کلمه جو
صفحه اصلی

carve


معنی : حک کردن، بریدن، کنده کاری کردن، تراشیدن، منبت کاری کردن، منقور کردن
معانی دیگر : کندن، حجاری کردن، تراشیدن (سنگ و چوب و غیره)، (بدن و گوشت پخته) لایه لایه بریدن، قاچ کردن، قاش کردن، باریکه باریکه بریدن (با کارد)، کندوکاو کردن

انگلیسی به فارسی

حک کردن، تراشیدن، کنده کاری کردن، بریدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: carves, carving, carved
(1) تعریف: to form or inscribe by cutting.
مترادف: chisel, sculpt, whittle
مشابه: engrave, etch, form, incise, inscribe, rough-hew, sculpture, shape, tool

- She carves horses out of ivory.
[ترجمه ترگمان] اسب را از عاج بیرون می کشد
[ترجمه گوگل] او اسبها را از عاج کاشته است
- The schoolboy carved his initials in the table.
[ترجمه ترگمان] شاگرد دبستانی حروف اول اسمش را روی میز حک کرده بود
[ترجمه گوگل] این مدرسه نامهای خود را در جدول گنجانید

(2) تعریف: to slice or cut into pieces.
مترادف: cut, slice
مشابه: dissever, hew, quarter, saw, sever

- Who will carve the roast beef?
[ترجمه ترگمان] چه کسی گوشت کبابی را درست می کند؟
[ترجمه گوگل] چه کسی گوشت گاو بو داده را بریده است؟

(3) تعریف: to create for oneself through much effort (usu. fol. by "out").
مترادف: create, sculpt, shape
مشابه: make

- He carved out a career in corporate finance.
[ترجمه چکامه] او برای خودششغلی در امور مالی دست و پا کرد
[ترجمه ترگمان] او یک شغل را در امور مالی شرکت ایجاد کرد
[ترجمه گوگل] او کار حرفه ای در امور مالی شرکت را انجام داد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: carver (n.)
(1) تعریف: to shape or incise figures or designs by cutting.
مترادف: chisel, sculpt, whittle
مشابه: etch, sculpture, tool

(2) تعریف: to slice or cut meat or poultry.
مترادف: cut

• sculpt, shape; cut, slice
if you carve an object, you cut it out of stone or wood.
if you carve a design on an object, you cut it into the surface.
if you carve meat, you cut slices from it.
if you carve out something for yourself, you create or obtain it, often with difficulty.
if you carve something up, you divide it into smaller areas or pieces.

مترادف و متضاد

حک کردن (فعل)
abrade, carve, lithograph

بریدن (فعل)
chop, truncate, dock, cut off, cut, intercept, carve, rift, slice, flick, amputate, sliver, cut back, haggle, knife, shred, gash, engrave, whittle, incise, shear, mangle, raze, hack, exsect, hew, lancinate, resect, scarp, sever, skive, stump, sunder

کنده کاری کردن (فعل)
carve

تراشیدن (فعل)
erase, carve, scrape, face, grain, trim, expunge, pare, grave, shave, whittle, excoriate, exfoliate, raze, rase, resect

منبت کاری کردن (فعل)
carve, inlay

منقور کردن (فعل)
carve, chip out

cut carefully with sharp instrument


Synonyms: block out, chip, chisel, cleave, dissect, dissever, divide, engrave, etch, fashion, form, grave, hack, hew, incise, indent, insculpt, model, mold, mould, pattern, rough-hew, sculpt, shape, slash, slice, stipple, sunder, tool, trim, whittle


جملات نمونه

The butcher carved out the bones.

قصاب استخوان‌ها را برید و در آورد.


A beautifully carved door.

دری که به‌طور زیبایی حکاکی (کنده‌کاری) شده است.


Pari carved me a piece of chicken breast.

پری یک قطعه گوشت سینه‌ی مرغ برایم برید.


1. carve out
1- با زحمت ایجاد کردن

2. carve up
1- قطعه قطعه کردن،(به بخش های کوچکتر) بریدن 2- (عامیانه) کارد زدن به،کاردی کردن،با کارد زخمی کردن

3. don't carve your name on trees!
نام خود را روی درخت نکن !

4. it took centuries for sefidrood to carve these valleys
قرن ها طول کشید تا سفید رود این دره ها را به وجود آورد (کند و کاو کرد).

5. Speak clearly if you speak at all, Carve every word before you let it fall.
[ترجمه ترگمان]به طور واضح حرف بزنید، هر کلمه را قبل از اینکه بگذارید بیفتد، درست کنید
[ترجمه گوگل]به طور واضح صحبت کنید اگر به طور کلی صحبت کنید، هر کلمه را قبل از اینکه آن را سقوط کنید حل کنید

6. He taught himself to carve to a high degree of proficiency.
[ترجمه چکامه] به خودش توصیه کرده بود تا به مدارج بالایی از تخصص دست پیدا کند
[ترجمه ترگمان]به خود آموخته بود که در درجه بالایی از مهارت حکاکی شود
[ترجمه گوگل]او خود را تدریس می کند تا درجه بالایی از مهارت را حل کند

7. At the dinnertable, father's job is to carve the meat.
[ترجمه ترگمان]در the کار پدر درست کردن گوشت است
[ترجمه گوگل]در این میز غذا، کار پدر برای برداشتن گوشت است

8. He hopes to carve out a niche for himself as a leading researcher in his field of study.
[ترجمه ترگمان]او امیدوار است که جایگاهی برای خود به عنوان یک پژوهشگر برجسته در حوزه مطالعاتی خود ایجاد کند
[ترجمه گوگل]او امیدوار است که یک طاقچه را برای خود به عنوان یک محقق برجسته در زمینه تحصیلش بکشد

9. Ask the man in the shop to carve the meat up for you.
[ترجمه ترگمان]از اون مرد تو مغازه بپرس تا گوشت رو برای تو درست کنه
[ترجمه گوگل]از مرد در مغازه بپرسید تا گوشت را برای شما بریزد

10. The dark days when imperialism could carve up the world at will are gone for ever.
[ترجمه ترگمان]روزه ای تاریک که امپریالیسم در جهان حک مفرما خواهد شد، برای همیشه باقی خواهد ماند
[ترجمه گوگل]روزهای تاریک زمانی که امپریالیسم می توانست جهان را در خلال حکومت برشمارد، برای همیشه از بین می رود

11. Carve the names and gild them.
[ترجمه ترگمان]اسم ها را درست کن و gild کن
[ترجمه گوگل]نام ها را بچرخانید و آنها را اداره کنید

12. He moved to San Francisco to carve out a new life for himself.
[ترجمه ترگمان]او به سانفرانسیسکو رفت تا برای خود یک زندگی جدید بسازد
[ترجمه گوگل]او به سانفرانسیسکو منتقل شد تا یک زندگی جدید را برای خود بسازد

13. The two companies are attempting to carve up a large slice of America's publishing industry between them.
[ترجمه ترگمان]این دو شرکت تلاش می کنند تا بخش بزرگی از صنعت چاپ آمریکا را بین آن ها تشکیل دهند
[ترجمه گوگل]دو شرکت در حال تلاش برای برش یک برش بزرگ صنعت چاپ و نشر آمریکا بین آنها هستند

14. We saw the van carve up several cars, before turning left.
[ترجمه ترگمان]ما دیدیم که ون قبل از اینکه به طرف چپ منحرف شود چندین ماشین را روشن کرد
[ترجمه گوگل]ما ماشین را دیدیم که چند اتومبیل را قبل از چرخش به سمت چپ حرکت داد

15. Would you like me to carve ?
[ترجمه ترگمان]دوست داری که من این کار رو بکنم؟
[ترجمه گوگل]آیا می خواهی من را به کناری ببری؟

16. Camille used a hammer and chisel to carve out a figure from the marble.
[ترجمه ترگمان]از یک چکش و اسکنه برای درست کردن یک هیکل از مرمر استفاده کرد
[ترجمه گوگل]کامیل با استفاده از یک چکش و چکش برای کشیدن یک رقم از سنگ مرمر

17. It was common practice for prisoners to carve objects from animal bones to pass the time.
[ترجمه ترگمان]این کار برای زندانیان عادی بود که اشیا را از استخوان حیوانات بسازند تا گذر زمان را بگذرانند
[ترجمه گوگل]زندانیان معمولی برای کاشت اشیاء از استخوان های حیوانی برای گذراندن زمان معمول بودند

18. Andrew began to carve the chicken.
[ترجمه ترگمان]اندرو شروع به بریدن مرغ کرد
[ترجمه گوگل]اندرو شروع به بریدن مرغ کرد

19. We carve the moulds in wood.
[ترجمه ترگمان]ما قالب ها را در چوب حک کردیم
[ترجمه گوگل]ما قالب ها را در چوب برش می دهیم

He carved two wooden statues.

او دو تندیس چوبی حک کرد.


don't carve your name on trees!

نام خود را روی درخت نکن!


a stone carver

سنگ‌تراش، حجار


It took centuries for Sefidrood to carve these valleys.

قرنها طول کشید تا سفیدرود این دره‌ها را به وجود آورد (کند و کاو کرد).


The airport had been carved out of a large forest.

فرودگاه در جنگل بزرگی احداث شده بود.


She has carved out an important position for herself in the Foreign Office.

او در وزارت خارجه برای خود پست مهمی کسب کرده است.


The garden was carved up and sold.

باغ تکه‌تکه شد و به فروش رفت.


اصطلاحات

carve out

1- با زحمت ایجاد کردن


carve out

2- با پشتکار و کوشش به دست آوردن


carve up

1- قطعه قطعه کردن، (به بخشهای کوچکتر) بریدن 2- (عامیانه) کارد زدن به، کاردی کردن، با کارد زخمی کردن


پیشنهاد کاربران

جدا کردن ، تفکیک کردن

حکاکی کردن

نقش کردن

Carve = engrave

بدست اوردن با زحمت بسیار زیاد هم میتواند معنی دیگری باشد هماتطور که حکاکی نیز زحمت زیادی لازم است

حکاکی کردن، تراشیدن، حک کردن چیزی از سنگ یا چوب، برش زدن وتکه تکه کردن ( گوشت )

carve from =برداشت کردن


کلمات دیگر: