کلمه جو
صفحه اصلی

situated


معنی : واقع در، واقع شده در
معانی دیگر : قرار گرفته، واقع، در وضعیت خاص، جایگزین

انگلیسی به فارسی

واقع شده در، واقع در، جایگزین


واقع شده است، واقع در، واقع شده در


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: placed as to location, position, or circumstances.

- Situated on a hill, the house could be seen from far away.
[ترجمه ترگمان] یک تپه کوچک در یک تپه، خانه از دور دیده می شد
[ترجمه گوگل] در تپه واقع شده است، خانه را می توان از دور دید
- His family is comfortably situated.
[ترجمه ترگمان] خانواده اش راحت زندگی می کنند
[ترجمه گوگل] خانواده اش به راحتی در آنجا قرار دارد

• located, placed, sited; placed in a particular situation or circumstance
if something is situated somewhere, it is in a particular place or position.

مترادف و متضاد

واقع در (صفت)
situated

واقع شده در (صفت)
situated

located


Synonyms: established, fixed, occupying, parked, placed, planted, positioned, set, settled, stationed


جملات نمونه

1. situated low in the foothills
قرار گرفته در پایین کوهپایه ها

2. the city is situated in a narrow valley
شهر در دره ی باریکی قرار گرفته است.

3. the italian embassy is situated in a large garden
سفارتخانه ی ایتالیا در باغ بزرگی قرار دارد.

4. Shenyang is situated in the northeast of China.
[ترجمه ترگمان]Shenyang در شمال شرقی چین واقع شده است
[ترجمه گوگل]Shenyang واقع در شمال شرقی چین است

5. The school is situated in the suburbs.
[ترجمه ترگمان]مدرسه در حومه شهر واقع شده است
[ترجمه گوگل]مدرسه در حومه واقع شده است

6. The lake is situated at the eastern extremity of the mountain range.
[ترجمه ترگمان]این دریاچه در انتهای شرقی رشته کوه واقع شده است
[ترجمه گوگل]دریاچه در انتهای شرقی دامنه کوه قرار دارد

7. The house is situated near the college.
[ترجمه ترگمان]خانه نزدیک دانشکده است
[ترجمه گوگل]خانه در نزدیکی کالج قرار دارد

8. Camp sites are usually situated along the coast, close to beaches.
[ترجمه ترگمان]این مکان ها معمولا در امتداد ساحل، نزدیک به سواحل قرار دارند
[ترجمه گوگل]مکان های کمپ معمولا در امتداد ساحل، نزدیک به سواحل قرار دارند

9. The new gymnasium is situated at the eastern extremity of the city.
[ترجمه ترگمان]سالن ورزش جدید در قسمت شرقی شهر قرار دارد
[ترجمه گوگل]سالن های جدید در انتهای شرقی شهر قرار دارد

10. Kingston-upon-Thames, as the name indicates, is situated on the banks of the Thames.
[ترجمه ترگمان]همان طور که این نام نشان می دهد، Kingston در کناره های رود تمز قرار دارد
[ترجمه گوگل]همانطور که از اسمش مشخص است، Kingston-upon-Thames در بانکهای Thames واقع شده است

11. Their tents were situated at an elevation of 3000 metres.
[ترجمه ترگمان]چادرهای آن ها در ارتفاع ۳۰۰۰ متری قرار داشت
[ترجمه گوگل]چادرهای آنها در ارتفاع 3000 متر قرار داشتند

12. The hotel is beautifully situated in a quiet spot near the river.
[ترجمه ترگمان]این هتل به زیبایی در یک نقطه آرام نزدیک رودخانه واقع شده است
[ترجمه گوگل]هتل زیبایی در یک مکان آرام در نزدیکی رودخانه قرار گرفته است

13. The house is situated on a hill.
[ترجمه ترگمان]خانه روی یک تپه است
[ترجمه گوگل]خانه بر روی تپه قرار گرفته است

14. The main cabin is situated forward of the mast.
[ترجمه ترگمان]کابین اصلی در جلو دکل قرار دارد
[ترجمه گوگل]کابین اصلی به جلو از مشت می باشد

15. The premises of Chabert and Sons were situated by the river and, by coincidence, not too far away from where Eric Talbot had met his death.
[ترجمه ترگمان]محوطه of و پسران در کنار رودخانه واقع شده بودند و به تصادف، نه خیلی دور از جایی که اریک تالبوت شاهد مرگ او شده بود
[ترجمه گوگل]محوطه چبرت و پسران توسط رودخانه و، به طور تصادفی، نه چندان دور از جایی که اریک تالبوت مرگ او را دید، قرار داشت

The city is situated in a narrow valley.

شهر در دره‌ی باریکی قرار گرفته است.


Pari is well-situated financially.

پری از نظر مالی وضع خوبی دارد.


پیشنهاد کاربران

موقعیتی؛ موقعیت مند

space assets situated throughtout the
solar system

well - situated = دارای جایگاه خوب، دارای موقعیت مطلوب، واقع شده در جای مناسب، ثروتمند، متمکن، مرفه

Located

جای گیر شده - جای گرفته

situated ( adj ) = واقع شده، واقع در، قرار گرفته، جای گرفته/گیر کرده، در شرایط قرار گرفته، در وضعیت خاص/دارای موقعیت خوب، دارای وضعیت مطلوب

مترادف با کلمه : located ( adj )

I am awkwardly situated = بدجوری گرفتار شده ام

examples:
1 - The school is situated near the park.
مدرسه در نزدیکی پارک واقع شده است.
2 - With this new product, we are well situated to beat ( = we have a good chance of beating ) our competitors.
با این محصول جدید ، ما در شرایط خوب قرار گرفته ایم تا رقبای خود را شکست دهیم ( = ما شانس خوبی برای شکست دادن داریم ) .
3 - How are you situated for time? ( = How much time do you have? )
برای زمان چگونه موقعیت دارید؟ ( = چقدر وقت دارید؟ )
4 - The market is situated on a side street lined with shops.
این بازار در خیابان فرعی و مملو از مغازه واقع شده است.
5 - The compensation applies to all investors who are similarly situated.
این غرامت برای همه سرمایه گذاران که دارای وضعیت خاص مشابهی هستند اعمال می شود.
6 - The company is also well situated to serve the Chinese markets.
این شرکت همچنین برای خدمت به بازارهای چین درای وضعیت خوبی است.

It is in thats place


کلمات دیگر: