1. Even in my befuddled state I could find my key.
[ترجمه ترگمان]حتی تو ذهنم هم می تونستم کلید هام رو پیدا کنم
[ترجمه گوگل]حتی در حالت خفیف من می توانستم کلیدم را پیدا کنم
2. These fancy arguments befuddled us.
[ترجمه ترگمان]این جر و بحث های تجملی همه ما رو گیج می کنه
[ترجمه گوگل]این استدلال های فانتزی ما را فریب دادند
3. The new arrival was befuddled by the rapid - fire conversation.
[ترجمه ترگمان]گفتگوی تازه با گفتگوهای سریع و سریع در فضا پیچیده شده بود
[ترجمه گوگل]ورودی جدید توسط گفتگو سریع و سریع فریب خورد
4. I'm so tired, my poor befuddled brain can't absorb any more.
[ترجمه ترگمان]من خیلی خسته ام، مغزم دیگر نمی تواند بیش از این به خود جذب کند
[ترجمه گوگل]من خیلی خسته ام، مغز ضعیف من نمی تواند بیشتر جذب کند
5. He was befuddled by drink.
[ترجمه ترگمان]با نوشیدن مشروب، گیج و سردرگم شده بود
[ترجمه گوگل]او نوشیدنی بود
6. Wally said brightly to the suddenly befuddled taxi driver.
[ترجمه ترگمان]والی با خوشحالی به راننده تاکسی که ناگهان گیج شده بود گفت:
[ترجمه گوگل]والی به راننده تاکسی ناگهان خسته شد
7. They were too baffled to be disappointed, too befuddled to be concerned about the conference championship implications.
[ترجمه ترگمان]آن ها بیش از آن گیج شده بودند که ناامید شوند، برای اینکه نگران پیامدهای این کنفرانس باشند
[ترجمه گوگل]آنها خیلی ناراحت بودند که ناامید می شدند و از اینکه در مورد پیامدهای قهرمانی کنفرانس نگران بودند نگران بودند
8. The wine had befuddled them.
[ترجمه ترگمان]شراب befuddled کرده بود
[ترجمه گوگل]شراب آنها را نابود کرده بود
9. Always slightly befuddled, Bennett none the less gets by on his academic prowess.
[ترجمه ترگمان]در حالی که تا حدودی گیج شده بود، به خاطر مهارت آکادمیک خود، تا حدودی گیج شده بود
[ترجمه گوگل]همیشه بنت کمی فرو می رود، اما بنت هیچ کمکی به توانایی های دانشگاهی اش نمی دهد
10. If only he could keep his increasingly befuddled brain clear enough to squeeze out what he wanted.
[ترجمه ترگمان]ای کاش می توانست ذهن آشفته خود را به اندازه کافی روشن نگه دارد تا آنچه را می خواست ببیند
[ترجمه گوگل]اگر تنها بتواند مغز خود را به طور فزاینده ای حفظ کند، به اندازه کافی روشن می شود تا آنچه را که می خواهد، فشرده کند
11. Even in my befuddled state I could see they meant trouble.
[ترجمه ترگمان]حتی در آن حالت پریشانی که می دیدم به معنای دردسر بودند
[ترجمه گوگل]حتی در حالت خفگی من می توانستم بفهمم که آنها به معنای مشکل هستند
12. Dawn looked a little befuddled.
[ترجمه ترگمان]دان کمی گیج به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]سپیده دم کمی کمرنگ شد
13. He also fabricates sensational lies to befuddle world opinion.
[ترجمه ترگمان]او همچنین fabricates sensational برای ابراز عقیده جهانیان بود
[ترجمه گوگل]او همچنین دروغ های حساس را برای فهم دنیای جهان می سازد
14. Don't befuddle me with all those masses of detail.
[ترجمه ترگمان]با این همه جزئیات، مرا مست نکنید
[ترجمه گوگل]من با تمام این توده های جزئیات نباشید