کلمه جو
صفحه اصلی

predictable


معنی : قابل پیشگویی، قابل پیشگویی یاپیش بینی
معانی دیگر : قابل پیشگویی

انگلیسی به فارسی

قابل پیشبینی، قابل پیشگویی


قابل پیش بینی، قابل پیشگویی، قابل پیشگویی یاپیش بینی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: predictably (adv.), predictability (n.)
(1) تعریف: able to be predicted or anticipated.
متضاد: uncertain, unpredictable

- That the kids would be upset about losing the game was predictable.
[ترجمه موسی] اینکه بچه ها از باخت در بازی ناراحت شوند قابل پیش بینی بود.
[ترجمه ترگمان] اینکه بچه ها در مورد از دست دادن بازی ناراحت خواهند شد، قابل پیش بینی بود
[ترجمه گوگل] که بچه ها در مورد از دست دادن بازی ناراحت می شود قابل پیش بینی بود
- Until recently, winter temperatures were quite predictable in this region.
[ترجمه موسی] تا همین اواخر ، دمای زمستان در این منطقه کاملاً قابل انتظار بود.
[ترجمه ترگمان] تا همین اواخر، درجه حرارت زمستان در این منطقه کاملا قابل پیش بینی بود
[ترجمه گوگل] تا همین اواخر درجه حرارت زمستان در این منطقه کاملا قابل پیش بینی بود

(2) تعریف: of a person, displaying unchanging patterns of behavior and mood.
متضاد: unpredictable

- He was so predictable that she began to find him dull.
[ترجمه موسی] او به قدری قابل پیش بینی بود که او شروع به پیدا کردن او به کندی کرد.
[ترجمه ترگمان] خیلی قابل پیش بینی بود که شروع به پیدا کردن او کرد
[ترجمه گوگل] او خیلی قابل پیش بینی بود که او شروع به کشیدن او کرد

• able to be predicted, can be prophesied, can be foretold
something that is predictable can be known about in advance.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] قابل پیشگویی
[ریاضیات] قابل پیش بینی

مترادف و متضاد

قابل پیشگویی (صفت)
predictable

قابل پیشگویی یا پیش بینی (صفت)
predictable

easy to foretell


Synonyms: anticipated, calculable, certain, expected, foreseeable, foreseen, likely, prepared, sure, sure-fire


Antonyms: improbable, unexpected, unforeseen, unpredictable


جملات نمونه

1. The snow had a predictable effect on traffic.
[ترجمه موسی] برف تاثیر قابل پیش بینی بر میزان ترافیک داشت.
[ترجمه ترگمان]برف تاثیر قابل پیش بینی بر ترافیک داشت
[ترجمه گوگل]برف یک اثر قابل پیش بینی در ترافیک داشت

2. The film's plot is predictable and the acting is mediocre.
[ترجمه موسی] داستان فیلم قابل پیشگویی است و بازیگری آن نیز متوسط است.
[ترجمه ترگمان]داستان فیلم قابل پیش بینی و نمایشی متوسط است
[ترجمه گوگل]طرح فیلم قابل پیش بینی است و بازی متوسط ​​است

3. This was a predictable reaction, given the bitter hostility between the two countries.
[ترجمه ترگمان]این یک واکنش قابل پیش بینی بود، با توجه به دشمنی تلخ بین دو کشور
[ترجمه گوگل]با توجه به خصومت تلخ بین دو کشور، این یک واکنش قابل پیش بینی بود

4. The ending of the book was entirely predictable.
[ترجمه ترگمان]پایان کتاب کاملا قابل پیش بینی بود
[ترجمه گوگل]پایان کتاب کاملا قابل پیش بینی بود

5. The disease follows a highly predictable pattern.
[ترجمه ترگمان]این بیماری یک الگوی بسیار قابل پیش بینی را دنبال می کند
[ترجمه گوگل]بیماری یک الگوی بسیار قابل پیش بینی است

6. The working class usually react/reacts in a predictable way to government policies.
[ترجمه ترگمان]طبقه کارگر معمولا نسبت به سیاست های دولت واکنش نشان می دهد \/ واکنش نشان می دهد
[ترجمه گوگل]طبقه کارگر معمولا واکنش نشان می دهد / به نحوی قابل پیش بینی به سیاست های دولت پاسخ می دهد

7. The concert was a predictable yawn.
[ترجمه ترگمان]این کنسرت یک خمیازه قابل پیش بینی بود
[ترجمه گوگل]کنسرت یک ژاکت قابل پیش بینی بود

8. I knew you'd say that you're so predictable!
[ترجمه ترگمان]می دانستم که تو این قدر قابل پیش بینی هستی!
[ترجمه گوگل]من می دانستم که می خواهی بگوئی که تو خیلی قابل پیش بینی هستی

9. Their actions follow a very predictable pattern.
[ترجمه ترگمان]اعمال آن ها یک الگوی بسیار قابل پیش بینی را دنبال می کند
[ترجمه گوگل]اقدامات آنها به دنبال یک الگوی قابل پیش بینی است

10. Psychological twists perk up an otherwise predictable story line.
[ترجمه ترگمان]twists روانی یک خط داستانی قابل پیش بینی و قابل پیش بینی هستند
[ترجمه گوگل]پیچیدگی روانشناختی یک خط داستان قابل پیش بینی است

11. The film has a boringly predictable ending.
[ترجمه ترگمان]این فیلم یک پایان boringly قابل پیش بینی دارد
[ترجمه گوگل]فیلم دارای پایان عمیقا قابل پیش بینی است

12. Rock music is getting so predictable these days.
[ترجمه ترگمان]موسیقی راک این روزها خیلی قابل پیش بینی است
[ترجمه گوگل]این روزها موسیقی راک خیلی پیش بینی شده است

13. It was a predictable death for a man who had lived a life of violence.
[ترجمه ترگمان]این مرگ قابل پیش بینی برای مردی بود که با خشونت زندگی کرده بود
[ترجمه گوگل]این یک مرگ قابل پیش بینی برای مردی بود که زندگی خشونت را تجربه کرده بود

14. He asked whether this was predictable from previous performances.
[ترجمه ترگمان]او پرسید که آیا این امر از اجرای قبلی قابل پیش بینی است یا خیر
[ترجمه گوگل]او پرسید که آیا از اجرای قبلی قابل پیش بینی است یا خیر

پیشنهاد کاربران

پیش بینی پذیر

قابل پیش بینی

obvious
inevitable
بدیهی
مشهود

It's faint but it constantly reads an excess of predictable energy level
Star Trek TOS

predictable ( adj ) =قابل پیش بینی، قابل حدس، قابل انتظار ، قابل پیشگویی

متضاد: unpredictable = غیر قابل پیش بینی

مثال:
Comets appear at predictable times.
ستاره های دنباله دار در زمان های قابل پیش بینی پدیدار می شوند.

معلوم
قابل پیش بینی



کلمات دیگر: