کلمه جو
صفحه اصلی

potent


معنی : قوی، پر زور، نیرومند
معانی دیگر : قدرتمند، مقتدر، پرقدرت، پراقتدار، قدرقدرت، تهم، تهمتن، مرد افکن، زورمند، پرتوان، (استدلال و غیره) قانع کننده، مجاب کننده، محکم، متین، (دارو یا مشروب الکلی یا چای یا قهوه و غیره) قوی، موثر، کاری

انگلیسی به فارسی

قوی، پرزور، نیرومند


قوی، نیرومند، پر زور


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: potently (adv.)
(1) تعریف: having strength; powerful.
مترادف: powerful, puissant, strong
متضاد: impotent
مشابه: forceful, intense, invincible, mighty, vigorous

- The emperor was a potent leader who was able to bring about vast changes.
[ترجمه ترگمان] امپراطور یک رهبر قوی بود که می توانست تغییرات گسترده ای را ایجاد کند
[ترجمه گوگل] امپراتور یک رهبر قدرتمند بود که توانست تغییرات بزرگی را به وجود آورد

(2) تعریف: producing strong effects, as a drug.
مترادف: intense, overwhelming, powerful
مشابه: active, concentrated, effective, efficacious, forceful, formidable, stiff, telling

- Because the new drug was more potent, the doctor cautioned the patient to avoid overdosing.
[ترجمه ترگمان] از آنجا که دارو جدید قوی تر بود، پزشک به بیمار هشدار داد که از overdosing اجتناب کند
[ترجمه گوگل] از آنجا که داروی جدید قوی تر بود، پزشک از بیمار برای جلوگیری از مصرف بیش از حد دارو هشدار داد

(3) تعریف: persuasive or influential.
مترادف: forcible, powerful, strong
مشابه: convincing, effectual, forceful, influential, overpowering, persuasive, weighty

- The editorial put forth a potent argument in favor of reform.
[ترجمه ترگمان] این سرمقاله یک استدلال قوی را به نفع اصلاحات مطرح کرد
[ترجمه گوگل] سرمقاله یک استدلال قوی برای اصلاحات است

(4) تعریف: of a male, able to have an erection of the penis.
مترادف: virile
متضاد: impotent
مشابه: fecund, vigorous

- The herb was thought to make a man more potent.
[ترجمه ترگمان] گیاه فکر کرده بود که یه مرد قوی تر بشه
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید گیاه قوی تر باشد

• strong; influential; operational; virile, having masculine power
something that is potent is effective and powerful.
a man who is potent is capable of having sex.

مترادف و متضاد

قوی (صفت)
mighty, hard, solid, valid, drastic, keen, strong, fierce, heavy, formidable, stark, bouncing, brawny, stalwart, boisterous, forcible, powerful, potent, intense, violent, buxom, vigorous, hefty, stocky, forceful, lusty, high-powered, high-pressure, irresistible, stoutish, towering, two-handed, walloping

پر زور (صفت)
strong, brawny, powerful, potent

نیرومند (صفت)
mighty, puissant, main, solid, strong, orotund, formidable, stout, rugged, brawny, nervy, powerful, potent, valiant, vigorous, hale, prolific, red-blooded, robustious, sinewy, sthenic

effective, powerful, forceful


Synonyms: almighty, authoritative, ball of fire, cogent, commanding, compelling, convincing, dominant, dynamic, efficacious, forcible, full-bodied, go-getter, great, gutsy, impressive, influential, lusty, mighty, persuasive, powerhouse, puissant, punchy, robust, spanking, stiff, strong, sturdy, telling, trenchant, useful, vigorous


Antonyms: disabled, fragile, helpless, impotent, incapable, ineffective, weak


جملات نمونه

1. potent weapons
سلاح های نیرومند

2. a potent argument
استدلال قانع کننده

3. a potent drink
مشروب قوی

4. a potent king
پادشاه مقتدر

5. a potent medicine
داروی موثر

6. this tea is too potent
این چای خیلی پررنگ (یا قوی) است.

7. Beauty is potent, but money is more potent.
[ترجمه سیمین] زیبایی قدرتمند است اما پول و ثروت، قوی تر است!!!
[ترجمه ترگمان]زیبایی قدرتمند است، اما پول بیشتری دارد
[ترجمه گوگل]زیبایی قوی است، اما پول قوی تر است

8. Beauty is potent; but money is omnipotent.
[ترجمه ترگمان]زیبایی قوی است، اما پول قادر مطلق است
[ترجمه گوگل]زیبایی قوی است اما پول توانا است

9. Advertising is a potent force in showing smoking as a socially acceptable habit.
[ترجمه ترگمان]تبلیغات یک نیروی قوی است که استعمال دخانیات را به عنوان یک عادت اجتماعی قابل قبول نشان می دهد
[ترجمه گوگل]تبلیغات نیروی قوی در نشان دادن سیگار کشیدن به عنوان یک عادت اجتماعی قابل قبول است

10. Their most potent weapon was the Exocet missile.
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین سلاح آن ها موشک های کوبا بود
[ترجمه گوگل]موشک های Exocet قوی ترین سلاح آنها بود

11. The movie is a potent brew of adventure, sex and comedy.
[ترجمه ترگمان]این فیلم ترکیبی قوی از ماجراجویی، سکس و کمدی است
[ترجمه گوگل]این فیلم پر از ماجراجویی، جنس و کمدی است

12. He was once a potent ruler.
[ترجمه ترگمان]او زمانی یک حاکم قوی بود
[ترجمه گوگل]او یک بار یک حاکم قدرتمند بود

13. A good company pension scheme remains a potent weapon for attracting staff.
[ترجمه ترگمان]طرح بازنشستگی یک شرکت خوب برای جذب پرسنل یک سلاح قوی است
[ترجمه گوگل]یک طرح بازنشستگی شرکت خوب یک سلاح قوی برای جذب کارکنان است

14. Surprise remains the terrorists' most potent weapon.
[ترجمه ترگمان]سورپرایز بزرگ ترین سلاح تروریست ها است
[ترجمه گوگل]شگفت زده ترین سلاح تروریست ها است

15. This is a very potent drug and can have unpleasant side-effects.
[ترجمه ترگمان]این یک دارو بسیار قوی است و می تواند عوارض جانبی ناخوشایندی داشته باشد
[ترجمه گوگل]این یک دارو بسیار قوی است و می تواند اثرات جانبی ناخوشایند داشته باشد

16. Body language is a potent form of non-verbal communication.
[ترجمه ترگمان]زبان بدنی شکلی قوی از ارتباط غیر کلامی است
[ترجمه گوگل]زبان بدن یک شکل قوی از ارتباطات غیر کلامی است

a potent king

پادشاه مقتدر


potent weapons

سلاح‌های نیرومند


a potent argument

استدلال قانع‌کننده


a potent drink

مشروب قوی


a potent medicine

داروی مؤثر


This tea is too potent.

این چای خیلی پررنگ (یا قوی) است.


پیشنهاد کاربران

تاثیرگذار و کارامد

پرتوان

سخت
Its potent, i know
میدونم سخته

بسیار موثر


In Israel, which considers Iran its most potent foe, many Israeli leaders, particularly Mr. Netanyahu, had welcomed Mr. Trump’s repudiation of the nuclear deal
NEW YORK TIMES@

Strong
Powerful

potent ( adj ) = نیرومند، قوی، قدرتمند، پرقدرت/پرتوان، مقتدر/قوی، موثر، گیرا/درای محرکه جنسی، درای قوای جنسی/متقاعد کننده، قانع کننده، محکم

مترادف است با کلمه : Powerful ( adj )

examples:
1 - He gave a potent speech at the convention.
وی در مجمع سخنرانی قدرتمندی نطق کرد.
2 - The Berlin Wall was a potent symbol of the Cold War.
دیوار برلین نمادی پرقدرت از جنگ سرد بود.
3 - This is a very potent drug and can have unpleasant side - effects.
این یک داروی محرکه قوای جنسی است و می تواند عوارض جانبی ناخوشایندی داشته باشد.
4 - This is the most potent headache remedy you can get without a prescription.
این قوی ترین داروی سردرد است که می توانید بدون نسخه از آن استفاده کنید.
5 - Her voice has been a potent force on concert stages for more than 30 years.
صدای او بیش از 30 سال در صحنه های کنسرت یک نیروی پرتوان بوده است.
6 - Her potent reasons persuaded them all to pay more attention to her plans.
دلایل قانع کننده او همه آنها را متقاعد کرد که به برنامه های او توجه بیشتری داشته باشند.


کلمات دیگر: