ناچار، بناچار، حتما، بطور چاره ناپذیر
inevitably
ناچار، بناچار، حتما، بطور چاره ناپذیر
انگلیسی به فارسی
اجبارا، الزاما، به ناچار، ناگزیر، بزور
به ناچار
انگلیسی به انگلیسی
قید ( adverb )
• (1) تعریف: unavoidably, regardless of any circumstances or attempts at prevention.
- The disease is fatal; inevitably, he will die of it.
[ترجمه ترگمان] بیماری مهلکی است و به طور اجتناب ناپذیری از آن می میرد
[ترجمه گوگل] بیماری کشنده است ناگزیر، او از آن می میرد
[ترجمه گوگل] بیماری کشنده است ناگزیر، او از آن می میرد
- If we continue to use water at our current rate, our supply will inevitably run out.
[ترجمه داوود شفیعی] اگر همچنان به استفاده از آب به میزان فعلی ادامه دهیم، منابع ما ناگزیر به پایان خواهند رسید.
[ترجمه موسی] اگر ما همچنان به میزان فعلی خود از آب استفاده کنیم ، تامین برق ( ذخایر ) ما به طور حتم تمام می شود.
[ترجمه ترگمان] اگر ما به استفاده از آب در نرخ فعلی خود ادامه دهیم، تامین ما به طور اجتناب ناپذیری خاموش خواهد شد[ترجمه گوگل] اگر ما همچنان به استفاده از آب در نرخ فعلی خود ادامه دهیم، عرضه ما ناگزیر از بین خواهد رفت
• (2) تعریف: not surprisingly; predictably.
- Inevitably, he shows up as soon as I've given up waiting!
[ترجمه ترگمان] به ناچار، به محض اینکه منتظر ماندم، به هوش آمد!
[ترجمه گوگل] ناگهان، او به زودی به عنوان منتظر می ماند
[ترجمه گوگل] ناگهان، او به زودی به عنوان منتظر می ماند
• unavoidably, inescapably, certainly
if something inevitably happens or will happen, it is the only possible result.
if something inevitably happens or will happen, it is the only possible result.
مترادف و متضاد
unavoidably
Synonyms: inescapably, surely, necessarily
جملات نمونه
1. The decision will inevitably lead to political tensions.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم به ناچار منجر به تنش های سیاسی خواهد شد
[ترجمه گوگل]این تصمیم ناگزیر منجر به تنش سیاسی خواهد شد
[ترجمه گوگل]این تصمیم ناگزیر منجر به تنش سیاسی خواهد شد
2. In the way you go on, you are inevitably coming apart.
[ترجمه ترگمان]به طوری که شما ادامه می دهید، به طور اجتناب ناپذیری از هم جدا می شوید
[ترجمه گوگل]در راه رفتن، شما ناگزیر می آیند از هم جدا
[ترجمه گوگل]در راه رفتن، شما ناگزیر می آیند از هم جدا
3. The recent political incident will inevitably count against the peace process of the two countries.
[ترجمه ترگمان]حادثه اخیر سیاسی به طور اجتناب ناپذیری بر علیه روند صلح دو کشور به حساب خواهد رسید
[ترجمه گوگل]حادثه سیاسی اخیر به ناچار در برابر روند صلح دو کشور شمارش می شود
[ترجمه گوگل]حادثه سیاسی اخیر به ناچار در برابر روند صلح دو کشور شمارش می شود
4. Deviate from socialism and China will inevitably retrogress to semi - feudalism and semi - colonialism .
[ترجمه ترگمان]deviate از سوسیالیسم و چین به ناچار به نیمه - و نیمه استعمار تبدیل خواهند شد
[ترجمه گوگل]از سوی سوسیالیسم متزلزل می شود و چین به ناچار به نیمه فئودالیسم و نیمه مستعمراتی عقب نشینی خواهد کرد
[ترجمه گوگل]از سوی سوسیالیسم متزلزل می شود و چین به ناچار به نیمه فئودالیسم و نیمه مستعمراتی عقب نشینی خواهد کرد
5. The suggestion inevitably provoked outrage from student leaders.
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد بدون شک خشم رهبران دانش آموزان را برانگیخت
[ترجمه گوگل]این پیشنهاد ناگزیر باعث خشم رهبران دانشجویی شد
[ترجمه گوگل]این پیشنهاد ناگزیر باعث خشم رهبران دانشجویی شد
6. The stores will inevitably end up competing with each other in their push for increased market shares.
[ترجمه ترگمان]این مغازه ها به ناچار به رقابت با یکدیگر در فشار برای افزایش سهم بازار خواهند رسید
[ترجمه گوگل]فروشگاه ها به ناچار به رقابت با یکدیگر در تلاش برای افزایش سهم بازار کمک خواهند کرد
[ترجمه گوگل]فروشگاه ها به ناچار به رقابت با یکدیگر در تلاش برای افزایش سهم بازار کمک خواهند کرد
7. Inevitably, when both parents have custody of the child, there's a lot of to-ing and fro-ing between them for the child concerned.
[ترجمه ترگمان]به ناچار، وقتی که هر دو پدر و مادر بچه را بازداشت کردند، در میان آن ها به خاطر بچه نگران است
[ترجمه گوگل]ناگزیر است، زمانی که هر دو والدین از کودک مراقبت می کنند، برای فرزند مربوطه بسیار زیاد است
[ترجمه گوگل]ناگزیر است، زمانی که هر دو والدین از کودک مراقبت می کنند، برای فرزند مربوطه بسیار زیاد است
8. Inevitably she took out her frustrations on the children.
[ترجمه ترگمان]اما به ناچار ناامیدی خود را نسبت به بچه ها از دست داد
[ترجمه گوگل]ناگزیر او از سرخوردگی اش بر روی کودکان بی خبر بود
[ترجمه گوگل]ناگزیر او از سرخوردگی اش بر روی کودکان بی خبر بود
9. Most modern housing estates are terrible and inevitably done on the cheap.
[ترجمه ترگمان]اغلب ساختمان های مسکونی مدرن وحشتناک هستند و به طور اجتناب ناپذیری بر روی محصولات ارزان انجام می شوند
[ترجمه گوگل]اکثر مسکن مدرن وحشتناک و اجتناب ناپذیر در ارزان انجام می شود
[ترجمه گوگل]اکثر مسکن مدرن وحشتناک و اجتناب ناپذیر در ارزان انجام می شود
10. Inevitably, the press exaggerated the story.
[ترجمه ترگمان]مطبوعات به طور اجتناب ناپذیری این داستان را بازگو کردند
[ترجمه گوگل]ناگهان مطبوعات این داستان را غافلگیر کرد
[ترجمه گوگل]ناگهان مطبوعات این داستان را غافلگیر کرد
11. Such a large investment inevitably entails some risk.
[ترجمه ترگمان]چنین سرمایه گذاری بزرگ به ناچار مستلزم برخی ریسک است
[ترجمه گوگل]چنین سرمایه گذاری بزرگی ناگزیر به معنی ریسک است
[ترجمه گوگل]چنین سرمایه گذاری بزرگی ناگزیر به معنی ریسک است
12. Older cars inevitably lack the latest safety refinements.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل های قدیمی تر فاقد هرگونه اصلاحات امنیتی هستند
[ترجمه گوگل]اتومبیل های قدیمی تر به تدریج از آخرین پیشرفت های ایمنی برخوردار نیستند
[ترجمه گوگل]اتومبیل های قدیمی تر به تدریج از آخرین پیشرفت های ایمنی برخوردار نیستند
13. Their arguments inevitably end in tears.
[ترجمه ترگمان]استدلالات آن ها به ناچار به گریستن ختم می شد
[ترجمه گوگل]استدلال آنها ناگزیر به اشک می آیند
[ترجمه گوگل]استدلال آنها ناگزیر به اشک می آیند
14. The book inevitably mirrors my own interests and experiences.
[ترجمه ترگمان]این کتاب به ناچار علایق و تجربیات خودم را انعکاس می دهد
[ترجمه گوگل]این کتاب ناگزیر منافع و تجربیات من را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]این کتاب ناگزیر منافع و تجربیات من را نشان می دهد
15. Inevitably there's some caller prating on about the decline in moral standards.
[ترجمه ترگمان]این مساله به طور اجتناب ناپذیری در مورد کاهش استانداردهای اخلاقی وجود دارد
[ترجمه گوگل]ناگزیر برخی از تماس گیرنده در مورد کاهش استانداردهای اخلاقی وجود دارد
[ترجمه گوگل]ناگزیر برخی از تماس گیرنده در مورد کاهش استانداردهای اخلاقی وجود دارد
پیشنهاد کاربران
به طور اجتناب ناپذیری
ناگزیر
مجبور بودن
ناچارآ
مسلماً، قطعاً
بی شک
Naturally
Automatically
Certainly
خود به خود
به طور اتوماتیک
به طور حتم
قطعاً. . .
Automatically
Certainly
خود به خود
به طور اتوماتیک
به طور حتم
قطعاً. . .
اجبارا
قطعا
قطعا
به طور حتم ، حتما
به طور قطع، قطعا
به طور قطع، قطعا
. E. g
A war would inevitably ( =certainly ) set back the process of reform
Such extreme pressure changes inevitably cause problems
A war would inevitably ( =certainly ) set back the process of reform
Such extreme pressure changes inevitably cause problems
inevitably ( adv ) = به ناچار، ناچاراً، به طور اجتناب ناپذیری، به طور ناگزیری، به طور حتم، الزاماً، لاجرم
definition = به طوری که نمی توان از آن جلوگیری کرد/
examples:
1 - Such a large investment inevitably entails some risk.
چنین سرمایه گذاری کلانی به ناچار خطراتی را به دنبال دارد.
2 - The investigation into the air crash would inevitably apportion blame to certain members of the crew.
تحقیقات در مورد سقوط هوایی به طور حتم تقصیر را به گردن اعضای خاص خدمه هواپیما می اندازد.
3 - Political leaders almost inevitably pander to big business.
رهبران سیاسی تقریباً به طور اجتناب ناپذیری از تجارت بزرگ واسطه گری می کنند.
4 - Their arguments inevitably end in tears.
بحث های آنها به طور ناگزیری با اشک خاتمه می یابد.
5 - A war would inevitably set back the process of reform.
یک جنگ به طور اجتناب ناپذیری روند اصلاحات را عقب می اندازد.
6 - As the political emphasis shifts, Bulgaria will inevitably become more westernized.
با تغییر موضع تأکیدات سیاسی ، بلغارستان به ناچار تمدنش غربی تر خواهد شد.
definition = به طوری که نمی توان از آن جلوگیری کرد/
examples:
1 - Such a large investment inevitably entails some risk.
چنین سرمایه گذاری کلانی به ناچار خطراتی را به دنبال دارد.
2 - The investigation into the air crash would inevitably apportion blame to certain members of the crew.
تحقیقات در مورد سقوط هوایی به طور حتم تقصیر را به گردن اعضای خاص خدمه هواپیما می اندازد.
3 - Political leaders almost inevitably pander to big business.
رهبران سیاسی تقریباً به طور اجتناب ناپذیری از تجارت بزرگ واسطه گری می کنند.
4 - Their arguments inevitably end in tears.
بحث های آنها به طور ناگزیری با اشک خاتمه می یابد.
5 - A war would inevitably set back the process of reform.
یک جنگ به طور اجتناب ناپذیری روند اصلاحات را عقب می اندازد.
6 - As the political emphasis shifts, Bulgaria will inevitably become more westernized.
با تغییر موضع تأکیدات سیاسی ، بلغارستان به ناچار تمدنش غربی تر خواهد شد.
ناچارا , به ناچار
# Their arguments inevitably end in tears
# The decision will inevitably lead to political tensions
# This move will inevitably result in the loss of a lot of jobs
# Their arguments inevitably end in tears
# The decision will inevitably lead to political tensions
# This move will inevitably result in the loss of a lot of jobs
کلمات دیگر: