بطورمضحک، چنانکه خنده اورد
funnily
بطورمضحک، چنانکه خنده اورد
انگلیسی به فارسی
بطورمضحک ،چنانکه خنده آورد
جالب است
انگلیسی به انگلیسی
• curiously, strangely; amusingly, comically
you say funnily enough to indicate that something is surprising, but true.
you say funnily enough to indicate that something is surprising, but true.
جملات نمونه
1. Her elder sister's been acting rather funnily just recently.
[ترجمه ترگمان]خواهر بزرگش به طور عجیبی به طور عجیبی این طور رفتار کرده است
[ترجمه گوگل]خواهر بزرگترش به تازگی اقدام کرده است
[ترجمه گوگل]خواهر بزرگترش به تازگی اقدام کرده است
2. Funnily enough, I was just about to call you when you called me.
[ترجمه ترگمان]به طرز خنده داری وقتی بهم زنگ زدی می خواستم بهت زنگ بزنم
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی، زمانی که شما به من تلفن کردید، فقط با شما تماس گرفتم
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی، زمانی که شما به من تلفن کردید، فقط با شما تماس گرفتم
3. Funnily enough, I was just thinking about you when you called.
[ترجمه ترگمان]به طرز خنده داری، من فقط داشتم به تو فکر می کردم وقتی زنگ زدی
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی، زمانی که شما نامزد شدید فقط به فکر شما بودم
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی، زمانی که شما نامزد شدید فقط به فکر شما بودم
4. Funnily enough, I met her only yesterday.
[ترجمه ترگمان]به طرز خنده داری، من فقط دیروز دیدمش
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی، من او را تنها دیروز ملاقات کردم
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی، من او را تنها دیروز ملاقات کردم
5. Funnily enough I can remember what I had for lunch on July 5th, 190 but I've forgotten what I had for breakfast today.
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی به طرز خنده داری به یاد دارم که در پنجم ژوئیه من چه چیزی برای ناهار داشتم، ۱۹۰، اما فراموش کرده بودم که چه چیزی برای صبحانه دارم
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی می توانم آنچه را که برای ناهار در تاریخ 5 ژوئیه 190 داشتم را به خاطر بسپارم، اما من امروز صبح امروز فراموش کرده ام
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی می توانم آنچه را که برای ناهار در تاریخ 5 ژوئیه 190 داشتم را به خاطر بسپارم، اما من امروز صبح امروز فراموش کرده ام
6. Funnily enough, I was born on exactly the same day as my wife.
[ترجمه ترگمان]به طرز خنده داری، من دقیقا همون روزی که همسرم شدم متولد شدم
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی، من در همان روز به عنوان همسر من متولد شدم
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی، من در همان روز به عنوان همسر من متولد شدم
7. Canseco's throw was straight, but wobbled funnily at the last minute.
[ترجمه ترگمان]throw - Canseco راست بود، اما در لحظه آخر به طور ناگهانی تکان خورد
[ترجمه گوگل]پرتاب Canseco مستقیما بود، اما در لحظات آخر خنده دار بود
[ترجمه گوگل]پرتاب Canseco مستقیما بود، اما در لحظات آخر خنده دار بود
8. Funnily enough, it was one of my nephews brought him the message - Josh's eldest boy, Jimmy.
[ترجمه ترگمان]به طرز خنده داری، این یکی از خواهرزاده های من بود که براش پیغام گذاشتم - پسر بزرگ جاش، جیمی
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی کفایت کرد، یکی از خواهرزاده های من این پیام را به او داد - پسر ارشد جاش، جیمی
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی کفایت کرد، یکی از خواهرزاده های من این پیام را به او داد - پسر ارشد جاش، جیمی
9. Funnily enough, I think the craze has never resurfaced in the seventy years since that time.
[ترجمه ترگمان]به طرز خنده داری، من فکر می کنم که این جنون در هفتاد سال بعد از آن هرگز دوباره ظاهر نشده است
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی، من فکر می کنم که این دیوانگی هرگز در هفتاد سال از آن زمان مجسم نشده است
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی، من فکر می کنم که این دیوانگی هرگز در هفتاد سال از آن زمان مجسم نشده است
10. Funnily enough, whenever he does this all the really interesting people in the room seem to gravitate to his chair.
[ترجمه ترگمان]به طرز خنده داری، هر وقت که این کار را بکند همه آدم های جالب این اتاق به خودش جذب می شوند
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی، هر زمان که او این کار را انجام می دهد، همه افراد واقعا جالب در اتاق به نظر می رسد به صندلی اش حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی، هر زمان که او این کار را انجام می دهد، همه افراد واقعا جالب در اتاق به نظر می رسد به صندلی اش حرکت می کنند
11. I called him three times, but funnily enough, he didn't answer.
[ترجمه ترگمان]من سه بار بهش زنگ زدم، اما به اندازه کافی جواب نداد
[ترجمه گوگل]من سه بار به او تلفن زدم، اما به اندازه کافی جالب بود، جواب نداد
[ترجمه گوگل]من سه بار به او تلفن زدم، اما به اندازه کافی جالب بود، جواب نداد
12. Funnily enough ( ie It'so happened that ) I met her just yesterday.
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی Funnily (برای همین اتفاق افتاد)که دیروز با او ملاقات کردم
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی (یعنی این اتفاق افتاد) من دیروز را دیدم
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی (یعنی این اتفاق افتاد) من دیروز را دیدم
13. Funnily enough, he didn't say a word against me.
[ترجمه ترگمان]به طرز خنده داری، او حتی یک کلمه هم علیه من نگفت
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی شایسته، او علیه من یک کلمه نگفت
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی شایسته، او علیه من یک کلمه نگفت
14. Funnily enough, some out - and - out capitalist economists would agree.
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی، برخی از اقتصاددانان سرمایه داری با سرمایه داری موافق بودند
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی، برخی از اقتصاددانان بیرون و خارج سرمایه داری موافق هستند
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی، برخی از اقتصاددانان بیرون و خارج سرمایه داری موافق هستند
کلمات دیگر: