کلمه جو
صفحه اصلی

carving


معنی : بریدن، کنده کاری، حکاکی، فر کوتاه مدت
معانی دیگر : منبت کاری، کند و کاو، برش (با کارد)

انگلیسی به فارسی

حکاکی کردن، کنده کاری، حکاکی، بریدن، فر کوتاه مدت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the act or product of carving in wood, stone, or the like.
مشابه: appetite

• object that has been carved; act of cutting up meat
a carving is an object that has been cut out of stone or wood.

مترادف و متضاد

بریدن (اسم)
carving, dismemberment

کنده کاری (اسم)
carving

حکاکی (اسم)
carving, engraving, gravure

فر کوتاه مدت (اسم)
carving

جملات نمونه

1. carving knife
چاقوی گوشت بری

2. a neat way of carving up a chicken
راه ماهرانه برای قطعه قطعه کردن مرغ

3. He acquired the craft of wood carving in his native town.
[ترجمه ترگمان]او با حکاکی کردن قطعات چوبی در شهر زادگاهش پیدا شد
[ترجمه گوگل]او هنر کاشی چوب را در شهر بومی خود به دست آورد

4. The carving is a superb piece of craftsmanship.
[ترجمه ترگمان]کنده کاری یک قطعه عالی از مهارت است
[ترجمه گوگل]حکاکی یک قطعه عالی از مهارت است

5. He set up a workshop for his carving.
[ترجمه ترگمان]یک کارگاه برای حکاکی او درست کرد
[ترجمه گوگل]او یک کارگاه برای حکاکی خود را راه اندازی کرد

6. He has set about carving up the company which Hammer created from almost nothing.
[ترجمه ترگمان]او شروع به کنده کاری روی شرکتی کرده است که از تقریبا هیچ چیز ایجاد کرده است
[ترجمه گوگل]او درباره شرکتی که شرکت هامر از تقریبا هیچ چیز ایجاد کرده است، تصمیم گرفته است

7. All the furniture in the room had much carving.
[ترجمه ترگمان]تمام اثاث اتاق حکاکی شده بود
[ترجمه گوگل]تمام مبلمان در اتاق بسیار کنده کاری بود

8. They have been accused of carving up the industry for their own benefit.
[ترجمه ترگمان]آن ها متهم به حکاکی این صنعت برای منفعت خودشان بوده اند
[ترجمه گوگل]آنها متعهد شده اند صنعت را به نفع خود متهم کنند

9. They have begun carving the country up like a pie.
[ترجمه ترگمان]شروع کردن به حکاکی کردن این کشور مثل یه پای
[ترجمه گوگل]آنها شروع به حک کردن کشور مانند یک کیک کردند

10. It is a rough-hewn carving of a cat's head.
[ترجمه ترگمان]حکاکی روی سر یک گربه است
[ترجمه گوگل]این یک حکاکی خشن قهوه ای از گربه است

11. Against all odds, he succeeded in carving out a career in the media.
[ترجمه ترگمان]در مقابل همه احتمالات، او موفق شد شغلی در رسانه ها پیدا کند
[ترجمه گوگل]در برابر همه شکست ها، او موفق به کشف یک شغل در رسانه ها شد

12. This carving is believed to be the only existent image of Saint Frideswide.
[ترجمه ترگمان]اعتقاد بر این است که این کنده کاری تنها تصویر موجود از سن Frideswide است
[ترجمه گوگل]بر این باورند که این حکاکی تنها تصویر موجود از Saint Frideswide است

13. There is some fine carving on the facade.
[ترجمه ترگمان]کمی کنده کاری روی نما وجود دارد
[ترجمه گوگل]برخی از دکوراسیون زیبا روی نما است

14. The men practised various traditional crafts, such as carving toys out of bone.
[ترجمه ترگمان]مردان صنایع دستی سنتی مانند کنده کاری روی استخوان را تمرین می کردند
[ترجمه گوگل]این مردان صنایع مختلف سنتی را انجام دادند، مانند اسباب بازی های حکاکی از استخوان

15. Spear a piece of fish with a carving fork and dip it in the batter.
[ترجمه ترگمان]که یک تکه ماهی با چنگال حکاکی شده و آن را در خمیر فرو می برد
[ترجمه گوگل]یک قطعه ماهی را با یک چنگال برش بزنید و آن را در خمیر بشویید

پیشنهاد کاربران

مجسمه سازی
stone carving

تکنیکی در اسکی که در آن اسکی باز به شیوه ای مارپیچ اسکی می کند و سطح اتکا را از لبه ای به لبۀ دیگر چوب های اسکی منتقل می کند. در برخی متون به این شیوه، شیوۀ پیچ بُرنده نیز اطلاق می شود.

حکاکی

معنی این کلمه اشاره میشه به طرح یک سنگ یا یک جسم و سنگ ( pattern of the block or stone )

حکاکی، بریدن

مشتاق و بسیار علاقه مند
sugar carving
فردی که به شیرینی جات خیلی علاقه دارد


کلمات دیگر: