کلمه جو
صفحه اصلی

rustling

انگلیسی به فارسی

خسته کننده، خش خش کردن، صدا کردن، صدا دراوردن از، صدای برگ خشک ایجاد کردن


انگلیسی به انگلیسی

• act of producing a soft sound like that of wind blowing through leaves; act of stealing cattle

جملات نمونه

1. She moved nearer, her long silk skirt rustling around her.
[ترجمه ترگمان]او نزدیک تر شد و دامن بلندش را به صدا در آورد
[ترجمه گوگل]او نزدیکتر حرکت کرد، دامن طلای ابریشمی او را در اطراف او شنیده بود

2. We, the rustling leaves, have a voice that answers the storms, but who are you so silent " I am a mere flower.
[ترجمه ترگمان]ما، صدای خش خش برگ ها، صدایی می شنوم که طوفان ها را جواب می دهد، اما شما که انقدر ساکت هستید من فقط یک گل هستم
[ترجمه گوگل]ما، برگ های خسته کننده، صدایی را که به طوفان پاسخ می دهد، اما شما خاموش هستید من تنها گل هستم

3. Agitation of the leaves in the breeze made rustling sound.
[ترجمه ترگمان]آشوب برگ ها به صدا در می آمد
[ترجمه گوگل]تبخیر برگ ها در باد باعث صدای خشن شد

4. I could hear rustling in the bushes.
[ترجمه ترگمان]صدای خش خشی از میان بوته ها شنیدم
[ترجمه گوگل]من می توانستم در بوته ها شنیده شود

5. Did you hear something rustling through the bushes?
[ترجمه ترگمان]صدای خش خشی از لای بوته ها شنیدی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما چیزی را شنیده از طریق بوته؟

6. A small animal was making rustling noises among the leaves.
[ترجمه ترگمان]یک حیوان کوچک در میان برگ ها سر و صدا می کرد
[ترجمه گوگل]یک حیوان کوچک حیرت زده میان برگ ها بود

7. I heard someone rustling the papers in my office.
[ترجمه ترگمان] شنیدم یکی تو دفتر من کاغذها رو به هم زده
[ترجمه گوگل]من شنیده ام که برخی از مقالات را در دفتر من شنیده ام

8. They caught him rustling cattle in their farmyard.
[ترجمه ترگمان]آن ها او را در حیاط طویله به صدا در می آوردند
[ترجمه گوگل]آنها در مزرعه خود گله های شگفت انگیزی را گرفتند

9. The wind set the trees rustling.
[ترجمه ترگمان]باد درختان را به صدا درمی آورد
[ترجمه گوگل]باد درختان را شگفت زده کرد

10. They have been busy rustling up new business.
[ترجمه ترگمان] سرشون شلوغ بوده
[ترجمه گوگل]آنها مشغول خرد کردن کسب و کار جدید هستند

11. Several hundred acres of rustling, wind-blown grass swept over our feet and under scattered oak trees.
[ترجمه ترگمان]چند صد جریب زمین با صدای خش خش و باد که از زمین بلند می شد و زیر درختان بلوط پراکنده بود
[ترجمه گوگل]چند صد هکتار خشمگین، چمن مصنوعی باد بر روی پای ما و زیر درختان بلوط پراکنده قرار داشت

12. Then Mum came rustling down the stairs in her almost-new taffeta dress with its leg o' mutton sleeves.
[ترجمه ترگمان]در این موقع مامان با پیراهنی از پارچه تافته خود که پاچه شلوارش را پوشانده بود، از پله ها پایین آمد
[ترجمه گوگل]سپس مادرش به پایین پله ها در لباس تفتا تقریبا جدید خود را با پاشنه آستین های گوشت خوک آمد

13. The coughing, the rustling of the newspapers, the rasp of coat buttons on table or chair exasperated his brooding.
[ترجمه ترگمان]سرفه، صدای خش خش روزنامه ها، صدای سوهان درآوردن دکمه های کت و صندلی روی میز یا صندلی در فکر فرورفته بود
[ترجمه گوگل]سرفه، شور و شوق روزنامه ها، تکه های دکمه های کت و شلوار بر روی میز یا صندلی، باعث خستگی او شد

14. My heart sounds like corn leaves rustling in the wind.
[ترجمه ترگمان]صدای خش خش برگ ها در باد به گوش می رسد
[ترجمه گوگل]قلب من به نظر می رسد مثل برگ های ذرت در حال وزش باد

پیشنهاد کاربران

۱. خش خش، صدا، صدای خش خش ۲. دام دزدی. دزدی دام، دام زنی. اسب دزدی. دزدی اسب. اسب زنی


کلمات دیگر: