کلمه جو
صفحه اصلی

proportions

انگلیسی به فارسی

مقادیر، نسبت، تناسب، مقدار، قسمت، قیاس، قرینه، شباهت، درجه، متناسب کردن، متقارن کردن


جملات نمونه

1. a building of large proportions
ساختمانی با ابعاد بزرگ

2. a building of monstrous proportions
ساختمانی با ابعاد غول آسا

پیشنهاد کاربران

بخش

بخش ها

اندازه، مقیاس

تناسب

proportions ( noun ) = بخش، قسمت/بًعد، ابعاد، نسبت، تناسب، اندازه/

the proportion of water to alcohol = نسبت آب به الکل

مترادف با کلمه : Dimension ( noun )

examples :
1 - Children make up a large proportion of the world's population.
کودکان بخش بزرگی از جمعیت جهان را تشکیل می دهند.
2 - The goal of establishing a space station will take a team effort of major proportions.
هدف از ایجاد ایستگاه فضایی ، به تلاش گروهی در ابعاد بزرگ نیاز دارد.
3 - In mathematics, a proportions of 3 to 6 is like a proportionsof 9 to 18
در ریاضیات ، نسبت 3 تا 6 مانند نسبت 9 تا 18 است
4 - A room with small proportions is enough for you because you are single.
یک اتاق با ابعاد کوچک برای شما کافی است زیرا شما مجرد هستید.


کلمات دیگر: