کلمه جو
صفحه اصلی

solidly


بطورجامد، بطوراستوار، یا محکم، قویا، سخت

انگلیسی به انگلیسی

• in a solid manner; firmly, stably, strongly, soundly

جملات نمونه

1. He slept solidly for ten hours.
[ترجمه ترگمان]به مدت ده ساعت محکم خوابیده بود
[ترجمه گوگل]او به مدت 10 ساعت به طور جامد خوابید

2. The house was built solidly of rough wooden planks.
[ترجمه ترگمان]خانه محکم از تخته های چوبی ناهموار ساخته شده بود
[ترجمه گوگل]این خانه به طور جامد از تخته های چوبی خشن ساخته شده است

3. He stood solidly in my path.
[ترجمه ترگمان]او محکم در مسیر من ایستاده بود
[ترجمه گوگل]او در مسیر من ایستاده بود

4. The whole class goes solidly against the monitor's suggestion.
[ترجمه ترگمان]همه کلاس محکم به پیشنهاد نظارت بر می گردند
[ترجمه گوگل]کل کلاس می رود به طور مخالف در برابر پیشنهاد مانیتور

5. So far, majority public opinion is solidly behind the government.
[ترجمه ترگمان]تا کنون، اکثریت افکار عمومی محکم پشت دولت هستند
[ترجمه گوگل]تا کنون، اکثریت افکار عمومی کاملا پشت سر دولت است

6. People who had worked solidly since Christmas enjoyed the chance of a Friday off.
[ترجمه ترگمان]آدم هایی که از کریسمس درست کار کرده بودند از فرصت روز جمعه لذت بردند
[ترجمه گوگل]افرادی که از کریسمس به طور کامل کار کرده بودند از یک روز جمعه لذت بردند

7. The Los Alamos district is solidly Republican.
[ترجمه ترگمان]منطقه (لاس آلاموس)یک جمهوری خواه تمام عیار است
[ترجمه گوگل]ولسوالی لس آلاموس به طور کامل جمهوریخواه است

8. She's played solidly throughout the spring.
[ترجمه ترگمان]او در طول بهار محکم بازی می کرد
[ترجمه گوگل]او در طول فصل به طور جامع بازی می کند

9. It's been raining solidly for an hour now.
[ترجمه ترگمان]الان یک ساعت است که دارد باران می بارد
[ترجمه گوگل]این بار یک ساعته بارانی است

10. It rained solidly for three hours.
[ترجمه ترگمان]سه ساعت بود که باران می آمد
[ترجمه گوگل]سه ساعت به طور جامد بارید

11. Her colleagues were solidly behind her.
[ترجمه ترگمان]همکارانش در پشت سر او ایستاده بودند
[ترجمه گوگل]همکارانش کاملا پشت سر او بودند

12. The economy has been growing solidly for five years now.
[ترجمه ترگمان]اقتصاد پنج سال است که به طور کامل رشد کرده است
[ترجمه گوگل]اقتصاد پنج سال است که در حال رشد است

13. He spoke solidly for twenty minutes, barely pausing to draw breath.
[ترجمه ترگمان]بیست دقیقه محکم حرف می زد و به سختی نفس می کشید تا نفس بکشد
[ترجمه گوگل]او بیست دقیقه به طور جامع صحبت کرد، به سختی می توانست نفس بکشد

14. We are solidly united on this issue.
[ترجمه ترگمان]ما در این مساله محکم با هم متحد شدیم
[ترجمه گوگل]ما به طور جامع در این مورد متحد هستیم

پیشنهاد کاربران

به شدت

قویا

He slept solidly for ten hours

solidly ( adv ) = به طور مستحکم، به طور استوار، به طور محکم/به صورت یکپارچه، به صورت یکدست/اجماعاً، متفقاً/به طور پیوسته، به طور مداوم، به طور بی وقفه، به طور یکریز، به طور منظم/به صورت جامد ( به صورتی که هیچ خلل و فرجی باقی نماند ) ، به صورت لبالب، به صورت کیپ تا کیپ/کاملاً، به طور مطمئن

examples:
1 - The house seems very solidly built.
به نظر می رسد خانه بسیار به طور محکم ساخته شده است.
2 - The economy has been growing solidly for five years now.
پنج سال است که اقتصاد به طور مداوم در حال رشد است.
3 - My colleagues are solidly behind me on this issue.
همکاران من در مورد این موضوع متفقاً ( اجماعاً ) پشت سر من هستند ( یعنی از من کاملاً حمایت می کنند ) .
4 - The holes are solidly filled with concrete.
حفره ها بصورت لبالب ( کیپ تا کیپ ) با بتن پر شده اند.
5 - He appears to be solidly in control of the organization.
به نظر می رسد او کاملاً کنترل سازمان را در دست دارد.
6 - The rocking chair is solidly built.
صندلی گهواره ای به طور مستحکمی ساخته شده است.


کلمات دیگر: