1. the lethargy of the starved natives
خمودی بومیان گرسنگی کشیده
2. he accused the government of lethargy and incompetence
او دولت را متهم به کندی و بی عرضگی کرد.
3. She suffers from bouts of lethargy and depression.
[ترجمه ترگمان]او از افسردگی و افسردگی رنج می برد
[ترجمه گوگل]او از بروز آرامش و افسردگی رنج می برد
4. She was suddenly overcome by lethargy.
[ترجمه ترگمان]ناگهان از رخوت و بی حالی بر خود چیره شد
[ترجمه گوگل]ناگهان ناگهان ناامید شد
5. After the meal, I could feel lethargy overtaking me.
[ترجمه ترگمان]بعد از غذا، می توانستم lethargy را حس کنم که از من سبقت می گرفتند
[ترجمه گوگل]پس از غذا، من می توانم احساس آرامش به من رسید
6. New mothers often complain of lethargy and mild depression.
[ترجمه ترگمان]مادران جدید اغلب از رخوت و افسردگی خفیف شکایت دارند
[ترجمه گوگل]مادران جدید اغلب از آرامش و افسردگی خفیف شکایت دارند
7. Symptoms include tiredness, paleness, and lethargy.
[ترجمه ترگمان]نشانه ها عبارتند از خستگی، رنگ پریدگی و بی حالی
[ترجمه گوگل]علائم عبارتند از خستگی، پوسیدگی و بی حالی
8. Like his teammates, Henderson had moments of lethargy and sloppy play.
[ترجمه ترگمان]مثل هم تیمی هاش، \"هندرسون\" یه لحظه بی هوشی و بازی sloppy داشت
[ترجمه گوگل]هندرسون، مانند هم تیمی هایش، لحظاتی آرام و ناامید داشت
9. It leads to a lethargy I think we do better without.
[ترجمه ترگمان]به a منتهی می شود فکر می کنم بدون آن بهتر عمل کنیم
[ترجمه گوگل]این منجر به آرامش می شود من فکر می کنم که ما بدون آن بهتر عمل می کنیم
10. Safety and lethargy are two words barely acknowledged by the distinguished traveller, Wilfred Thesiger.
[ترجمه ترگمان]ایمنی و رخوت دو واژه به سختی توسط یک مسافر برجسته، ویل تسیگر، به رسمیت شناخته می شود
[ترجمه گوگل]ایمنی و آرامش دو کلمه است که توسط مسافر برجسته ویلفرد تسیرر به سختی مورد تایید قرار گرفته است
11. In children with vomiting, inconsolable screaming or lethargy.
[ترجمه ترگمان]در کودکان با استفراغ، جیغ و ناله و رخوت،
[ترجمه گوگل]در کودکان مبتلا به استفراغ، فریاد بی حد و حصر یا آرامش
12. One member shone out from this picture of lethargy and petty corruption.
[ترجمه ترگمان]یکی از اعضا از این عکس lethargy و فساد کوچک می درخشید
[ترجمه گوگل]یک عضو از این تصویر از بی حوصلگی و فساد کوچک خیره شد
13. Another common symptom of a hangover is lethargy and muscular weakness.
[ترجمه ترگمان]یک نشانه مشترک دیگری از خماری و ضعف عضلانی است
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از علائم شایع در بوقلمون، بیخوابی و ضعف عضلانی است
14. Apart from over-sleepiness, symptoms include: lethargy, overeating, depression, social problems and loss of libido.
[ترجمه ترگمان]این نشانه ها عبارتند از: رخوت، پرخوری، افسردگی، مشکلات اجتماعی و از بین رفتن libido
[ترجمه گوگل]به غیر از بیش از حد خواب آلودگی، علائم عبارتند از: آرامش، overeating، افسردگی، مشکلات اجتماعی و از دست دادن میل جنسی
15. The tell-tale signs of poisoning in birds are lethargy,(sentence dictionary) refusing to feed and discoloration of the eyes.
[ترجمه ترگمان]علائم مربوط به مسمومیت ناشی از مسمومیت در پرندگان، رخوت (فرهنگ لغت جمله)از غذا دادن و تغییر رنگ چشم ها خودداری می کنند
[ترجمه گوگل]نشانه هایی از مسمومیت در پرندگان، بی حالی است (فرهنگ لغت جمله) که از تغذیه و تغییر رنگ چشم ها رد می شود