کلمه جو
صفحه اصلی

peculiarly


شخصا، به تنهایی، بویژه، مخصوصا، بشکل عجیب وغریب

انگلیسی به فارسی

به طور خاص


انگلیسی به انگلیسی

• remarkably, strangely, oddly, weirdly

جملات نمونه

1. He nodded with a peculiarly male satisfaction at her capitulation.
[ترجمه ترگمان]او با رضایت خاصی در حال تسلیم شدن به capitulation سرش را تکان داد
[ترجمه گوگل]او با سرزنش او به طور خاص رضایت نداشت

2. Hunting foxes is a peculiarly English sport.
[ترجمه ترگمان]روباه شکار یک ورزش خاص انگلیسی است
[ترجمه گوگل]روباه شکار یک ورزش انگلیسی بخصوص است

3. He looked at me most peculiarly.
[ترجمه ترگمان]او به طور عجیبی به من نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]او به طور مرتب به من نگاه کرد

4. The streets were peculiarly quiet for the time of day.
[ترجمه ترگمان]این روزها خیابان ها به طور عجیبی ساکت بودند
[ترجمه گوگل]خیابان ها به طور خاص برای زمان روز آرام بود

5. His face had become peculiarly expressionless.
[ترجمه ترگمان]چهره اش به طرز عجیبی بی حالت شده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش به طرز شگفت انگیزی تبدیل شده بود

6. These plants are peculiarly prone to disease.
[ترجمه ترگمان]این گیاهان به ویژه مستعد بیماری هستند
[ترجمه گوگل]این گیاهان به طور خاص مستعد ابتلا به بیماری هستند

7. It's peculiarly painful where I burnt my hand.
[ترجمه ترگمان]جایی که دستم را می سوزاند خیلی دردناک است
[ترجمه گوگل]این به شدت دردناک است که من دستم را سوزاندم

8. His movements were clumsy, and his gait peculiarly awkward.
[ترجمه ترگمان]حرکاتش ناشیانه بود و رفتارش به طرز عجیبی ناشیانه بود
[ترجمه گوگل]حرکاتش غیرممکن بود و راهش به طرز شگفت انگیزی بی دست و پا بود

9. This topic is peculiarly difficult to write about.
[ترجمه ترگمان]نوشتن درباره این موضوع به طور خاص مشکل است
[ترجمه گوگل]این موضوع مخصوصا در مورد نوشتن مشکل است

10. He seemed to believe that it was a peculiarly British problem.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که او مشکل انگلیسی خاصی دارد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید به این باور برسد که این مسئله به طور خاص بریتانیا بود

11. The building is a peculiarly shaped construction.
[ترجمه ترگمان]ساختمان ساختمان یک ساختمان خاص است
[ترجمه گوگل]این ساختمان یک ساخت و ساز به شکل خاص است

12. It was malodorous, peculiarly rancid, sulphurous.
[ترجمه ترگمان]این بوی بد بو و گوگردی بود
[ترجمه گوگل]این خجالت آور بود، به طرز عجیبی گشنیز، سولفور

13. Aye, I believe you have shown a peculiarly passionate intensity.
[ترجمه ترگمان]بله، من معتقدم که شما شدت شدید و شدید نشان داده اید
[ترجمه گوگل]آره، من معتقدم که شما شدت فوق العاده پرشور را نشان داده اید

14. Cricket is so peculiarly English.
[ترجمه ترگمان]جیرجیرک واقعا انگلیسی است
[ترجمه گوگل]کریکت به طرز خاصی انگلیسی است

15. The peculiarly disinterested institution of science develops only in special circumstances and remains constantly vulnerable.
[ترجمه ترگمان]موسسه تازه تاسیس دانش تنها در شرایط خاص توسعه می یابد و به طور مداوم آسیب پذیر باقی می ماند
[ترجمه گوگل]مؤسسه علمی غیر متعهد علم تنها در شرایط خاص توسعه می یابد و همچنان به طور مداوم آسیب پذیر است

پیشنهاد کاربران

peculiarly ( adv ) = به طور عجیب و غریب، به طور غیرعادی، به طرزی عجیب/مخصوصاً، بخصوص، خصوصاً، به ویژه، به طور خاص، بسیار/صرفاً، منحصراً، منحصر به فرد/

a peculiarly difficult question = یک پرسش بسیار سخت

examples:
1 - Theo had been behaving peculiarly.
"تئو" رفتارش به طرزی عجیب وغریب شده بود.
2 - He seemed to believe that it was a peculiarly British problem.
به نظر می رسید او معتقد است که این یک مشکل صرفاً بریتانیایی است.
3 - He looked at me most peculiarly.
او به من به طور غیرعادی نگاه کرد.
4 - The streets were peculiarly quiet for the time of day.
خیابانها در ساعاتی از روز به طرز عجیبی آرام بودند.
5 - It's peculiarly painful where I burned my hand.
جایی که من دستم را سوزاندم ، بسیار دردناک است.
6 - She's a peculiarly attractive woman.
او یک زن بسیار جذاب است.
7 - Her complex writing style makes this book peculiarly difficult to read.
شیوه نگارش پیچیده او خواندن این کتاب را صرفاً دشوار می کند.
8 - He identifies this social practice as peculiarly Irish.
او این مناسب اجتماعی را منحصراً ایرلندی می داند.


کلمات دیگر: