کلمه جو
صفحه اصلی

sharply


بزیرکی، بطور تیز، تند، سخت، با صراحت

انگلیسی به فارسی

به شدت


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: quickly and suddenly.

- The road curves sharply to the right here.
[ترجمه مهناز] اینجا جاده بصورت تند و تیز به راست میپیچد
[ترجمه ترگمان] جاده به تندی به سمت راست می رود
[ترجمه گوگل] منحنی جاده به شدت به سمت راست در اینجا

• severely, harshly; aggressively; attentively; suddenly; clearly; with a sharp edge, with a point

جملات نمونه

1. a sharply dressed man
یک مرد خوش لباس

2. the most sharply etched character in the story
شخصیت داستان که از همه واضح تر تصویر شده است

3. people's savings rose sharply
پس اندازهای مردم ناگهان زیاد شد.

4. the road ascends sharply all the way to the summit
جاده تا سر کوه با شیب تند ادامه دارد.

5. the driver cut the wheel sharply
راننده فرمان را به سرعت چرخاند.

6. here the road turns and pitches sharply
در اینجا جاده می پیچد و شدیدا سرازیر می شود.

7. the roof of this house pitches sharply
بام این خانه شیب تندی دارد.

8. these lines run parallel and then suddenly diverge sharply
این خطوط موازی پیش می روند ولی ناگهان منشعب می شوند.

9. The manager rebuked the salesgirl sharply for being rude to customers.
[ترجمه ترگمان]مدیر عامل salesgirl را به خاطر بی ادبی نسبت به مشتریان سرزنش کرد
[ترجمه گوگل]این مدیر به شدت به دلیل ناراحتی به مشتریان را مجبور به فروش می کند

10. 'Is there a problem?' he asked sharply.
[ترجمه ترگمان]مشکلی هست؟ با لحن تندی پرسید:
[ترجمه گوگل]آیا یک مشکل وجود دارد؟ او به شدت پرسید:

11. Our share of the market has decreased sharply this year.
[ترجمه ترگمان]سهم ما از این بازار در سال جاری به شدت کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]سهم ما از بازار در سال جاری به شدت کاهش یافته است

12. House prices are expected to rise sharply.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که قیمت خانه به شدت افزایش یابد
[ترجمه گوگل]انتظار می رود قیمت خانه ها به شدت افزایش یابد

13. She prodded me sharply in the ribs.
[ترجمه ترگمان]او به تندی مرا در دنده عقب هل داد
[ترجمه گوگل]او به شدت در دنده ها به سمت من حرکت کرد

14. The car swerved sharply to avoid the dog.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل به سرعت چرخید تا از سگ دور شود
[ترجمه گوگل]ماشین به شدت به سمت جلو حرکت کرد تا از سگ جلوگیری شود

15. The price of oil has risen sharply.
[ترجمه ترگمان]قیمت نفت به شدت بالا رفته
[ترجمه گوگل]قیمت نفت به شدت افزایش یافته است

16. Inflate your life jacket by pulling sharply on the cord.
[ترجمه ترگمان] کتت رو با زور به سیم وصل کن
[ترجمه گوگل]کت زندگی خود را با کشیدن به شدت بر روی بند ناف بپاشید

17. The fighting in the area has intensified sharply.
[ترجمه ترگمان]درگیری در این منطقه به شدت افزایش یافته است
[ترجمه گوگل]مبارزه در این منطقه به شدت تشدید شده است

18. She pressed her foot down sharply on the brake pedal.
[ترجمه ترگمان]او پایش را روی پدال ترمز فشار داد
[ترجمه گوگل]او پایش را به شدت روی پدال ترمز فشار داد

19. The only time we sharply disagreed was over the children's education.
[ترجمه ترگمان]تنها زمانی که ما به شدت مخالف بودیم، در مورد آموزش کودکان بود
[ترجمه گوگل]تنها زمانی که ما به شدت مخالف بودیم، آموزش و پرورش کودکان بود

پیشنهاد کاربران

به زیرکی، به سرعت

1 ) به وضوح، آشکارا 2 ) به طور ناگهانی، به شدت، یکدفعه، به سرعت

Otley Spock sharply to tennison آتلی به صورت واظه و بی پرده صحبت میکرد

به تندی، به شدت، شدیدا

تند تند

با خشونت

Sharply lower profit has led the company to begin an aggressive cost - cutting plan
کاهش سود شدید باعث شده تا شرکت. . .

شارپ و مشتقاتش بیشتر �تیز� معنی میدن و حکایت از �تیزی� دارن. بنابراین برحسب متن یا گفتار طرف، اگه واسه نمودار به کار بره مثلاً میگیم" با شیب تیزی" افزایش یا کاهش داشته، اگه واسه لباس و تریپ به کار رفته به خطوط اتوی لباس برمیگرده یعنی اتوی سفتی خورده به گونه ای که فی المثل خط اتوش هندونه را قاچ میزنه!

sharply ( adv ) = شدیداً، به شدت/به طور ناگهان، تند، یک مرتبه، به سرعت، سریعاً، زود/با خشونت، با شدت لحن، با تندی/تیز، نوک تیز/دقیق ( sharply focused = تنظیم دقیق ) /به وضوح، به طور واضح، به طور شفاف، آشکار/شیک، مد روز

مترادف است با کلمه : quickly ( adv )

a sharply pointed nail = میخ نوک تیز
a sharply - worded letter of complaint = نامه شکایت با واژه های تند
a sharply focused photograph = یک عکس با زوم دقیق
to be sharply dressed = شیک پوشیدن

examples:
1 - My mouth stings sharply.
دهانم به شدت می سوزد.
2 - Sales sharply declined last month.
فروش در ماه گذشته به شدت کاهش یافت.
3 - Inflation has risen/fallen sharply.
تورم به شدت افزایش/کاهش یافته است.
4 - His health improved/deteriorated sharply this week.
وضعیت سلامتی وی در این هفته به شدت بهبود یافت/بدتر شد.
5 - He spoke sharply to his daughter.
تند با دخترش صحبت کرد.
6 - The police have been sharply criticized for their handling of the situation.
پلیس به دلیل برخورد با این وضعیت به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است.
7 - We have sharply differing views.
ما دیدگاه های به طور واضح متفاوتی داریم.
8 - Her ears are sharply attuned to her baby's cry.
گوشهایش سریعاً به گریه نوزادش اخت پیدا کرده است. ( به معنای اینکه سریع متوجه می شود )
9 - Interest rates rose sharply last month.
نرخ بهره ماه گذشته به طور ناگهانی افزایش یافت.
10 - The current government has sharply criticized the court.
دولت فعلی به شدت لحن از دادگاه انتقاد کرده است.
11 - We have sharply differing views on this issue.
ما نظرات به طور واضح متفاوتی درباره این موضوع داریم.
12 - Dealer sales fell sharply in August.
فروش نمایندگی ها در ماه اوت به به طور ناگهانی کاهش یافت.
13 - I wrote them a sharply - worded letter of complaint.
من یک نامه شکایت با کلمات تند برای آنها نوشتم.
14 - Some lawmakers sharply criticized the proposal.
برخی از نمایندگان مجلس به لحنی تند از این پیشنهاد انتقاد کردند.


کلمات دیگر: