ساده کننده، مختصر کننده
simplifier
ساده کننده، مختصر کننده
انگلیسی به فارسی
ساده کننده، مختصر کننده
ساده ساز، ساده کننده
انگلیسی به انگلیسی
• person or thing that simplifies
جملات نمونه
1. Great leaders are almost always great simplifiers who can cut through the argument debate and doubt to offer a solution everybody can understand. Colin Powell
[ترجمه ترگمان]رهبران بزرگ تقریبا همیشه simplifiers بزرگی هستند که می توانند بحث های بحث و مشاجره را قطع کنند و بدون شک یک راه حل ارائه دهند که همه بتوانند آن را درک کنند کالین پاول
[ترجمه گوگل]رهبران بزرگی تقریبا همیشه ساده سازان بزرگ هستند که می توانند از طریق بحث استدلال برطرف شوند و شک و تردید ارائه یک راه حل که همه می توانند درک کنند کالین پاول
[ترجمه گوگل]رهبران بزرگی تقریبا همیشه ساده سازان بزرگ هستند که می توانند از طریق بحث استدلال برطرف شوند و شک و تردید ارائه یک راه حل که همه می توانند درک کنند کالین پاول
2. The conclusion can simplifier the analysis of 3-PSS other characteristics, and the method has some reference for other deficient dof mechanism.
[ترجمه ترگمان]این نتیجه گیری می تواند تجزیه و تحلیل ویژگی های سه بعدی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد، و این روش مرجعی برای مکانیزم مربوط به درجه آزادی دیگر دارد
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری می تواند تجزیه و تحلیل ویژگی های دیگر 3-PSS را ساده تر کند و روش دیگری برای مکانیسم دیگر مکمل ناقص مکمل است
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری می تواند تجزیه و تحلیل ویژگی های دیگر 3-PSS را ساده تر کند و روش دیگری برای مکانیسم دیگر مکمل ناقص مکمل است
3. These rules and patterns are used by the simplifier to simplify expressions.
[ترجمه ترگمان]این قوانین و الگوها توسط simplifier برای ساده سازی حالات مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]این قوانین و الگوهای توسط simplifier برای ساده سازی عبارات استفاده می شود
[ترجمه گوگل]این قوانین و الگوهای توسط simplifier برای ساده سازی عبارات استفاده می شود
4. Personally I think original was more simplifier to play with it because there were less units than brood war.
[ترجمه ترگمان]من شخصا فکر می کنم اصلی این بود که با آن بازی کنم، چون واحدهای کمتری نسبت به جنگ وجود داشتند
[ترجمه گوگل]من شخصا فکر می کنم اصل اصلی ساده تر شدن آن است که با آن بازی کند زیرا واحدهای کمتر از جنگ های مادری وجود دارد
[ترجمه گوگل]من شخصا فکر می کنم اصل اصلی ساده تر شدن آن است که با آن بازی کند زیرا واحدهای کمتر از جنگ های مادری وجود دارد
5. Another exemplary simplifier is Procter and Gamble, which also kills off brands year after year.
[ترجمه ترگمان]نمونه دیگری از این شرکت پروکتر و گامبل است که هر ساله یک سال بعد از آن را می کشد
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از ساده سازان نمونه Procter and Gamble است که سالانه از سالیان متمادی از بین می رود
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از ساده سازان نمونه Procter and Gamble است که سالانه از سالیان متمادی از بین می رود
6. Watch out for a new brand of consumer in 2008: the middle-aged Simplifier .
[ترجمه ترگمان]در سال ۲۰۰۸ برای یک برند جدید از مصرف کننده نگاه کنید: the میانسال
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که یک نام تجاری جدید مصرف کننده در سال 2008 میلادی شبیه ساز
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که یک نام تجاری جدید مصرف کننده در سال 2008 میلادی شبیه ساز
کلمات دیگر: