط نیاز به زمان برای تنظیم مجدد دارند
[ترجمه گوگل]کودکان بسیار سازگار هستند - آنها فقط نیاز به زمان برای تنظیم مجدد دارند
6. Once again he had to readjust to living alone.
[ترجمه ترگمان]یک بار دیگر مجبور شد دوباره به تنهایی زندگی کند
[ترجمه گوگل]مجددا او مجبور شد به تنهایی زندگی کند
[ترجمه گوگل]مجددا او مجبور شد به تنهایی زندگی کند
7. He found it hard to readjust to school life when he was getting old.
[ترجمه ترگمان]وقتی داشت پیر می شد، آن را سخت تغییر می داد
[ترجمه گوگل]او هنگامی که پیر شد، دشوار بود که به زندگی مدرسه بازگردد
[ترجمه گوگل]او هنگامی که پیر شد، دشوار بود که به زندگی مدرسه بازگردد
8. We may need to readjust these figures slightly.
[ترجمه ترگمان]شاید لازم باشد این ارقام را کمی اصلاح کنیم
[ترجمه گوگل]ممکن است ما این ارقام را کمی تنظیم کنیم
[ترجمه گوگل]ممکن است ما این ارقام را کمی تنظیم کنیم
9. You may find it necessary to readjust the wheels from time to time.
[ترجمه ترگمان]شاید برای دوباره کردن چرخ ها از زمان به موقع لازم باشد
[ترجمه گوگل]ممکن است لازم باشد که چرخها را از زمان به زمان مرتب کنید
[ترجمه گوگل]ممکن است لازم باشد که چرخها را از زمان به زمان مرتب کنید
10. They are bound to take time to readjust after a holiday.
[ترجمه ترگمان]آن ها موظف هستند که بعد از یک روز تعطیلی دوباره آماده شوند
[ترجمه گوگل]آنها مجبورند بعد از یک تعطیلات به اتمام برساند
[ترجمه گوگل]آنها مجبورند بعد از یک تعطیلات به اتمام برساند
11. In the end you have to readjust your expectations.
[ترجمه ترگمان]در پایان باید انتظارات خود را اصلاح کنید
[ترجمه گوگل]در نهایت شما باید انتظارات خود را تنظیم کنید
[ترجمه گوگل]در نهایت شما باید انتظارات خود را تنظیم کنید
12. It is difficult to readjust ourselves to life in a foreign country in a short time.
[ترجمه ترگمان]سازگاری با زندگی در یک کشور خارجی در کوتاه مدت دشوار است
[ترجمه گوگل]در یک زمان کوتاه، خود را به زندگی در یک کشور خارجی دشوار می سازد
[ترجمه گوگل]در یک زمان کوتاه، خود را به زندگی در یک کشور خارجی دشوار می سازد
13. Readjust your watch. You are now on Moscow time.
[ترجمه ترگمان]به ساعتش نگاه کن شما اکنون در مسکو هستید
[ترجمه گوگل]ساعت خود را دوباره تنظیم کنید شما هم اکنون در مسکو هستید
[ترجمه گوگل]ساعت خود را دوباره تنظیم کنید شما هم اکنون در مسکو هستید
14. Former soldiers often struggle to readjust to life outside the army.
[ترجمه ترگمان]سربازان سابق اغلب برای سازگاری با زندگی بیرون از ارتش تقلا می کنند
[ترجمه گوگل]سربازان سابق اغلب تلاش می کنند که به خارج از ارتش زندگی کنند
[ترجمه گوگل]سربازان سابق اغلب تلاش می کنند که به خارج از ارتش زندگی کنند
15. Remember to readjust the mirrors in the car.
[ترجمه ترگمان]به خاطر داشته باشید که آینه ها را در اتومبیل اصلاح کنید
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که آینه در ماشین را تنظیم کنید
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که آینه در ماشین را تنظیم کنید
پیشنهاد کاربران
بازتنظیم
کلمات دیگر: