کلمه جو
صفحه اصلی

castor


معنی : تنگ کوچک ادویه یا سرکه، چرخ زیر صندلی یا میز، کرچک، سگ آبی
معانی دیگر : (اسطوره های یونان و روم) برادر دو قلوی پالوکس، (نادر) بیدستر، جند بیدستر، گند بیدستر (بیضه ی بیدستر که دارای ماده ی چرب و تندبویی است و در عطر سازی و غیره کاربرد دارد - castoreum هم می گویند)، رجوع شود به: caster، castor : تنگ کوچک ادویه یا سرکه، درجمع چر  زیر صندلی یامیز، ستاره اول دو پیکر

انگلیسی به فارسی

(زیرِ مبل، میز، یخچال و غیره) چرخ


(شکر، نمک و غیره) (در ترکیب) -پاش


(گیاه) کرچک، بیدانجیر


(جانور) بیدستر، سگِ آبی، پوست بیدستر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a white triple star, each component of which is a double star, in the constellation Gemini, having a combined magnitude of 2.5.
اسم ( noun )
(1) تعریف: an oily, brown, odorous secretion of the groin glands of the beaver, used in medicines and perfumes.

(2) تعریف: a beaver fur or rabbit fur hat.
اسم ( noun )
• : تعریف: a revolving stand for condiment or spice containers, or the containers themselves; caster.

• beaver, large semiaquatic rodent; fur hat made of beaver fur; salt and pepper shaker; caster, small wheel under furniture; (textiles) heavy woolen fabric
castors are small wheels fitted to a piece of furniture.

مترادف و متضاد

تنگ کوچک ادویه یا سرکه (اسم)
caster, castor

چرخ زیر صندلی یا میز (اسم)
caster, castor

کرچک (اسم)
castor, castor oil plant

سگ آبی (اسم)
castor

جملات نمونه

1. castor bean
دانه ی کرچک

2. He calls the two Castor, tamer of horses, Polydeuces, good as a boxer.
[ترجمه ترگمان]او دوتا Castor، tamer و horses را به عنوان یک بوکسور اعلام می کند
[ترجمه گوگل]او دو کاستور، تله اسب ها، Polydeuces را به عنوان یک بوکس نام می برد

3. And that would get us back to castor oil and the secret police.
[ترجمه ترگمان]و این باعث می شود که ما به روغن کرچک و پلیس مخفی برگردیم
[ترجمه گوگل]و این ما را به روغن کرچک و پلیس مخفی بازگرداند

4. Castor oil comes from the bean but so does a powerful skin irritant, and a deadly poison called ricin.
[ترجمه ترگمان]روغن کرچک از لوبیا می اید، اما به همین ترتیب یک داروی محرک پوست قوی و یک سم مرگبار به نام ریسین است
[ترجمه گوگل]روغن کرچک از لوبیا بیرون می آید، اما باعث ایجاد حساسیت پوستی شدید و یک سم مرگبار به نام ریسین می شود

5. Castor oil moves the bowels.
[ترجمه ترگمان]روغن کستر، روده رو تکون میده
[ترجمه گوگل]روغن کرچک روده را حرکت می دهد

6. But Castor was dead and Pollux was inconsolable.
[ترجمه ترگمان]اما کستر مرده و Pollux تسلی ناپذیر بود
[ترجمه گوگل]اما Castor مرده بود و Pollux غیر قابل تحمل بود

7. Castor, a prominent Socialist deputy, threatened to resign from the party.
[ترجمه ترگمان]کرچک یک نماینده برجسته سوسیالیست، تهدید کرد که از طرف حزب استعفا می دهد
[ترجمه گوگل]کاستور، معاون برجسته سوسیالیست، تهدید کرد که از حزب استعفا دهد

8. Castor Hanglands Reserve is a superb woodland area for birds.
[ترجمه ترگمان]ذخیره روغن کرچک یک منطقه جنگلی عالی برای پرندگان است
[ترجمه گوگل]قلعه Hanglands Reserve یک منطقه جنگل عالی برای پرندگان است

9. But a child chewing one of these Castor beans would very likely die.
[ترجمه ترگمان]اما یک کودک در حال جویدن یکی از این لوبیای روغنی به احتمال زیاد خواهد مرد
[ترجمه گوگل]اما یک کودک جویدن یکی از این لوبیاهای کاسورور احتمالا می میرد

10. Its original alignment was roughly continued towards Castor, however, by a ditched trackway flanked by various enclosure boundaries.
[ترجمه ترگمان]با این حال اتحاد اصلی آن به طور تقریبی به سوی روغن کرچک ادامه داشت، با یک trackway که در دو طرف محدوده های مختلف محصور شده بود
[ترجمه گوگل]با این حال، تراز اصلی آن تقریبا به سمت کاستور ادامه پیدا کرد، با یک مسیر پیاده روی که توسط مرزهای مختلف محوطه قرار دارد

11. Many career experts tout failure as the castor oil of success.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از متخصصان شغلی به عنوان روغن کرچک به شکست می خورند
[ترجمه گوگل]بسیاری از کارشناسان حرفه ای شکست را به عنوان روغن کرچک موفقیت به وجود آورده اند

12. Fortunately the castor oil we buy is carefully prepared, because the castor bean is so deadly, that it takes just one bean to kill a human, and four to kill a horse.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه روغن کرچک که ما می خریم، با دقت آماده است، چون لوبیا روغن کرچک این قدر مهلک است که فقط یک لوبیا را می کشد تا یک انسان را بکشد و چهار تا یک اسب را بکشد
[ترجمه گوگل]خوشبختانه روغن کرچک ما که خریداری شده است به دقت آماده شده است، زیرا لوبیا کاستور بسیار مرگبار است، که فقط یک لوبیا برای کشتن انسان و چهار بار برای کشتن یک اسب نیاز دارد

13. The castor bean can also induce labor in pregnant women.
[ترجمه ترگمان]لوبیا روغن کرچک می تواند نیروی کار را در زنان باردار تحریک کند
[ترجمه گوگل]لوبیا کاستور همچنین می تواند در زنان باردار کار کند

14. Castor and Pollox who were transformed by Zeus into the constellation Gemini in the Trojan War.
[ترجمه ترگمان]کرچک و Pollox که توسط زئوس در صورت فلکی جوزا به صورت فلکی برج جوزا به دنیا آورده شدند
[ترجمه گوگل]کاستور و Pollox که توسط زئوس به صورت فلکی Gemini در جنگ تروا تبدیل شده است

a salt-castor

نمک‌پاش


a castor bean

دانه‌ی کوچک



کلمات دیگر: