کلمه جو
صفحه اصلی

advised


معنی : مصلحتی
معانی دیگر : مصلحت آمیز (بیشتر به صورت well-advised یعنی: به صلاح و عاقلانه و ill-advised یعنی: غیر عاقلانه و توصیه نکردنی به کار می رود)، خردمندانه

انگلیسی به فارسی

مصلحت‌آمیز، خردمندانه


توصیه می شود، مصلحتی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: considered or conceived (usu. used in combination).
متضاد: unadvised
مشابه: up to date

- an ill-advised journey
[ترجمه ترگمان] یه سفر ضروری
[ترجمه گوگل] یک سفر ناخوشایند

(2) تعریف: up-to-date, as on plans or developments; informed.
متضاد: unadvised

• thought-out, considered; informed

مترادف و متضاد

مصلحتی (صفت)
advised

thought out


Synonyms: considered, well-considered


Antonyms: ill-advised


جملات نمونه

1. he advised moderation to the hostile parties
او طرفین متخاصم را دعوت به گذشت و خونسردی کرد.

2. he advised them not to buy a house
به آنها توصیه کرد که خانه نخرند.

3. he advised them of the latest reports
او آنان را در جریان آخرین گزارش ها قرار داد.

4. he was advised not to drink whiskey and other similar drinks
به او توصیه شده بود از آشامیدن ویسکی و سایر مشروبات مشابه خودداری کند.

5. He has been advised to increase his fibre intake.
[ترجمه ترگمان]به او توصیه شده است که جذب فیبر خود را افزایش دهد
[ترجمه گوگل]او توصیه شده است که میزان فیبر خود را افزایش دهد

6. I advised him on technical matters.
[ترجمه ترگمان]من به او در مورد مسائل فنی توصیه کردم
[ترجمه گوگل]من به او در زمینه های فنی توصیه کردم

7. The doctor advised about many things other than medicine.
[ترجمه ترگمان]پزشک در مورد چیزهای بسیار دیگری غیر از دارو توصیه کرد
[ترجمه گوگل]دکتر در مورد چیزهای زیادی غیر از دارو توصیه می شود

8. It is strongly advised that you take out some form of medical insurance.
[ترجمه ترگمان]به شدت توصیه می شود که یک فرم از بیمه پزشکی بردارید
[ترجمه گوگل]به شدت توصیه می شود که برخی از انواع بیمه درمانی را بپذیرید

9. 'Get there early,' she advised .
[ترجمه ترگمان]او توصیه کرد: زود برو اونجا
[ترجمه گوگل]او به شما توصیه کرد که 'در آنجا زود است '

10. Motorists are advised to find an alternative route.
[ترجمه ترگمان]به رانندگان توصیه می شود که یک مسیر جایگزین پیدا کنند
[ترجمه گوگل]رانندگان توصیه می کنند مسیر دیگری پیدا کنند

11. The doctor advised him to take more exercise.
[ترجمه ترگمان]پزشک به او توصیه کرد که ورزش بیشتری انجام دهد
[ترجمه گوگل]دکتر او را توصیه کرد تا ورزش بیشتری انجام دهد

12. He advised us on technical matters.
[ترجمه ترگمان]او به ما در مورد مسائل فنی نصیحت کرد
[ترجمه گوگل]او در مورد مسائل فنی به ما توصیه کرد

13. We have already advised you by cable.
[ترجمه ترگمان]ما به شما از تلگراف خبر دادیم
[ترجمه گوگل]ما قبلا شما را با کابل معرفی کرده ایم

14. I earnestly advised him to cooperate.
[ترجمه ترگمان]صمیمانه به او توصیه کردم که هم کاری کند
[ترجمه گوگل]من صادقانه به او توصیه کرد تا همکاری کند

15. The doctor advised me to lay off cigarettes.
[ترجمه ترگمان]دکتر به من توصیه کرد که سیگار بکشم
[ترجمه گوگل]دکتر به من توصیه کرد تا سیگار را بیرون بکشد

an ill-advised decision

تصمیم غیرعاقلانه (نسنجیده)


well-advised plans

برنامه‌های سنجیده


پیشنهاد کاربران

نصیحت کرد


کلمات دیگر: