کلمه جو
صفحه اصلی

evidently


ظاهرا، از قرار معلوم، گویا، چنین پیداست، همانا، آشکارا، بدیهی است که

انگلیسی به فارسی

آشکارا، معلوم، به‌وضوح، به‌روشنی


در ظاهر، از قرار معلوم


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: as nearly as can be determined; apparently.
مشابه: apparently

- Evidently, the news of the coming hurricane never reached the island, or people would have tried to evacuate sooner.
[ترجمه ترگمان] ظاهرا خبر طوفان قریب الوقوع به جزیره نرسیده بود، وگرنه مردم سعی می کردند زودتر تخلیه کنند
[ترجمه گوگل] ظاهرا خبر از طوفان های آینده هرگز به جزیره رسید، و یا مردم سعی کردند تا زودتر تخلیه شوند
- He evidently misunderstood what she asked him because she was surprised at his response.
[ترجمه ترگمان] ظاهرا منظور او را درک نمی کرد زیرا از پاسخ او متعجب شده بود
[ترجمه گوگل] او آشکارا اشتباه او را از او پرسید زیرا او در پاسخ او شگفت زده شده بود

(2) تعریف: plainly; visibly.

- He was evidently relieved to be released from his duty.
[ترجمه ترگمان] ظاهرا از این وظیفه آزاد شده بود
[ترجمه گوگل] او ظاهرا از وظیفه او آزاد شده بود

• clearly, obviously, apparently; without a doubt
you use evidently to say that something is obviously true.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] بدیهی است که، ظاهرا

مترادف و متضاد

apparently, clearly


Synonyms: doubtless, doubtlessly, incontestably, incontrovertibly, indisputably, it seems, it would seem, manifestly, obviously, officially, ostensibly, outwardly, patently, plainly, professedly, seemingly, to all appearances, undoubtedly, unmistakably, without question


Antonyms: doubtfully, mistakably, obscurely, questionably, vaguely


جملات نمونه

1. evidently he is going to resign
چنین پیداست که می خواهد استعفا بدهد.

2. you are evidently very much like your father
همانا که عینا مثل پدرت هستی.

3. She was evidently a heavy smoker.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا سیگاری سنگینی بود
[ترجمه گوگل]او ظاهرا سیگاری شدید بود

4. The army evidently fears that, under him, its activities would be severely circumscribed.
[ترجمه موسی] ارتش آشکارا می ترسد که تحت نظر او ، فعالیتهایش به شدت محدود شود.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا ارتش از این امر بیم داشت که تحت تعقیب او فعالیت و فعالیت او تا حدی محدود خواهد بود
[ترجمه گوگل]ارتش ظاهرا از این امر که از نظر او، فعالیت هایش به شدت محدود می شود، ترسید

5. They were evidently trying to frighten the public into obedience.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا سعی داشتند مردم را از ترس زهره ترک کنند
[ترجمه گوگل]آنها ظاهرا تلاش کردند تا مردم را به اطاعت ترساند

6. Evidently, he has fallen in love with Miss Green.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا عاشق دوشیزه گرین است
[ترجمه گوگل]ظاهرا او عاشق خانم سبز شده است

7. He came to the door, evidently just roused from his bed.
[ترجمه ترگمان]به طرف در آمد و ظاهرا از تخت خواب خود بیرون آمد
[ترجمه گوگل]او به درب آمد، ظاهرا فقط از تخت خوابش زد

8. She walked slowly down the road, evidently in pain.
[ترجمه ترگمان]آهسته از جاده پایین رفت ظاهرا درد داشت
[ترجمه گوگل]او به آرامی در جاده حرکت کرد، به وضوح در درد

9. She was evidently upset by what she saw.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا از چیزی که می دید ناراحت بود
[ترجمه گوگل]او به وضوح از چیزی که او دید دید ناراحت شد

10. He was born evidently in London.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا در لندن به دنیا آمده بود
[ترجمه گوگل]او به وضوح در لندن متولد شد

11. She evidently dresses for comfort.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا لباس راحتی پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او ظاهرا برای راحتی لباس

12. He was evidently upset by the news of the accident.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا از شنیدن خبر تصادف ناراحت شده بود
[ترجمه گوگل]او آشکارا از اخبار حادثه ناراحت شد

13. Evidently he has decided to leave.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا تصمیم گرفته که اینجا رو ترک کنه
[ترجمه گوگل]ظاهرا تصمیم گرفته است که ترک کند

14. Evidently this information clinched the matter.
[ترجمه ترگمان]آشکار بود که این اطلاعات در میان است
[ترجمه گوگل]ظاهرا این اطلاعات این موضوع را به چالش کشیده است

Evidently he is going to resign.

چنین پیداست که می‌خواهد استعفا بدهد.


You are evidently very much like your father.

همانا که درست مثل پدرت هستی.


پیشنهاد کاربران

آشکارا، به وضوح، به روشنی، ظاهراً، از قرار معلوم

evidently ( adv ) = obviously ( adv )
به معناهای: به طور آشکار، آشکارا، ظاهراً، به ظاهر ، گویا، به طور معلوم، از قرار معلوم، به طور بدیهی، به طور واضح، به وضوح، به طور روشن، مسلماً

examples:
1 - evidently girls like wealthy men.
ظاهراً دخترها از مردهای ثروتمند خوششان می آید.
2 - He evidently likes her.
او ظاهراً او را دوست دارد. /او از قرار معلوم او را دوست دارد.


به ظن قوی


کلمات دیگر: