کلمه جو
صفحه اصلی

beheld


معنی : مشهود
معانی دیگر : زمان گذشته و اسم مفعول: behold، دیده، مشاهده کرده، نظاره کرده، ببین

انگلیسی به فارسی

دیده، مشاهده‌کرده، نظاره کرده، ببین


دیدم، مشهود


انگلیسی به انگلیسی

( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of behold.

• beheld is the past tense and past participle of behold.

مترادف و متضاد

مشهود (صفت)
obvious, evident, beheld, witnessed

جملات نمونه

1. i beheld the green fields of heaven and the sickle of the new moon . . .
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو . . .

2. his eyes had never beheld such magnificence
چشمانش هرگز چنین جاه و جلالی را ندیده بود.

3. We beheld the beautiful sand beach before us.
[ترجمه ترگمان]ساحل شنی زیبا را در مقابل ما مشاهده کردیم
[ترجمه گوگل]ما قبل از ما ساحل شن و ماسه زیبا دیدیم

4. His eyes had never beheld such opulence.
[ترجمه ترگمان]چشمان او هرگز چنین ثروتی ندیده بود
[ترجمه گوگل]چشمان او هرگز چنین قدرتی را ندیده بود

5. She looked into his eyes and beheld madness.
[ترجمه ترگمان]به چشمانش نگاه کرد و آن دیوانگی را دید
[ترجمه گوگل]او به چشمانش نگاه کرد و جنون را دید

6. They beheld a bright star shining in the sky.
[ترجمه ترگمان]ستاره ای درخشان در آسمان دیده می شد
[ترجمه گوگل]آنها یک ستاره درخشان در آسمان دیدند

7. They beheld in that fearful countenance - the very image of a corpse!
[ترجمه ترگمان]در آن چهره ترسناک، چهره یک جسد دیده می شدند!
[ترجمه گوگل]آنها در این چهره ترسناک - تصویری از یک جسد!

8. Till beheld the lights in the seven houses of Plymouth.
[ترجمه ترگمان]تا آن که روشنایی چراغ ها را در هفت خانه پلیموت دید
[ترجمه گوگل]تا چراغ ها در هفت خانه پلیموت دیده نشود

9. The hair-dresser ran to the broken window and beheld Gavroche fleeing at the full speed, towards the Marche Saint-Jean.
[ترجمه ترگمان]دلاک به پنجره شکسته دوید و گاو روش را دید که با سرعت کامل به سوی بازار سن ژان می دود
[ترجمه گوگل]موی سرشیری به پنجره شکسته زد و گاوچه را با سرعت تمام به سمت مارکه سنت ژان نگاه کرد

10. The swans shook their heads, for what she beheld were the beautiful ever-changing cloud palaces of the "Fata Morgana, " into which no mortal can enter.
[ترجمه ترگمان]قوها سر تکان دادند، زیرا چیزی که دیده بود، کاخ های beautiful زیبای \"Fata\" بود که در آن هیچ انسانی نمی تواند وارد آن شود
[ترجمه گوگل]قوها سر خود را تکان دادند؛ زیرا آنچه که مشاهده شد، زیبایی های هرگز تغییر قصر ابر 'مورگانا فتا' بود که در آن هیچ فانی نمی توانست وارد شود

11. Assuredly, as the minister looked back, he beheld an expression of divine gratitude and ecstasy that seemed like the shine of the celestial city on her face, so wrinkled and ashy pale.
[ترجمه ترگمان]مسلما، چون وزیر به پشت سر نگاه می کرد، حالتی از قدرشناسی و ecstasy می دید که همچون درخشش شهر آسمانی بر چهره او، چین و چروک و رنگ پریده می نمود
[ترجمه گوگل]مطمئنا، همانطور که وزیر نگاه کرد، شاهد تحسین و قدردانی الهی بود که به نظر می رسید مانند درخشش شهر آسمانی بر روی صورتش، به طوری که کمرنگ و خشن بود

12. He hath not beheld iniquity in Jacob, neither hath he seen perverseness in Israel: the LORD his God is with him, and the shout of a king is among them.
[ترجمه ترگمان]او در برابر جیکوب iniquity دید، نه در Israel، نه در in، و خدا هم با او است و داد و فریاد یک پادشاه در میان آن هاست
[ترجمه گوگل]او گناه را در یعقوب ندیده است، و او را ندیده در اسرائیل، خداوند، خدای خود را با او است، و فریاد پادشاه در میان آنها است

13. This Miles Standish beheld, as he entered, and heard them debating.
[ترجمه ترگمان]آقای استندیش، وقتی وارد شد، متوجه شد که در حال مناظره است
[ترجمه گوگل]این مایز Standish دیده می شود، به عنوان او وارد شده، و آنها را شنیده بحث

14. When Crass beheld this being, he touched his cap respectfully.
[ترجمه ترگمان]چون این مرد را دید، با احترام کلاهش را لمس کرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که Crass این موجود را دید، او با احتیاط تماس گرفت

پیشنهاد کاربران

برگزار شود

Be held به معمایه شروع شدن هستش

در نظر گرفتن.
محسوب شدن.


کلمات دیگر: