کلمه جو
صفحه اصلی

exhausted


معنی : خسته
معانی دیگر : بکلی خسته، وامانده، تمام شده، مصرف شده، تهی شده، خالی شده

انگلیسی به فارسی

درمانده، خیلی خسته، تمام‌شده، تحلیل‌رفته، (عامیانه) لِه و لَوَرده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: extremely tired, having used up all or nearly all of one's energy.
متضاد: energetic, energized, fresh, renewed
مشابه: beat, bushed, fatigued, tired, weary, worn-out

- They came back utterly exhausted from their day's work in the mine.
[ترجمه ماهتیسا] آنها کاملا خسته از کار روزانه خود در معدن بازگشتند
[ترجمه گنج جو] اونا کاملا خسته و مفلوک از کار روزانه شان در معدن به آلونک هاشون برگشتند.
[ترجمه ترگمان] آن ها از کار روزانه خود به کلی خسته و خسته به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل] آنها از کار روزانه خود در معدن خسته شده بودند
- The exhausted hikers finally found a place to set up their camp.
[ترجمه محمد آریا نوروزی] کوهنوردان خسته بالاخره مکانی برای برپایی اردوگاه خود پیدا کردند
[ترجمه ترگمان] The خسته بالاخره جایی پیدا کردند تا camp را برپا کنند
[ترجمه گوگل] کوهنوردان خسته، سرانجام راهی برای راه اندازی اردوگاه خود پیدا کردند

• tired, drained of energy, weak; expended, depleted (resources)

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] فرسوده

مترادف و متضاد

خسته (صفت)
sick, ill, all-in, tired, exhausted, weary, wearied, aweary, forworn, chewed-up, cut-up, spent, jaded, harassed, jadish, wounded, strained, way-worn, weariful, wearying

extremely tired


Synonyms: all in, beat, bleary, bone-weary, bushed, crippled, dead, dead tired, debilitated, disabled, dog-tired, done for, done in, drained, effete, enervated, frazzled, had it, kaput, limp, out on one’s feet, outta gas, prostrated, ready to drop, run-down, sapped, shot, spent, tired out, wasted, weak, weakened, wearied, worn, worn out


Antonyms: animated, energetic, fresh, invigorated, lively, vigorous


used up


Synonyms: all gone, at an end, bare, consumed, depleted, dissipated, done, drained, dry, empty, expended, finished, gone, spent, squandered, void, washed-out, wasted


Antonyms: plenty, refreshed, restored, saved, stored, unused


جملات نمونه

1. exhausted soil
خاک فرسوده (بی قوت)

2. he exhausted the subject of kennedy's assassination
او موضوع قتل کندی را به طور کامل بررسی کرد.

3. i was near exhausted
از شدت خستگی تقریبا از پا افتاده بودم.

4. my patience was exhausted
حوصله ی من سررفت.

5. my patience was being exhausted
صبرم داشت تمام می شد.

6. the clamber up the wall completely exhausted her
چهار دست و پا بالا رفتن از دیوار او را کاملا خسته کرد.

7. the world's oil reserves will be exhausted in a few decades
ذخایر نفتی جهان تا چند دهه ی دیگر تمام خواهد شد.

8. When your heart is getting exhausted to a certain extent,you are too weak to anger.
[ترجمه موسی] هنگامی که قلب شما تا حدی خسته می شود ، شما نسبت به عصبانیت بیش از حد زودرنج می شوید.
[ترجمه ترگمان]زمانی که قلب شما به حد معینی خسته می شود، نسبت به عصبانیت بیش از حد ضعیف هستید
[ترجمه گوگل]هنگامی که قلب شما به حد معینی خسته می شود، شما برای خشم بسیار ضعیف هستید

9. The long journey exhausted the children.
[ترجمه ترگمان]سفر طولانی بچه ها را خسته کرد
[ترجمه گوگل]سفر طولانی کودکان را خسته کرده است

10. I feel exhausted, but also triumphant.
[ترجمه ترگمان]احساس خستگی می کنم، اما در عین حال پیروز شده ام
[ترجمه گوگل]من احساس خستگی می کنم، اما همچنین پیروز می شوم

11. Even a short walk exhausted her.
[ترجمه ترگمان]حتی یک پیاده روی کوتاه هم او را خسته کرد
[ترجمه گوگل]حتی یک پیاده روی کوتاه مدت او را خسته کرده است

12. Traditional slash and burn farming methods have exhausted the soil.
[ترجمه ترگمان]بریدن و سوزاندن سنتی روش های کشاورزی را خسته کرده است
[ترجمه گوگل]روش های سرسبز و روش های سوزاندن سوختگی خسته شده اند

13. He had fallen into exhausted slumber.
[ترجمه ترگمان]به خواب عمیقی فرورفته بود
[ترجمه گوگل]او به زود خسته شده بود

14. Exhausted by their exploits that day the two boys had supper and fell asleep, dead to the world.
[ترجمه ترگمان]آن روز دو پسر شام خوردند و به خواب رفتند و به خواب رفتند
[ترجمه گوگل]در آن روز از دو سوء استفاده خسته شده بودند، دو پسر شام خوردند و خوابیدند و به دنیا ماندند

15. You look exhausted - I hope they're not overworking you.
[ترجمه ع ب] خسته به نظر میرسی، امیدوارم بهت اضافه کاری ندن
[ترجمه موسی] به نظر می رسد خسته شده اید - امیدوارم که آنها بیش از حد شما را خسته نکنند.
[ترجمه ترگمان]خسته به نظر می رسی - امیدوارم از دستت عصبانی نشن
[ترجمه گوگل]شما خسته شده اید - من امیدوارم که آنها شما را از دست ندهند

16. The troops were exhausted after months of fierce combat.
[ترجمه موسی] سربازان پس از ماه ها جنگ به شدت خسته شده بودند.
[ترجمه ترگمان]سربازان پس از ماه ها جنگ وحشیانه خسته و کوفته بودند
[ترجمه گوگل]سربازان پس از چند ماه مبارزه شدید خسته شدند

17. Totally exhausted, he tore his clothes off and fell into bed.
[ترجمه موسی] کاملا خسته، لباسهایش را پاره کرد و در رختخواب افتاد.
[ترجمه ترگمان]حسابی خسته شده بود، لباس هایش را پاره کرد و به رختخواب افتاد
[ترجمه گوگل]به طور کامل خسته، او لباس های خود را از بین برد و به تخت افتاد

18. I must get some sleep - I'm exhausted.
[ترجمه موسی] باید کمی بخوابم - خسته شده ام.
[ترجمه ترگمان]باید کمی بخوابم - خسته ام
[ترجمه گوگل]باید بخوابم - من خسته هستم

پیشنهاد کاربران

بی انرژی


پایان یافته

درمانده


tire
خسته

درمانده، خسته، تمام شده، تحلیل رفته، مصرف شده
زیست شناسی؛لوله خروجی گاز

داغون

لِه و لَوَرده ( عامیانه )
خُرد و خاکشیر ( عامیانه )
لِه و پِه ( عامیانه )
بیش از حد خسته
خیلی خسته

تمام شده
بی رمق

Exhausted= خسته

1 - خسته و کوفته، لِه، خیلی خسته
۲ - خالی شده، تهی شده

بی جان و خسته

خسته و درمانده و بی جان

خستگی ناشی از گرما

exhausting things makes you very tired

خسته کننده ، چیزی یا کاری که باعث میشه خیلی خسته بشیم

خسته
کسل
درمانده
بی حال و حوصله

Extremely Tired

خیلی خسته، بی رمق، بی حوصله

نابود!

خسته، کلافه

فرسوده و از کار افتاده

خسته
the horses were exhausted
اسب ها خسته بودند ⬜️⬜️⬜️

تخلیه شدن

بسیار خسته

exhausted ( adj ) = خسته، کوفته، هلاک، از پا افتاده، وامانده، به شدت خسته، بی رمق، بی حال، تخلیه شده، ( کاملاً ) استفاده شده، ( کاملاً ) تمام شده، ( کاملاً ) مصرف شده، ( کاملاً ) فرسوده

exhausted electrolyte = الکترولیت مصرف شده
exhausted materials = مواد تمام شده

examples:
1 - At the end of the night, I was extremely exhausted.
آخر شب به شدت خسته شده بودم.
2 - The exhausted mine was worthless.
معدنِ ( کاملاً ) تخلیه شده، بی ارزش بود.

exhausted gases در مهندسی شیمی: گازهای خروجی

exhausted gases: گازهای خروجی

خسته

Mildness is a sign of faith.

خیلی خسته


کلمات دیگر: