(نادر)، لحظه به لحظه، آن به آن، دم به دم، هرگاه، در هرلحظه، هرآن، دم بدم، هر لحظه
momently
(نادر)، لحظه به لحظه، آن به آن، دم به دم، هرگاه، در هرلحظه، هرآن، دم بدم، هر لحظه
انگلیسی به فارسی
(نادر) لحظه به لحظه، آن به آن، دم به دم
(نادر) هرگاه، در هرلحظه، هرآن
(نادر) (فقط) برای یک لحظه، یک آن و بس
لحظه ای
انگلیسی به انگلیسی
• very soon, at any moment; momentarily, for a moment; gradually, progressively
جملات نمونه
1. She will be with you momently.
[ترجمه ترگمان]هر لحظه با شما خواهد بود
[ترجمه گوگل]او با لحظه ای با شما خواهد بود
[ترجمه گوگل]او با لحظه ای با شما خواهد بود
2. A cardinal perched momently on the dogwood branch.
[ترجمه ترگمان]بر شاخه درخت dogwood
[ترجمه گوگل]یک مغزدار به طور مداوم در شاخه سگ چوب
[ترجمه گوگل]یک مغزدار به طور مداوم در شاخه سگ چوب
3. Her face grew momently darker, more dissatisfied and more sourly expressive of disappointment.
[ترجمه ترگمان]رنگ چهره اش هر لحظه تیره تر می شد، بیشتر ناراضی و more از ناامیدی بود
[ترجمه گوگل]چهره او لحظه ای تیره تر شد، ناراضی تر و ناراحت کننده تر بود
[ترجمه گوگل]چهره او لحظه ای تیره تر شد، ناراضی تر و ناراحت کننده تر بود
4. The sport grew in interest momently.
[ترجمه ترگمان]این ورزش در هر لحظ هی مورد توجه قرار گرفت
[ترجمه گوگل]این ورزش در لحظه به لحظه افزایش یافت
[ترجمه گوگل]این ورزش در لحظه به لحظه افزایش یافت
5. Till wedding before momently, StylistHan Na still is opposite " bumf marriage gauze " undertake subsidizing, ensure no risk at all.
[ترجمه ترگمان]StylistHan نا، تا قبل از هر momently در حال حاضر در مقابل یک gauze ازدواج می کند و یارانه پرداخت می کند و هیچ خطری را تضمین نمی کند
[ترجمه گوگل]تا زمانی که عروسی قبل از لحظه ای، StylistHan Na هنوز مخالف 'gauze ازدواج' است، یارانه را تامین می کند، هیچ ریسکی را تضمین نمی کند
[ترجمه گوگل]تا زمانی که عروسی قبل از لحظه ای، StylistHan Na هنوز مخالف 'gauze ازدواج' است، یارانه را تامین می کند، هیچ ریسکی را تضمین نمی کند
6. Now the people cannot momently monitor the concentration of gas.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، مردم نمی توانند در هر لحظه غلظت گاز را تحت نظر داشته باشند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر مردم نمی توانند لحظه ای غلظت گاز را کنترل کنند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر مردم نمی توانند لحظه ای غلظت گاز را کنترل کنند
7. The method is introduced that is the monitoring the concentration of gas basing on fiber sensor. The method has optimum sensitivity and momently testing.
[ترجمه ترگمان]این روش معرفی شده است که نظارت بر غلظت گاز بر روی سنسور فیبر است این روش دارای حساسیت مطلوب و تست momently می باشد
[ترجمه گوگل]روش معرفی شده است که نظارت بر غلظت گاز بر اساس سنسور فیبر است روش حساسیت بهینه و تست لحظه ای است
[ترجمه گوگل]روش معرفی شده است که نظارت بر غلظت گاز بر اساس سنسور فیبر است روش حساسیت بهینه و تست لحظه ای است
8. Domestic millions player is working 24 hours for American blizzard company everyday, press momently move computer clavier to create profit for its.
[ترجمه ترگمان]میلیون ها نفر از بازیکنان داخلی ۲۴ ساعته برای شرکت بوران آمریکایی روزانه کار می کنند، در حال حاضر برای ایجاد سود برای این شرکت برای ایجاد سود، از هر momently رایانه ای استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]میلیونها بازیکن داخلی روزانه 24 ساعت برای شرکت بلک بری آمریکایی کار می کنند، در حال حاضر مطبوعات را برای ایجاد سود برای خود فشار می دهید
[ترجمه گوگل]میلیونها بازیکن داخلی روزانه 24 ساعت برای شرکت بلک بری آمریکایی کار می کنند، در حال حاضر مطبوعات را برای ایجاد سود برای خود فشار می دهید
9. Quack eventually when the son object of ground that momently, I cried.
[ترجمه ترگمان]من فریاد زدم: آن ها بالاخره وقتی پسر منظور از زمین در آن لحظه به زمین خورد، موفق می شوند
[ترجمه گوگل]در نهایت، زمانی که پسر ذره ای از زمین را به حال خود رها کرد، گریه کردم
[ترجمه گوگل]در نهایت، زمانی که پسر ذره ای از زمین را به حال خود رها کرد، گریه کردم
10. Then complete clansman wears business suit, make tie, await that momently arrival.
[ترجمه ترگمان]بعد از آن، clansman کامل لباس تجاری می پوشد، کراوات می بندد، منتظر رسیدن momently می شود
[ترجمه گوگل]سپس کلنی را کامل می کشد تا کسب و کار کت و شلوار، کراوات، انتظار می رود که لحظه ورود
[ترجمه گوگل]سپس کلنی را کامل می کشد تا کسب و کار کت و شلوار، کراوات، انتظار می رود که لحظه ورود
کلمات دیگر: