1. to gratify a whim
هوسی را اقناع کردن
2. to gratify one's lusts
شهوات خود را ارضا کردن
3. mark twain said, "do good, you will gratify a few and astonish the rest"!
مارک تواین گفت: ((نیکی کن،معدودی را ممنون و بقیه را متحیر خواهی کرد!))
4. Your good marks gratify me very much.
[ترجمه ترگمان]جای شکرش باقی است که مرا خیلی دوست دارید
[ترجمه گوگل]علامت های خوب من بسیار عالی است
5. She did not propose to gratify Gloria's curiosity any further.
[ترجمه ترگمان]میل نداشت بیش از این کنجکاوی گلوریا را ارضا کند
[ترجمه گوگل]او پیشنهاد نکرد که کنجکاوی گلوریا را تحمل کند
6. To gratify my curiosity, do tell me what it is.
[ترجمه ترگمان]برای ارضای حس کنجکاوی، به من بگویید که آن چیست
[ترجمه گوگل]برای کنجکاوی من، به من بگویید که آن چیست
7. He only gave his consent in order to gratify her wishes.
[ترجمه ترگمان]فقط موافقت خود را برای برآورده کردن خواسته های او انجام می داد
[ترجمه گوگل]او تنها رضایت خود را برای رضایت خویش خواند
8. Always do right - this will gratify some and astonish the rest. Mark Twain
[ترجمه ترگمان]همیشه همین کار را انجام دهید - این کار برخی را ارضا می کند و دیگران را به حیرت می اندازد مارک تواین
[ترجمه گوگل]همیشه درست عمل کنید - این باعث می شود برخی از آنها را تحسین کنید و بقیه را شگفت زده کنید مارک تواین
9. She only wanted to gratify her own desire for attention.
[ترجمه ترگمان]فقط دلش می خواست برای جلب توجه و رغبت خودش را ارضا کند
[ترجمه گوگل]او فقط می خواست از تمایل خود برای توجه قدردانی کند
10. It will gratify you to see how much your services are valued.
[ترجمه ترگمان]این کار شما را راضی می کند تا ببینید چقدر خدمات شما ارزش دارد
[ترجمه گوگل]این به شما کمک خواهد کرد تا ببینید که خدمات شما چه قدر ارزش دارد
11. Dant è s must be crushed to gratify Villefort's ambition.
[ترجمه ترگمان]این دانته باید به خاطر جاه طلبی وی لفور نابود شده باشد
[ترجمه گوگل]دنت باید خرد شود تا جاه طلبی Villefort را تحسین کند
12. Even a glimpse of an occasional mirage would gratify one's wish that they really are there.
[ترجمه ترگمان]حتی یک لحظه هم که دیده می شد، فقط یک لحظه باعث می شد آرزو کند که آن ها واقعا آنجا باشند
[ترجمه گوگل]حتی یک نگاه اجمالی به یک معجزه گاه به گاه آرزو می کند که واقعا در آنجا باشد
13. But IP adderss of weii - formed cannot gratify demand of inflate development in internet.
[ترجمه ترگمان]اما IP سازی IP of - که شکل می گیرد نمی تواند تقاضای رو به افزایش توسعه در اینترنت را ارضا کند
[ترجمه گوگل]اما افزاینده های آی کی یو نمی توانند تقاضا برای توسعه اینترنت را تحمل کنند
14. He did that to gratify his girlfriend's vanity.
[ترجمه ترگمان]این کار را برای ارضای غرور دوست دخترش انجام می داد
[ترجمه گوگل]او این کار را برای تسخیر دخترش انجام داد
15. Never put on false masks to gratify your vanity.
[ترجمه ترگمان]تا به حال این ماسک دروغین را برای ارضای vanity put
[ترجمه گوگل]هرگز ماسک های دروغین را برای تزیین غرور خود نگذارید