کلمه جو
صفحه اصلی

rely


معنی : اعتماد کردن
معانی دیگر : (با: on یا upon) اتکاکردن، متکی بودن، اطمینان کردن، وابسته بودن، پشتگرم بودن، تکیه کردن با on و upon

انگلیسی به فارسی

اعتماد کردن، تکیه کردن (با on و upon )


تکیه، اعتماد کردن


انگلیسی به انگلیسی

• depend on, trust in
if you rely on someone or something, you need them in order to live or work properly.
if you can rely on someone to work well or behave as you want them to, you can trust them to do this.

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: relies, relying, relied
• : تعریف: to trust or depend (usu. fol. by on or upon).
مترادف: bank on, count on, depend, lean, trust
مشابه: believe in, calculate, swear by

- I hope I can rely on your confidentiality in this matter.
[ترجمه مائده حوایی] امیدوارم بتوانم به محرمانه بودن شما در این مورد اعتماد کنم.
[ترجمه samir_8203] امیدوارم بتوانم در این باره به راز داری شما متکی باشم ( همون حساب باز کنم عامیانه خودمون هم میشه )
[ترجمه ترگمان] امیدوارم بتونم در این مورد به رازداری شما تکیه کنم
[ترجمه گوگل] امیدوارم بتوانم در این مورد محرمانه خود را تکیه کنم
- I need a baby sitter that I can really rely on.
[ترجمه مائده حوایی] من به یک پرستار بچه احتیاج دارم که واقعا بتوانم به او اعتماد کنم.
[ترجمه ترگمان] من به یک پرستار بچه نیاز دارم که می توانم واقعا به آن تکیه کنم
[ترجمه گوگل] من به یک مادربورد نیاز دارم که بتوانم واقعا به آن تکیه کنم
- After her accident, she had to rely on her family to take care of her.
[ترجمه ترگمان] بعد از تصادف او مجبور شد به خانواده اش اعتماد کند تا از او مراقبت کند
[ترجمه گوگل] پس از تصادف، او مجبور بود به خانواده اش تکیه کند تا از او مراقبت کند

مترادف و متضاد

اعتماد کردن (فعل)
rely

have confidence in


Synonyms: await, bank, be confident of, believe in, be sure of, bet, bet bottom dollar on, build, calculate, commit, confide, count, depend, entrust, expect, gamble on, have faith in, hope, lay money on, lean, look, reckon, ride on coattails, swear by, trust


Antonyms: be independent, distrust, doubt


جملات نمونه

1. do not rely on a night-wandering star . . .
تکیه بر اختر شبگرد مزن . . .

2. Throughout life, we rely on small groups of people for love, admira-tion, respect, moral support, and help.
[ترجمه ترگمان]در طول زندگی، ما به گروه های کوچکی از افراد برای عشق، احترام، احترام، حمایت معنوی و کمک تکیه می کنیم
[ترجمه گوگل]در طول زندگی، ما به گروه های کوچکی از مردم برای عشق، تحسین، احترام، حمایت اخلاقی و کمک احتیاج داریم

3. As babies, we rely entirely on others for food.
[ترجمه مائده حوایی] به عنوان کودکان خردسال، ما برای غذا کاملا به دیگران تکیه می کنیم.
[ترجمه ترگمان]ما به عنوان کودکان برای غذا به طور کامل به دیگران تکیه می کنیم
[ترجمه گوگل]به عنوان بچه ها، ما به طور کامل بر روی دیگران برای غذا تکیه می کنیم

4. I should not have to rely on sustenance to the touch than the future.
[ترجمه ترگمان]من نباید بیش از آینده بر معاش خود اتکا کنم
[ترجمه گوگل]من نباید بیش از آینده به لمس کردن لمس بپردازم

5. Many working women rely on relatives for childcare.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زنان شاغل به بستگان خود برای مراقبت از کودکان خود اتکا می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از زنان کارگر وابسته به بستگان برای مراقبت از کودکان هستند

6. It would be rash to rely on such evidence.
[ترجمه ترگمان]به این مدارک اعتماد کنیم
[ترجمه گوگل]این راش به این شواهد تکیه می کند

7. The school has to rely on the goodwill of the parents to help it raise money.
[ترجمه ترگمان]این مدرسه باید به حسن نیت والدین تکیه کند تا به جمع آوری پول کمک کند
[ترجمه گوگل]مدرسه باید به خواسته والدین کمک کند تا پول بیشتری به دست آورد

8. I knew I could rely on David.
[ترجمه ترگمان]می دانستم که می توانم به دیوید اعتماد کنم
[ترجمه گوگل]من می دانستم که می توانم بر دیوید تکیه کنم

9. Earth is our home, you rely on green.
[ترجمه ترگمان]زمین خانه ماست، شما به رنگ سبز تکیه دارید
[ترجمه گوگل]زمین ما است، شما بر روی سبز تکیه می کنید

10. I want to rely on and you are not.
[ترجمه ترگمان]من می خواهم به شما تکیه کنم و شما نیستید
[ترجمه گوگل]من می خواهم تکیه کنم و شما نیستید

11. Someone makes me comfortable, so I want to rely on him; while another one makes me feel lonely, so I want to embrace him.
[ترجمه ترگمان]یک نفر مرا راحت می کند، بنابراین می خواهم به او اعتماد کنم، در حالی که یکی دیگر باعث می شود احساس تنهایی کنم، بنابراین می خواهم او را در آغوش بگیرم
[ترجمه گوگل]کسی من را راحت می کند، بنابراین می خواهم به او تکیه کنم؛ در حالی که یکی دیگر باعث می شود من احساس تنهایی کنم، بنابراین می خواهم او را بپذیرم

12. These days we rely heavily on computers to organize our work.
[ترجمه ترگمان]این روزها ما به شدت به کامپیوترها تکیه می کنیم تا کار خود را سازماندهی کنیم
[ترجمه گوگل]این روزها به شدت بر روی رایانه ها تأکید می کنیم تا کار ما را سازمان دهند

13. Nowadays we rely increasingly on computers for help/to help us.
[ترجمه ترگمان]امروزه ما به طور فزاینده ای به کامپیوترها برای کمک \/ کمک به ما تکیه می کنیم
[ترجمه گوگل]امروزه ما به طور فزاینده ای روی رایانه ها برای کمک / به ما کمک می کنیم

14. Such cheap goods obviously rely on dirt cheap labor.
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که کالاهای ارزان قیمت به کار ارزان متکی هستند
[ترجمه گوگل]بدیهی است که چنین کالاهای ارزان قیمت کار ارزان قیمت را تکیه می کنند

15. I rely too much on convenience food.
[ترجمه ترگمان]من بیش از حد بر غذاهای راحتی تکیه دارم
[ترجمه گوگل]من بر روی غذای راحت خیلی متکی هستم

She can be relied on to keep the secret.

به او می‌توان اطمینان کرد که راز را نگه دارد.


He relies on his father's support.

او به حمایت پدرش متکی است.


The whole village relies on this one well for water.

تمام دهکده برای آب به این یک چاه متکی است.


پیشنهاد کاربران

بستگی داشتن

وابسته

حساب بازکردن ( روی کسی یا چیزی )

استفاده کردن از


وابسته بودن، متکی بودن
همیشه بعدش on می آید. rely on، relies on

استناد کردن

متوسل شدن

توسل بر، توسل به

اعتماد کردن

ختم شدن به مثلا فعالیتهای بازبینی توسعه و سیاست گذاری، عمدتاً به کاغذبازی و یا اطلاع رسانی به سایر تیم ها ختم می شود.

دلگرم بودن

نیاز داشتن، به کار آمدن

منکی بودن
استناد به. .

rely ( verb ) = بستگی داشتن، وابسته بودن، متکی بودن، حساب باز کردن ( به شخص یا چیزی به لحاظ اطمینان ) ، اطمینان کردن، اعتماد کردن ، تکیه کردن، اتکا کردن

examples:
1 - Families rely more on women's' earnings than before
خانواده ها نسبت به گذشته بیشتر به درآمد خانم ها وابسته هستند.
2 - The success of this project relies on everyone making an effort.
موفقیت این پروژه بستگی به تلاش همه دارد.
3 - British weather can never be relied on.
هرگز نمی توان به آب و هوای انگلیس اعتماد کرد.
4 - I know I can rely on you to help me.
من می دانم که می توانم روی تو حساب کنم که کمکم کنی.
5 - The system relies too heavily on one person.
این سیستم به شدت بر یک نفر متکی است.

اعتنا کردن


کلمات دیگر: