کلمه جو
صفحه اصلی

doom


معنی : ضلالت، حکم، سرنوشت، فلک، محشر، سرنوشت بد، حکم مجازات، حکم دادن
معانی دیگر : نصیب، قسمت، سرنوشت شوم، بدآیند، بدشگونی، داوری کردن، محکوم کردن، تنبیه کردن، دچار عقوبت کردن، به سرنوشت بدی دچار کردن، محکوم به شکست کردن، (در اصل) حکم، فرمان، دستور، مقرره، قضاوت (به ویژه در مورد اتهام)، محکومیت، رجوع شود به: doum، فنا، مقررداشتن

انگلیسی به فارسی

حکم، حکم مجازات، سرنوشت بد، فنا، حکم دادن، مقررداشتن، محشر


عذاب، محشر، سرنوشت، حکم، فلک، سرنوشت بد، حکم مجازات، ضلالت، حکم دادن


انگلیسی به انگلیسی

• popular computer game (also on the internet)
terrible fate, ruin, destruction; death
sentence to a terrible fate, condemn
doom is a terrible state or event in the future which you cannot prevent.

مترادف و متضاد

ضلالت (اسم)
deviation, aberration, loss, straying, error, perdition, ruin, doom

حکم (اسم)
brief, attachment, dictum, statement, edict, canon, precept, sentence, rule, decree, verdict, mandate, commission, pardon, fiat, arbiter, ruling, warrant, ordonnance, statute, commandment, finding, doom, writ, ordinance, rescript

سرنوشت (اسم)
karma, die, lot, destiny, destination, fate, predestination, hap, doom, foredoom, kismet

فلک (اسم)
destiny, welkin, fate, heaven, sphere, sky, doom, firmament, felucca

محشر (اسم)
doomsday, doom

سرنوشت بد (اسم)
doom

حکم مجازات (اسم)
doom

حکم دادن (فعل)
judge, determine, doom

fate or decision, usually unpleasant


Synonyms: annihilation, calamity, cataclysm, catastrophe, circumstance, conclusion, condemnation, death, decree, destination, destiny, destruction, disaster, downfall, end, fixed future, foreordination, fortune, handwriting on wall, judgment, Judgment Day, karma, kismet, lap of the gods, lot, Moira, opinion, portion, predestination, predetermination, ruin, sentence, tragedy, verdict, way the ball bounces, way the cookie crumbles


جملات نمونه

1. his doom is sealed
سرنوشت او شوم است.

2. god will judge and doom their guilty souls
خدا ارواح گنهکار آنان را داوری و محکوم خواهد کرد.

3. he couldn't escape his doom
نتوانست از سرنوشت شوم خود بگریزد.

4. A sense of doom hung over the entire country.
[ترجمه ترگمان]حس doom سراسر کشور را فرا گرفته بود
[ترجمه گوگل]احساس سرکوب بیش از کل کشور افتاد

5. Fuel shortages spelt the doom of such huge gas-guzzling cars.
[ترجمه ترگمان]کمبود سوخت، دام این ماشین های پر مصرف گاز را از بین می برد
[ترجمه گوگل]کمبود سوخت موجب عذاب این ماشین های بزرگ گاز بود

6. She had a sense of impending doom .
[ترجمه ترگمان] اون حس مرگ قریب الوقوع رو داشت
[ترجمه گوگل]او احساس عذاب وجدان داشت

7. It isn't the crack of doom.
[ترجمه ترگمان]این شکاف سرنوشت نیست
[ترجمه گوگل]این شکاف عذاب نیست

8. Thousands of soldiers met their doom on this very field.
[ترجمه ترگمان]هزاران سرباز در این زمینه با سرنوشت خود روبرو شدند
[ترجمه گوگل]هزاران سرباز در این زمینه بسیار عصبانی بودند

9. In spite of the prophets of doom, her business proved very successful.
[ترجمه ترگمان]با وجود of of، کار او بسیار موفق بود
[ترجمه گوگل]به رغم پیامبران عذاب، کسب و کار او بسیار موفق بود

10. The prophets of doom who said television would kill off the book were wrong.
[ترجمه ترگمان]پیامبران تقدیر که می گفتند تلویزیون می تواند کتاب را بکشد، اشتباه بوده است
[ترجمه گوگل]پیامبران عذاب که گفتند تلویزیون از کتاب کشتن می کند اشتباه است

11. The recession spelled doom for many small businesses.
[ترجمه ترگمان]رکود اقتصادی برای بسیاری از کسب و کاره ای کوچک خاتمه یافت
[ترجمه گوگل]رکود اقتصادی برای بسیاری از شرکت های کوچک ختم شده است

12. If we had listened to the prophets of doom, we would never have started the project.
[ترجمه ترگمان]اگر به پیامبران تقدیر گوش می دادیم، هرگز پروژه را آغاز نمی کردیم
[ترجمه گوگل]اگر ما به پیامبران عذاب گوش کرده بودیم، هرگز این پروژه را شروع نکردیم

13. A sense of impending doom gripped her.
[ترجمه ترگمان]احساس مرگ قریب الوقوع او را فرا گرفت
[ترجمه گوگل]احساس عذاب قریب الوقوع او را گرفت

14. The prophets of doom have been predicting the end of European cinema for the last ten years.
[ترجمه ترگمان]پیامبران تقدیر برای ده سال گذشته، پایان سینمای اروپایی را پیش بینی کرده اند
[ترجمه گوگل]پیامبران عذاب در ده سال گذشته سینمای اروپایی را پیش بینی کرده اند

15. Despite these poor figures, it's not all doom and gloom .
[ترجمه ترگمان]با وجود این پیکره های ضعیف، همه جا تاریک و تاریک نیست
[ترجمه گوگل]با وجود این ارقام ضعیف، این همه عذاب و تلخی نیست

His doom is sealed.

سرنوشت او شوم است.


He couldn't escape his doom.

نتوانست از سرنوشت شوم خود بگریزد.


God will judge and doom their guilty souls.

خدا ارواح گنهکار آنان را داوری و محکوم خواهد کرد.


Their efforts were doomed to failure.

کوشش‌های آنها محکوم به شکست بود.


doomed to extinction

محکوم به فنا


پیشنهاد کاربران

محکوم بودن به

محکوم به فنا
نابود شدن

رستاخیز

عذاب
معمولا با واژه gloom ، به معنی غم و اندوه، استفاده میشه
مثلا
Not everything is doom and gloom
همه چیز عذاب و غم و اندوه نیست

نفرین

۱. یه بازی باحال کامپیوتری
۲. به معنای سرنوشت ( ولی سرنوشت شوم و سرنوشتی که نمیشه تغییرش داد از fate هم بعنوان سرنوشت میشه استفاده کرد سرنوشت عادی )
• popular computer game ( also on the internet )
• terrible fate, ruin, destruction; death
• sentence to a terrible fate, condemn
• doom is a terrible state or event in the future which you cannot prevent
.
Doomsday : روز رستاخیز - محشر
Doom : رستاخیز هم میشه گفت - سرنوشت شوم
Mood : حالت

بیچاره شدن
بدبخت شدن
به دردسر افتادن

بازی حکم ( با کارت )

Doom

{noun}
معنا: سرنوشت ناگوار
تبصره: ادم نمیتونه ازش فرار کنه.
مثال: Meet your doom
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
{verb}
معنا: محکوم ( به فنا ) بودن
تبصره: معمولا فعل به صورت مجهول میاد.
مثال: The plan was doomed to failure
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
doomsday = روز قیامت
till doomsday=for ever
مثال: This job's going to take me till doomsday

سرنوشت شوم ؛ محکوم بودن ( به فنا )

# He couldn't escape his impending doom
# a sense of doom hung over the entire country
# All her efforts were doomed to failure
# The project was doomed to failure from the start

death or a terrible event in the future that you cant avoid

We're all doomed to life


کلمات دیگر: