1. she stumbled briefly over the unfamiliar word
کمی روی واژه ی ناآشنا گیر کرد.
2. we stayed briefly in ghom and then headed for kashan
کمی در قم ماندیم و سپس راهی کاشان شدیم.
3. lilly showed herself briefly at the party
لیلی برای زمان کوتاهی در مهمانی ظاهر شد.
4. he stopped over to visit his aunt briefly
برای دیدار کوتاهی از عمه اش درنگ کرد.
5. She responded briefly to the questions.
[ترجمه ترگمان]او به طور مختصر به سوالات پاسخ داد
[ترجمه گوگل]او به طور خلاصه به سوالات پاسخ داد
6. We spoke briefly on the phone.
[ترجمه ترگمان]به طور مختصر تلفنی حرف زدیم
[ترجمه گوگل]ما به طور خلاصه به تلفن صحبت کردیم
7. We stopped off briefly in London on our way to Geneva.
[ترجمه ترگمان]ما در راه خود به ژنو به طور خلاصه در لندن توقف کردیم
[ترجمه گوگل]ما به طور مختصر در لندن در مسیر ما به ژنو متوقف شدیم
8. He was briefly famous in his twenties but then sank into obscurity.
[ترجمه ترگمان]او به طور مختصر در بیست سالگی مشهور بود، اما بعد به تاریکی فرو رفت
[ترجمه گوگل]او در دوازده سالگی به طور خلاصه مشهور شد، اما بعد از آن غمگین شد
9. He glanced briefly towards her but there was no sign of recognition.
[ترجمه ترگمان]کمی به طرف فانی نگاه کرد، اما اثری از شناخت نبود
[ترجمه گوگل]او به طور مختصر به سمت او نگاه کرد، اما نشانه ای از شناخت وجود نداشت
10. She met John briefly on Friday night.
[ترجمه ترگمان]او در شب جمعه جان را برای مدت کوتاهی ملاقات کرد
[ترجمه گوگل]او شب جمعه را به طور مختصر ملاقات کرد
11. He had spoken to Emma only briefly .
[ترجمه ترگمان]فقط مدت کوتاهی با اما حرف زده بود
[ترجمه گوگل]او فقط به طور خلاصه به او گفت
12. Briefly, the hunter and his quarry glared at each other.
[ترجمه ترگمان]شکارچی و his به یکدیگر خیره شدند
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، شکارچی و معدن او در یکدیگر یکدیگر را تماشا کردند
13. He was kidnapped and briefly detained by a terrorist group.
[ترجمه ترگمان]او ربوده شد و به مدت کوتاهی توسط یک گروه تروریستی بازداشت شد
[ترجمه گوگل]او توسط یک گروه تروریستی ربوده شده و به طور خلاصه بازداشت شده است
14. The assault was so unexpected that he was briefly stunned into submission.
[ترجمه ترگمان]حمله چنان ناگهانی بود که به طور خلاصه مات و مبهوت مانده بود
[ترجمه گوگل]حمله چنین غیر منتظره بود که به طور خلاصه به تحریم خیره شد
15. He served briefly as prime minister from 1920 to 192
[ترجمه ترگمان]او به مدت کوتاهی از ۱۹۲۰ تا ۱۹۲ نخست وزیر خدمت کرد
[ترجمه گوگل]او به طور مختصر به عنوان نخست وزیر از 1920 تا 192 خدمت کرده است
16. To recap briefly, an agreement negotiated to cut the budget deficit was rejected 10 days ago.
[ترجمه ترگمان]برای خلاصه کردن خلاصه، یک توافقنامه برای کاهش کسری بودجه ۱۰ روز پیش رد شد
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، یک توافق نامه برای کاهش کسری بودجه 10 روز پیش رد شد
17. The car shuddered briefly as its engine died.
[ترجمه ترگمان]زمانی که موتور آن خاموش شد، اتومبیل به طور کوتاهی بر خود لرزید
[ترجمه گوگل]این ماشین به طور خلاصه موتور خود را از بین برد