کلمه جو
صفحه اصلی

advisedly


معنی : خردمندانه
معانی دیگر : با تعمق و تفکر، با در نظر گرفتن جوانب، دانسته، ازروی تامل وبصیرت، بدانستگی

انگلیسی به فارسی

از روی تأمل و بصیرت ،بدانستگی


توصیه می شود، خردمندانه


انگلیسی به انگلیسی

• in an informed manner; in a thought out manner, deliberately
if you use a word or expression advisedly, you deliberately use it, although it may sound odd, because it draws attention to what you are saying.

قید ( adverb )
• : تعریف: after careful consideration or deliberation.

- She made her criticisms advisedly.
[ترجمه ترگمان] بی آن که از این موضوع انتقاد کند، انتقاد می کرد
[ترجمه گوگل] او انتقادات خود را با توصیه انجام داد

مترادف و متضاد

Synonyms: carefully, cautiously, consciously, deliberately, discreetly, intentionally, prudently, thoughtfully


خردمندانه (قید)
advisedly, wisely, sagely, reasonably

with due consideration


جملات نمونه

1. I say "boys" advisedly because we are talking almost entirely about male behaviour.
[ترجمه ترگمان]من می گویم \"پسران\"، چون ما تقریبا در مورد رفتار مردان صحبت می کنیم
[ترجمه گوگل]من می گویم 'پسران' توصیه می شود، زیرا ما تقریبا به طور کلی درباره رفتار مردانه صحبت می کنیم

2. Advisedly or otherwise, the Regent Douglas was doing as he had part-proposed.
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت، داگلاس داگلاس هر کاری که داشت انجام می داد - پیشنهاد کرده بود
[ترجمه گوگل]به طور مشخص و یا در غیر این صورت، ریگان داگلاس در حال انجام بود به عنوان او بخشی پیشنهاد شده است

3. I use these words advisedly.
[ترجمه ترگمان]من از این کلمات که دلیل آن را توضیح می دهم استفاده می کنم
[ترجمه گوگل]من از این کلمات به دلخواه استفاده می کنم

4. The appropriations committee, suddenly and ill - advisedly parsimonious, cut funds for assistance to the disadvantaged.
[ترجمه ترگمان]کمیته تخصیص بودجه، به طور ناگهانی و بد -، بودجه برای کمک به افراد محروم را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]کمیسیون کمک های مالی، به طور ناگهانی و ناخوشایند، به منظور کمک به افراد محروم، کمک مالی را کاهش می دهد

5. He spoke very low, advisedly, and impressively.
[ترجمه ترگمان]او خیلی آهسته و advisedly و با هیبت حرف می زد
[ترجمه گوگل]او بسیار کم، توصیه و چشمگیر صحبت کرد

6. I use this advisedly.
[ترجمه ترگمان]من از این دلیل استفاده می کنم
[ترجمه گوگل]من از این توصیه استفاده می کنم

7. What a crazy scheme, and I use that term advisedly.
[ترجمه ترگمان]چه نقشه مسخره ای، و من از آن ترم advisedly استفاده می کنم
[ترجمه گوگل]چه طرح دیوانه ای است و من از این اصطلاح به طور مطلوب استفاده می کنم

8. He behaved like a dictator, and I use the term advisedly.
[ترجمه ترگمان]او مانند یک دیکتاتور رفتار می کرد و من اصطلاح advisedly را استفاده می کنم
[ترجمه گوگل]او مانند یک دیکتاتور رفتار کرد و از این اصطلاح به صراحت استفاده کرد

9. This action is barbaric - and I use the word advisedly.
[ترجمه ترگمان]این عمل وحشیانه است - و من از کلمه advisedly استفاده می کنم
[ترجمه گوگل]این اقدام وحشیانه است - و من از کلمه مورد نظر استفاده می کنم

10. At the moment that gallery is engaged - I use the word advisedly - in purchasing an important Cuyp landscape.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر این گالری درگیر است - من از کلمه advisedly - در خرید یک منظره Cuyp مهم استفاده می کنم
[ترجمه گوگل]در حال حاضر که گالری مشغول است - من از کلمه مورد نظر استفاده می کنم - در خرید یک چشم انداز مهم Cuyp

11. It meant something quite simple at that time, and I am saying so advisedly.
[ترجمه ترگمان]منظورم این بود که در آن زمان چیز بسیار ساده ای بود، و من این را می گویم
[ترجمه گوگل]در آن زمان چیزی در آن زمان کاملا ساده بود و من به طرز توصیه ای می گویم


کلمات دیگر: