کلمه جو
صفحه اصلی

befuddlement


معنی : گیجی
معانی دیگر : فریفتگی، مستی

انگلیسی به فارسی

گیجی، فریفتگی، مستی


befuddlement، گیجی


انگلیسی به انگلیسی

• confusion

مترادف و متضاد

گیجی (اسم)
bewilderment, confusion, amusement, stun, stupefaction, stupor, distraction, bafflement, befuddlement, quandary, razzle-dazzle, idler, muddle, wackiness, giddiness, idleness, sopor

جملات نمونه

1. The problem lies in ethical anomie, philosophical befuddlement and the hypocrisy that today permeates every aspect of our so-called civilized world.
[ترجمه ترگمان]مشکل در anomie اخلاقی، befuddlement فلسفی و دورویی است که امروزه به همه جنبه های جهان به اصطلاح متمدن معروف است
[ترجمه گوگل]مشکل این است که در اخلاق اخلاقی، بی نظمی فلسفی و ریاکاری که امروزه هر جنبه ای از جهان به اصطلاح متمدن ما نفوذ می کند

2. Such befuddlement has been a feature of his presidency, which began in 200 Disgruntled administrators lament that "only a handful of people" ever know what is going on.
[ترجمه ترگمان]چنین سرمستی یکی از ویژگی های دوران ریاست جمهوری او بود که در ۲۰۰ مدیر Disgruntled آغاز شد و گفت: \" تنها تعداد کمی از مردم می دانند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است
[ترجمه گوگل]چنین فریبنده ای ویژگی مهمی از ریاست جمهوری او بود که در 200 مدیر اداری ناراحت کننده می گوید که 'فقط تعداد انگشت شماری از مردم' می دانند که چه اتفاقی می افتد

3. To add to the befuddlement, the expansion of the universe now seems to be accelerating, a process with truly mind-stretching consequences.
[ترجمه ترگمان]برای اضافه کردن به the، گسترش جهان در حال حاضر به نظر می رسد که در حال شتاب گرفتن است، یک فرآیند با پیامدهایی حقیقی و کشش واقعی
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که گسترش جهان به نظر می رسد تسریع می شود، فرایندی با نتایج عواقب تحریک پذیری

4. Almost every person who plays follows professional golf with something approaching befuddlement.
[ترجمه ترگمان]تقریبا هر فردی که بازی می کند، گلف حرفه ای را با چیزی که در حال نزدیک شدن است، دنبال می کند
[ترجمه گوگل]تقریبا هر کسی که به دنبال گلف های حرفه ای با چیزی نزدیک به befuddlement است

5. But the Norwegian Nobel committee announcement Friday brought ample doses of befuddlement and skepticism among officials used to years of hard work to end conflict .
[ترجمه ترگمان]اما اعلام کمیته نوبل نروژ در روز جمعه مقدار زیادی از befuddlement و بدبینی را در بین مقامات به کار برد که سال ها تلاش سخت برای خاتمه دادن به درگیری ها داشتند
[ترجمه گوگل]اما اعلان کمیته نوبل نروژی روز جمعه باعث شد تا تعداد زیادی از فریبکارانه و شک و تردید در میان مقامات مورد استفاده برای سالها سخت کار برای پایان دادن به درگیری

6. If you and your buddy aren't on the same wavelength, the flood of ambiguous nonverbal cues can lead to misunderstanding and befuddlement.
[ترجمه ترگمان]اگر شما و دوستانتان در همان طول موج نیستند، سیلی از نشانه های غیر کلامی مبهم می تواند منجر به سو تفاهم و آشفتگی شود
[ترجمه گوگل]اگر شما و دوستان شما در همان طول موج نیستند، سیل نشانه های غیر مبهم غیر کلامی می تواند منجر به سوء تفاهم و سوء تفاهم شود

7. Dickens was so fond of chronicling moments of wonder and befuddlement that he often overdid them.
[ترجمه ترگمان]دیکنز به مرور لحظات حیرت و گیجی بود که او اغلب از آن ها زیاده روی می کرد
[ترجمه گوگل]دیکنز خیلی علاقه مند به لحظات معجزه و تعجب بود که او اغلب آنها را تحریک می کرد


کلمات دیگر: