کلمه جو
صفحه اصلی

renew


معنی : تکرار کردن، تجدید کردن، نو کردن، بازنو کردن
معانی دیگر : از سرگرفتن، بازآغازیدن، تازه کردن، احیا کردن، (دوباره) پر کردن، فراهم کردن، عوض کردن، درازاندن، دوباره برقرار کردن

انگلیسی به فارسی

بازنو کردن، تجدید کردن، نو کردن، تکرار کردن


تجدید، تجدید کردن، نو کردن، بازنو کردن، تکرار کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: renews, renewing, renewed
(1) تعریف: to restore to original or near-original condition.
مترادف: recondition, rehabilitate, restore
متضاد: deplete, wear out
مشابه: fix, refill, refresh, refurbish, regenerate, renovate, repair, replenish

- The polish will renew the wood.
[ترجمه ترگمان] لهستان بیشه را نوسازی خواهد کرد
[ترجمه گوگل] لهستانی چوب را تجدید می کند

(2) تعریف: to start again; resume.
مترادف: pick up, resume
مشابه: recommence

- We will renew our efforts.
[ترجمه ترگمان] ما تلاش های خود را تجدید خواهیم کرد
[ترجمه گوگل] ما تلاش های ما را تمدید خواهیم کرد

(3) تعریف: to revive or regain (strength or spirits).
مترادف: refresh, rejuvenate, revitalize, revive
مشابه: regenerate, rehabilitate, resuscitate

- The vacation renewed her spirits.
[ترجمه ترگمان] تعطیلات روحیه خود را تجدید کرد
[ترجمه گوگل] تعطیلات روح او را تقویت کرد

(4) تعریف: to extend for an additional period.
مترادف: extend, re-sign
مشابه: continue, maintain, prolong, recommit, repeat, retain

- The two nations renewed their trade agreement.
[ترجمه ترگمان] دو ملت توافق تجاری خود را ازسر گرفتند
[ترجمه گوگل] دو ملت توافقنامه تجارت خود را تجدید کردند
- I have to renew my magazine subscription.
[ترجمه ترگمان] من باید اشتراک مجله خود را تجدید کنم
[ترجمه گوگل] من مجبورم اشتراک مجله ام را تمدید کنم
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: renewable (adj.), renewably (adv.), renewability (n.), renewer (n.)
(1) تعریف: to make a fresh start; begin again.
مترادف: pick up, resume
مشابه: resurrect

(2) تعریف: to extend a lease, contract, or other agreement.

• restore to good condition; restart, resume; refresh, revive; extend for an additional period of time; be restored to good condition; be extended for an additional period of time
if you renew an activity or relationship, you begin it again.
when you renew something such as a licence or a contract, you extend the period of time for which it is valid.
if something that has been destroyed or lost is renewed, it comes again or is replaced.
see also renewed.

مترادف و متضاد

تکرار کردن (فعل)
reiterate, repeat, replicate, reduplicate, rehearse, frequent, iterate, ingeminate, renew

تجدید کردن (فعل)
furbish, renew, redintegrate, renovate, re-edify

نو کردن (فعل)
renew, renovate

بازنو کردن (فعل)
renew

start over; refurbish


Synonyms: begin again, brace, breathe new life into, bring up to date, continue, exhilarate, extend, fix up, freshen, gentrify, go over, mend, modernize, overhaul, prolong, reaffirm, reawaken, recommence, recondition, recreate, reestablish, refit, refresh, regenerate, rehabilitate, reinvigorate, rejuvenate, remodel, renovate, reopen, repair, repeat, replace, replenish, restate, restock, restore, resume, resuscitate, retread, revitalize, revive, spruce, stimulate, transform


Antonyms: finish, halt, kill, stop


جملات نمونه

1. to renew one's subscription
آبونمان خود را تجدید کردن

2. to renew water in a tank
مخزن را دوباره پراز آب کردن

3. to renew worn tires
تایرهای فرسوده را عوض کردن

4. parvin was unwilling to rise and renew her hike
پروین تمایلی به برخاستن و از سر گرفتن پیاده روی خود نداشت.

5. Quarrels of lovers but renew their love.
[ترجمه ترگمان]عشق عاشقان، اما عشق خود را تجدید می کند
[ترجمه گوگل]نزاع از عاشقان، اما عشق آنها را تجدید می کند

6. We went to renew our monthly season ticket.
[ترجمه ترگمان]ما رفتیم تا بلیط فصل ماهیانه خود را تجدید کنیم
[ترجمه گوگل]ما رفتیم تا بلیط فصل ماهیانه ما را تمدید کنیم

7. I need to renew my passport this year.
[ترجمه مارال] من نیاز دارم که امسال گذر نامه خود را تمدید کنم.
[ترجمه ترگمان]من باید امسال گذرنامه خود را تجدید کنم
[ترجمه گوگل]من باید گذرنامه ام را امسال تمدید کنم

8. We have to renew our efforts to attract young players.
[ترجمه ترگمان]ما باید تلاش های خود برای جذب بازیکنان جوان را تجدید نماییم
[ترجمه گوگل]ما باید تلاش هایمان را برای جذب بازیکنان جوان تجدید کنیم

9. Our bones normally renew themselves constantly.
[ترجمه ترگمان]معمولا استخوان های ما دائما خودشان را تجدید می کنند
[ترجمه گوگل]استخوان های ما به طور معمول خود را تجدید می کنند

10. Remind me to renew the driver's license. It will lapse next month.
[ترجمه ترگمان]یادم بنداز گواهی نامه رانندگی رو تمدید کنم ماه بعد کار می کنه
[ترجمه گوگل]به یاد بیاورید که مجوز رانندگی را تمدید کنید این ماه آینده به پایان خواهد رسید

11. My youth is gone and can never renew.
[ترجمه ترگمان]جوان من رفته است و دیگر نمی تواند تجدید کند
[ترجمه گوگل]جوانان من رفته اند و هرگز نمی توانند تجدید کنند

12. The landlord refused to renew his lease .
[ترجمه ترگمان]کاروانسرا دار از تمدید his امتناع ورزید
[ترجمه گوگل]صاحبخانه حاضر به تمدید اجاره نامه اش نیست

13. It will be a pleasure to renew our friendship.
[ترجمه ترگمان]این باعث خوشحالی است که دوستی ما را تجدید کند
[ترجمه گوگل]لذت بردن از دوستیابی ما خواهد بود

14. It's impossible to renew one's youth.
[ترجمه ترگمان]باز کردن جوانی غیرممکن است
[ترجمه گوگل]جوانان جوان خود را غیر ممکن می سازد

15. They are going to renew their contract.
[ترجمه ترگمان]آن ها قرار است قرارداد خود را تجدید کنند
[ترجمه گوگل]آنها می خواهند قرارداد خود را تمدید کنند

The enemy renewed its attacks.

دشمن حملات خود را از سرگرفت.


They renewed their friendship.

دوستی خود را از سر گرفتند.


The workers renewed their demand.

کارگران خواسته‌ی خود را تکرار کردند.


Parvin was unwilling to rise and renew her hike.

پروین تمایلی به برخاستن و از سر گرفتن پیاده‌روی خود نداشت.


I renewed my offer.

پیشنهاد خود را تجدید کردم.


A good night's sleep renewed her strength.

یک شب خواب راحت به او نیروی تازه بخشید.


a special steam that renews felt and velvet

بخار ویژه‌ای که نمد و مخمل را احیا می‌کند


She started work with renewed enthusiasm.

با اشتیاق مجدد شروع به کار کرد.


to renew worn tires

تایرهای فرسوده را عوض کردن


to renew water in a tank

مخزن را دوباره پراز آب کردن


This light bulb needs renewing.

این لامپ باید عوض شود.


He renewed his passport.

گذرنامه‌ی خود را تجدید کرد.


His contract was renewed.

قرارداد او تجدید شد.


renewable resources

منابع زادپذیر (قابل‌تجدید)


پیشنهاد کاربران

تمدید کردن

تمدید ( قرارداد )
Renew an agreement = تمدید توافق نامه

احیا کردن

احیا کردن نو کردن

renew ( verb ) = revive ( verb )
به معناهای: احیا کردن، زنده کردن، سر حال آوردن، از نو شکوفا کردن، دوباره به کار گرفتن، دوباره رونق دادن، دوباره توسعه دادن، دوباره رواج دادن

از نو برنامه ریزی کردن


کلمات دیگر: