شنود گذاشت، شیر آب زدن به، ضربات اهسته وپیوسته زدن، سوراخ چیزیرا بند اوردن، از شیر اب جاری کردن
tapped
انگلیسی به فارسی
دیکشنری تخصصی
[برق و الکترونیک] انشعاب دار
جملات نمونه
1. iraj tapped me on the shoulder and said "get up"
ایرج دست به شانه ام زد و گفت ((بلند شو)).
2. mehri tapped a letter on the typewriter
مهری با ماشین تحریر نامه ای را به سرعت تایپ کرد.
3. two new athletes were tapped for membership
دو ورزشکار جدید برای عضویت بر گزیده شدند.
4. be careful of what you say on the phone, it's tapped
مواظب حرف هایی که پشت تلفن می زنی باش چون تلفن تو تحت کنترل است.
پیشنهاد کاربران
به کاری زده شده، مورد استفاده و بهره قرار گرفته شده
There is a rich vein of literary talent here just waiting to be tapped by publishers.
There is a rich vein of literary talent here just waiting to be tapped by publishers.
کلمات دیگر: