کلمه جو
صفحه اصلی

blindness


معنی : کوری، بی بصیرتی
معانی دیگر : کوری، بی بصیرتی

انگلیسی به فارسی

کوری، بی‌بصیرتی


انگلیسی به انگلیسی

• state of being unable to see; ignorance, unenlightened state

مترادف و متضاد

کوری (اسم)
blindness

بی بصیرتی (اسم)
blindness

sightlessness


Synonyms: amaurosis, anopsia, astigmatism, cataracts, darkness, defect, myopia, presbyopia, purblindness, typhlosis


Antonyms: sight, sightedness


جملات نمونه

1. blindness is a serious handicap
نابینایی معلولیت مهمی است.

2. her blindness is the result of an accident
کوری او در اثر یک حادثه است.

3. His blindness is the result of an accident.
[ترجمه موسی] نابینایی او ناشی از یک تصادف است.
[ترجمه ترگمان]کوری او ناشی از تصادف است
[ترجمه گوگل]کوری او نتیجه حادثه است

4. Her blindness of both eyes resulted from a traffic accident.
[ترجمه موسی] نابینایی هر دو چشم او ناشی از یک حادثه رانندگی است.
[ترجمه ترگمان]کوری چشم هر دو از یک تصادف رانندگی ناشی شد
[ترجمه گوگل]کورکورانه هر دو چشم از یک تصادف رانندگی منجر شد

5. In extreme cases, the disease can lead to blindness.
[ترجمه ترگمان]در موارد حاد، این بیماری می تواند منجر به کوری شود
[ترجمه گوگل]در موارد شدید، بیماری می تواند منجر به نابینایی شود

6. Blindness can be a terrible affliction.
[ترجمه ترگمان]نابینایی می تونه یه مصیبت وحشتناک باشه
[ترجمه گوگل]نابینایی می تواند یک تهدید وحشتناک باشد

7. It causes blindness or serious loss of vision.
[ترجمه ترگمان]این کار باعث کوری یا فقدان چشم از دست رفتن بینایی می شود
[ترجمه گوگل]این باعث کوری یا از بین رفتن جدی بینایی می شود

8. The fact is blindness hadn't stopped the children doing many of the things that sighted children enjoy.
[ترجمه ترگمان]واقعیت این است که کوری کودکان بسیاری از چیزهایی را که کودکان sighted از آن لذت می برند را متوقف نکرده است
[ترجمه گوگل]واقعیت این است که نابینایی کودکان را متوقف نکرده است که بسیاری از چیزهایی را که بچه های دیدنی از آن لذت می برند، انجام می دهند

9. Early diagnosis and treatment can usually prevent blindness.
[ترجمه موسی] تشخیص و درمان به موقع معمولاً می تواند از نابینایی ( کوری ) جلوگیری کند.
[ترجمه ترگمان]تشخیص زودهنگام و درمان معمولا می تواند از کوری جلوگیری کند
[ترجمه گوگل]تشخیص و درمان اولیه معمولا می تواند از نابینایی جلوگیری کند

10. Blindness is a common complication of diabetes.
[ترجمه ترگمان]نابینایی یکی از پیچیدگی رایج دیابت است
[ترجمه گوگل]نابینایی یک عارضه رایج دیابت است

11. Blindness is a great handicap.
[ترجمه ترگمان]نابینایی یک نقص بزرگ است
[ترجمه گوگل]نابینایی یک اختلال بزرگ است

12. Obvious other exclusions include blindness and deafness as well as rare birth defects.
[ترجمه ترگمان]سایر استثنا نیز شامل نابینایی و ناشنوایی و نیز نقص های مادرزادی نادر هستند
[ترجمه گوگل]اشکال دیگری که شامل موارد نابینایی و ناشنوایی و همچنین نقایص نادر زایمان می شود

13. It was the kind of blindness that blots out obstacles and leads to brave ventures.
[ترجمه ترگمان]این نوع of بود که موانع را بر هم می پوشاند و منجر به سرمایه گذاری های شجاعانه می شود
[ترجمه گوگل]این نوع کوری بود که موانع را از بین می برد و منجر به شرکت های شجاع می شود

14. The blindness, however, was of short duration.
[ترجمه ترگمان]با این حال، نابینایی مدت کوتاهی بود
[ترجمه گوگل]با این حال، کوری، کوتاه مدت بود

15. And there was the pervading atmosphere of blindness and complacency in Washington, typified by some leading congressional Republicans.
[ترجمه ترگمان]و فضای خالی کوری و رضایتمندی در واشنگتن وجود داشت، که با برخی از جمهوریخواهان برجسته کنگره مشخص شد
[ترجمه گوگل]و فضای نابودی کورکورانه و آرامش در واشنگتن، که توسط برخی از جمهوری خواهان کنگره برجسته بود، وجود داشت

پیشنهاد کاربران

نابینایی

بی بصیرتی هم میشه

بی تدبیری

عمیا، کوری
مجازا به معنی جهل

blindness ( noun ) = کوری، نابینایی، بی بصیرتی، نادانی

color blindness = کور رنگی
congenital color blindness = کوررنگی مادرزادی


کور رنگی


کلمات دیگر: