(آمریکا - خودمانی) دوندگی (به ویژه برای امرار معاش)، کشاکش، به این در وآن در زدن، سگ دوی، عملیات رقابت امیز عنیف و شتاب امیز
rat race
(آمریکا - خودمانی) دوندگی (به ویژه برای امرار معاش)، کشاکش، به این در وآن در زدن، سگ دوی، عملیات رقابت امیز عنیف و شتاب امیز
انگلیسی به فارسی
عملیات رقابت آمیز عنیف و شتاب آمیز
نژاد موش
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) an exhausting, competitive struggle or routine.
• race to the top, race to be the best
if you describe a job or way of life as a rat race, you mean that the people in it are all competing fiercely with each other; used showing disapproval.
if you describe a job or way of life as a rat race, you mean that the people in it are all competing fiercely with each other; used showing disapproval.
دیکشنری تخصصی
[برق و الکترونیک] موش دوان
مترادف و متضاد
competition in life
Synonyms: battle of life, daily grind, hamster cage, survival of the fittest, treadmill, vicious circle
جملات نمونه
1. Paul got caught up in the rat race and was never at home.
[ترجمه amin] پل در این عملیات رقابت آمیز گیر کرده و هرگز در خانه نبوده
[ترجمه ترگمان]پل تو مسابقه موش گیر کرده و هیچ وقت خونه نبوده[ترجمه گوگل]پولس در مسابقه موش ها گرفتار شد و هرگز در خانه نبود
2. I had to get out of the rat race and take a look at the real world again.
[ترجمه amin] من مجبور شدم از این عملیات رقابت آمیز ( کشاکش، دوندگی ) خارج شوم و دوباره به دنیای واقعی نگاه کنم.
[ترجمه ترگمان]باید از مسابقه موش خلاص می شدم و دوباره به دنیای واقعی نگاه می کردم[ترجمه گوگل]من مجبور شدم از نژاد موش خارج شوم و دوباره به دنیای واقعی نگاه کنم
3. Dad wants to get out of the rat race and move back to his hometown.
[ترجمه گندم] پدر میخواد از سگ دو زدن دست برداره و به شهرش برگرده
[ترجمه ترگمان]بابا می خواد از مسابقه موش بره بیرون و به زادگاه خودش برگرده[ترجمه گوگل]پدر می خواهد از نژاد موش خارج شود و به زادگاهش برگردد
4. They longed to escape from the rat race and move to the countryside.
[ترجمه ترگمان]آن ها مشتاق بودند که از مسابقه موش فرار کنند و به منطقه روستایی نقل مکان کنند
[ترجمه گوگل]آنها آرزوی فرار از نژاد موش و حرکت به حومه را داشتند
[ترجمه گوگل]آنها آرزوی فرار از نژاد موش و حرکت به حومه را داشتند
5. He decided to get out of the rat race, and went to work on a farm.
[ترجمه سهیلا] او تصمیم گرفت که دست از دوندگی ( سگ دو زدن ) برداره و رفت که توی یه مزرعه کار کنه
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت از مسابقه موش خلاص شود و در یک مزرعه کار کند[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت از نژاد موش خارج شود و به مزرعه رفت
6. At least we would be out of the rat race until I had worked up some seniority in my job.
[ترجمه ترگمان]حداقل تا زمانی که یک دختر بزرگ تر را در شغلم پیدا کرده بودم از مسابقه جاسوسی خارج می شدیم
[ترجمه گوگل]حداقل تا زمانی که چندین کار ارشد در شغل من انجام داده ام، از نژاد موش خارج می شود
[ترجمه گوگل]حداقل تا زمانی که چندین کار ارشد در شغل من انجام داده ام، از نژاد موش خارج می شود
7. She decided to drop out of the rat race because she couldn't stand working 60 hours a week.
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت از مسابقه موش خارج شود چون نمی توانست ۶۰ ساعت در هفته کار کند
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت که از نژاد موش خارج شود زیرا او 60 ساعت در هفته کار نمی کرد
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت که از نژاد موش خارج شود زیرا او 60 ساعت در هفته کار نمی کرد
8. Retirement: It's nice to get out of the rat race, but you have to learn to get along with less cheese. Gene Perret
[ترجمه ترگمان]بازنشستگی: خوب است از نژاد موش خارج شوید، اما باید یاد بگیرید که با پنیر کم تر همراه شوید ژن Perret
[ترجمه گوگل]بازنشستگی خوب است که از نژاد موش خارج شوید، اما باید یاد بگیرید که با پنیر کمتری همراه شوید جن پریت
[ترجمه گوگل]بازنشستگی خوب است که از نژاد موش خارج شوید، اما باید یاد بگیرید که با پنیر کمتری همراه شوید جن پریت
9. Children are forced into the rat race for higher salary and prestige.
[ترجمه ترگمان]کودکان به خاطر حقوق و اعتبار بالاتر به نژاد موش تبدیل می شوند
[ترجمه گوگل]بچه ها برای افزایش حقوق و اعتبار به نژاد موش ها مجبور شده اند
[ترجمه گوگل]بچه ها برای افزایش حقوق و اعتبار به نژاد موش ها مجبور شده اند
10. Too much of a rat race.
[ترجمه ترگمان] زیادی نژاد موش بود
[ترجمه گوگل]بیش از حد یک نژاد موش
[ترجمه گوگل]بیش از حد یک نژاد موش
11. Life is a rat race. 3
[ترجمه ترگمان]زندگی یک نوع موش است ۳
[ترجمه گوگل]زندگی یک نژاد موش است 3
[ترجمه گوگل]زندگی یک نژاد موش است 3
12. The party last night was a rat race . It was too noisy and crowded.
[ترجمه ترگمان] مهمونی دیشب یه نژاد موش بود خیلی شلوغ و شلوغ بود
[ترجمه گوگل]حزب شب گذشته یک مسابقه موش بود بیش از حد پر سر و صدا و شلوغ بود
[ترجمه گوگل]حزب شب گذشته یک مسابقه موش بود بیش از حد پر سر و صدا و شلوغ بود
13. We are all involved in a rat race, whether we want to be or not.
[ترجمه ترگمان]همه ما در یک مسابقه موش درگیر هستیم، چه بخواهیم چه نخواهیم
[ترجمه گوگل]ما همه در یک مسابقه موش دخیل هستیم، خواهیم بود یا نه
[ترجمه گوگل]ما همه در یک مسابقه موش دخیل هستیم، خواهیم بود یا نه
14. The dance last night was a rat race.
[ترجمه ترگمان] رقص دیشب یه نژاد موش بود
[ترجمه گوگل]رقص شب گذشته یک مسابقه موش بود
[ترجمه گوگل]رقص شب گذشته یک مسابقه موش بود
پیشنهاد کاربران
inf. a fierce competition for success, wealth, or power
a difficult, tiring, often competitive activity or routine
an exhausting and usu. competitive routine activity
a difficult, tiring, often competitive activity or routine
an exhausting and usu. competitive routine activity
کوپلر حلقوی
scamper بتاخت
سگ دو زدن - کار و رقابت سخت در زندگی برای امرار معاش
وضعیت کسالت بار و بی ارزش
a lifestyle in which you are always chasing money and success but never getting it.
Grind, busy life
چشم و هم چشمی کردن
سگ دو زدن
توضیح درباره اصطلاح rat race
اصطلاح مسابقه موش ها برمی گردد به موش های آزمایشگاهی که آنها را درون قفسی پر از راه های مارپیچ می گذارند و در انتهای راه پنیری قرار می دهند. موش ها باید آنقدر بدوند و از این راه های مارپیچ بگذرند تا به تکه اندکی پنیر برسند. در فارسی به تلاش بیهوده کردن برای یک لقمه نان در آوردن سگ دو زدن می گویند.
منبع: سایت بیاموز
اصطلاح مسابقه موش ها برمی گردد به موش های آزمایشگاهی که آنها را درون قفسی پر از راه های مارپیچ می گذارند و در انتهای راه پنیری قرار می دهند. موش ها باید آنقدر بدوند و از این راه های مارپیچ بگذرند تا به تکه اندکی پنیر برسند. در فارسی به تلاش بیهوده کردن برای یک لقمه نان در آوردن سگ دو زدن می گویند.
منبع: سایت بیاموز
کلمات دیگر: