کلمه جو
صفحه اصلی

advert


معنی : توجه کردن، عطف کردن
معانی دیگر : مورد توجه قرار دادن، عطف کردن به، اشاره کردن به، (بیشتر در انگلیس) مخفف: advertisement، مخفف تجارتی کلمه ءadvertisement

انگلیسی به فارسی

مخفف: advertisement


عطف کردن به، مورد توجه قرار دادن، اشاره کردن به


آگهی، توجه کردن، عطف کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: adverts, adverting, adverted
• : تعریف: to direct the attention by comment or remark (usu. fol. by "to").
مشابه: allude, refer

- The effects of the illness, to which I adverted earlier, now became apparent to his colleagues.
[ترجمه ترگمان] اثرات بیماری که پیش تر از آن آگاه بودم، اکنون بر همکاران خود آشکار شد
[ترجمه گوگل] اثرات بیماری، که من پیشتر آن را تبلیغ کردم، اکنون به همکارانش آشکار شد
اسم ( noun )
• : تعریف: (chiefly British; informal) an advertisement.

- Too many adverts takes away from the pleasure of watching television.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از adverts از لذت تماشای تلویزیون دوری می کنند
[ترجمه گوگل] تبلیغات بیش از حد از لذت تماشای تلویزیون دور می شود

• advertisement (informal)
refer to, comment on; draw attention to
an advert is the same as an advertisement; an informal word.

مترادف و متضاد

توجه کردن (فعل)
assist, attend, advert, note, figure on, tent, ward, mark, perpend

عطف کردن (فعل)
direct, connect, advert, refer, hark back, retrospect, turn, return

جملات نمونه

1. I put an advert in the local newspaper.
[ترجمه ترگمان]من در روزنامه محلی تبلیغ کردم
[ترجمه گوگل]من در روزنامه محلی تبلیغ کردم

2. The advert featured a dolphin swimming around a goldfish bowl.
[ترجمه ترگمان]این تبلیغ نشان داد که دلفین در یک کاسه ماهی در حال شنا کردن است
[ترجمه گوگل]در این آگهی یک شنا دلفین در اطراف کاسه ماهی قرمز یافت شد

3. We've been swamped with phone calls since the advert appeared.
[ترجمه ترگمان]از وقتی که تبلیغات ظاهر شد، با تماس های تلفنی پر از تلفن بودیم
[ترجمه گوگل]از زمان ظهور آگهی، با تماس تلفنی شناخته شده است

4. I saw an advert for a job with a large engineering company.
[ترجمه ترگمان]من یک تبلیغ برای شغلی با یک شرکت بزرگ مهندسی دیدم
[ترجمه گوگل]من با یک شرکت مهندسی بزرگ دیدم یک تبلیغ برای یک کار را دیدم

5. The paper ran our advert last week.
[ترجمه ترگمان]روزنامه هفته پیش تبلیغ ما رو انجام داد
[ترجمه گوگل]این مقاله هفته گذشته ما را تبلیغ کرد

6. It is time the Government backed up its advert campaigns with tougher measures.
[ترجمه ترگمان]اکنون زمان آن رسیده است که دولت فعالیت های تبلیغی خود را با اقدامات سخت تر مورد حمایت قرار دهد
[ترجمه گوگل]زمان آن است که دولت کمپین تبلیغاتی خود را با تدابیر سختگیرانه تر حمایت کند

7. I saw the advert in "The Times".
[ترجمه ترگمان]من تبلیغ را در \"تایمز\" دیدم
[ترجمه گوگل]من آگهی را در 'The Times' دیدم

8. Simon got the job by answering an advert in the paper.
[ترجمه ترگمان]سیمون کار را با جواب دادن به یک تبلیغ روی کاغذ آورد
[ترجمه گوگل]سایمون با پاسخ دادن به یک آگهی در این مقاله کار خود را انجام داد

9. She answered an advert for a job as a cook.
[ترجمه ترگمان]یک تبلیغ برای کاری به عنوان آشپز جواب داد
[ترجمه گوگل]او یک آگهی برای یک شغل به عنوان یک آشپز پاسخ داد

10. This courtroom battle has been a poor advert for English justice.
[ترجمه ترگمان]این نبرد دادگاه برای عدالت انگلستان تبلیغ ضعیفی بوده است
[ترجمه گوگل]این نبرد دادگاه ادعایی ناعادلانه برای عدالت انگلیس بوده است

11. People should complain when they consider an advert offensive.
[ترجمه ترگمان]مردم هنگام در نظر گرفتن یک حمله تبلیغی، باید شکایت کنند
[ترجمه گوگل]وقتی تبلیغ تبلیغاتی را در نظر بگیرند، مردم باید شکایت کنند

12. The advert appeared in "The Guardian".
[ترجمه ترگمان]این تبلیغ در \"گاردین\" ظاهر شد
[ترجمه گوگل]آگهی در «نگهبان» ظاهر شد

13. The advert puts over the message clearly and simply: nuclear power is clean.
[ترجمه ترگمان]تبلیغ این پیام را به روشنی و به سادگی بیان می کند: انرژی هسته ای تمیز است
[ترجمه گوگل]آگهی این پیام را به وضوح و تنها بیان می کند: انرژی هسته ای پاک است

14. A lot of claims are made in the advert.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از ادعاها در تبلیغ صورت می گیرد
[ترجمه گوگل]ادعای زیادی در تبلیغ ایجاد شده است

15. She took out a full-page advert in a magazine.
[ترجمه ترگمان]اون یه تبلیغ کامل تو مجله کرده
[ترجمه گوگل]او یک آگهی تمام صفحه را در یک مجله بیرون آورد

پیشنهاد کاربران

تبلیغ

آگهی


کلمات دیگر: