کلمه جو
صفحه اصلی

bedtime


معنی : وقت خواب، وقت استراحت، موقع خوابیدن
معانی دیگر : وقت رفتن به بستر، بستر هنگام

انگلیسی به فارسی

وقت خواب، وقت استراحت، موقع خوابیدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the usual time when one goes to bed.

• time when one goes to sleep
your bedtime is the time when you usually go to bed.

مترادف و متضاد

وقت خواب (اسم)
bedtime

وقت استراحت (اسم)
bedtime

موقع خوابیدن (اسم)
bedtime

time for bed


Synonyms: slumbertime, time to retire, lights out, sleepy time, time to hit the hay, sack time, sleep time, time to hit the sack, time to turn in


جملات نمونه

1. every night before bedtime she kneels down and prays
او هرشب قبل از خواب زانو می زند و دعا می کند.

2. it is past my bedtime
از وقت به بستر رفتن من گذشته است.

3. Put your toys away now, it's bedtime.
[ترجمه ترگمان]اسباب بازی هات رو بذار کنار وقت خوابه
[ترجمه گوگل]حالا اسباب بازی های خود را بردارید، زمان خواب است

4. My father always used to tell us bedtime stories.
[ترجمه ترگمان]پدرم همیشه به ما داستان وقت خواب می داد
[ترجمه گوگل]پدرم همیشه به ما داستانهای خواب را داد

5. I like a hot milky drink at bedtime.
[ترجمه ترگمان] من یه نوشیدنی گرم تو موقع خواب دوست دارم
[ترجمه گوگل]من یک نوشیدنی شیرین گرم را در هنگام خواب دوست دارم

6. Take a single dose at bedtime to help you sleep.
[ترجمه ترگمان]در هنگام خواب یک دز واحد بردارید تا به شما کمک کند بخوابید
[ترجمه گوگل]یک دوز یکبار در وقت خواب بگیرید تا به شما کمک کند خوابید

7. It's coming up on your bedtime.
[ترجمه ترگمان]تو وقت خوابت میاد
[ترجمه گوگل]در حال خواب برمی آیم

8. The boy was fast asleep before the bedtime story was finished.
[ترجمه ترگمان]پسر قبل از اینکه داستان خواب تمام شود به خواب عمیقی فرورفته بود
[ترجمه گوگل]پسر قبل از خواب به پایان رسید، به سرعت خوابید

9. We cuddled together over a bedtime story .
[ترجمه ترگمان] تو یه داستان خواب همدیگه رو بغل کردیم
[ترجمه گوگل]ما بیش از یک داستان خواب با هم تلفیق کردیم

10. Will you read me a bedtime story?
[ترجمه ترگمان]میشه برام یه قصه خواب بخونی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما یک داستان خواب را بخوانید؟

11. Try gradually to quiet them down as bedtime approaches.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید به تدریج آن ها را به هنگام نزدیک شدن زمان خواب آرام کنید
[ترجمه گوگل]به تدریج سعی کنید آنها را به عنوان بستر زمان خواب آرام کنید

12. My dad sometimes read me a story at bedtime.
[ترجمه ترگمان]بابام بعضی وقتا برام یه داستان توی خواب می خوند
[ترجمه گوگل]پدرم گاهی اوقات در هنگام خواب به من می گوید

13. I like to have a hot drink at bedtime.
[ترجمه ترگمان] من دوست دارم موقع خواب یه نوشیدنی گرم بخورم
[ترجمه گوگل]من دوست دارم یک نوشیدنی گرم در هنگام خواب داشته باشم

14. I'm partial to a drink at bedtime.
[ترجمه ترگمان]موقع خواب به نوشیدنی احتیاج دارم
[ترجمه گوگل]من بخاطر وقت خواب نوشیدم

when is the children's bedtime?

بچه‌ها چه ساعتی به بستر می‌روند؟



کلمات دیگر: