کلمه جو
صفحه اصلی

behaviorist


معنی : رفتارگرای
معانی دیگر : رفتارگرای

انگلیسی به فارسی

رفتارگرای


رفتارگرایانه، رفتارگرای


انگلیسی به انگلیسی

• one who adheres to behaviorism (school of psychology that focuses on observable and measurable behavior)
advocate of behaviorism (school of psychology that focuses on observable and measurable behavior)

مترادف و متضاد

رفتارگرای (اسم)
behaviorist, behaviourist

جملات نمونه

1. Kevin Richardson is an animal behaviorist and has done extensive research on native animals of Africa.
[ترجمه شفیقی] کوین ریچارد یک رفتار شناس در زمینه ی حیوانات است و تحقیقات گسترده ای در مورد حیوانات بومی آفریقا انجام داده است
[ترجمه ترگمان]کوین ریچاردسون یک حیوان خانگی است و تحقیقات گسترده ای بر روی حیوانات بومی آفریقا انجام داده است
[ترجمه گوگل]کوین ریچاردسون رفتارگرای حیوان است و تحقیقات گسترده ای در مورد حیوانات مادری آفریقا انجام داده است

2. Many of these behaviorist techniques have proven to be quite useful.
[ترجمه ترگمان]ثابت شده است که بسیاری از این روش های behaviorist بسیار مفید هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از این روشهای رفتاری ثابت کرده اند که بسیار مفید هستند

3. So a behaviorist story about fetishes, for instance, is it's straightforward classical conditioning.
[ترجمه ترگمان]بنابراین یک داستان behaviorist در مورد fetishes، به عنوان مثال، ساده کردن سیستم کلاسیک است
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، یک داستان رفتارگرایانه در مورد فتیش، این است که شرایط کلاسیک ساده است

4. The pioneering animal behaviorist Konrad Lorenz was so convinced of the perceptive capacities of crows and their relatives that he wore a devil costume when handling jackdaws.
[ترجمه ترگمان]این حیوان پیشگام، (کنراد لورنز)به قدری از استعداد ادراکی کلاغ ها و وابستگان آن ها متقاعد شد که هنگام رسیدگی به jackdaws، لباس شیطان پوشیده بود
[ترجمه گوگل]کنراد لورنس، رفتارگرای حیوانات پیشگام، از توانایی های درخشان کلاغ ها و بستگان خویش متقاعد شده بود که در هنگام برخورد با ژاکت، لباس های شیاطین را می پوشید

5. Starting from this manifest falsehood, the behaviorist proposes to operate the "human Ford" the way the operator drives his car.
[ترجمه ترگمان]با شروع از این دروغ آشکار، the پیشنهاد می کند که \"فورد انسان\" را به شیوه ای که اپراتور ماشینش را می راند، اجرا کند
[ترجمه گوگل]با توجه به این دروغ آشکار، رفتارگرایانه پیشنهاد می کند که 'فورد انسان' را به نحوی عمل کند که اپراتور ماشین خود را رانندگی کند

6. Connectionist and behaviorist cognitive psychology succeed and advance the fundamental principles of scientism, while constructionist cognitive psychology absorbs the ideas of post-modernism.
[ترجمه ترگمان]روان شناسی شناختی Connectionist و behaviorist به موفقیت و پیشرفت اصول بنیادین of دست می یابند، در حالی که روان شناسی شناختی constructionist، ایده های پست مدرن را جذب می کند
[ترجمه گوگل]روانشناسی شناختی ارتباطگر و رفتارگرایانه اصول اساسی دانش علمی را پیروی و پیشبرد می کند، در حالی که روانشناسی شناختی ساختاریگرایانه ایده های پسامدرنیسم را جذب می کند

7. Consider a behaviorist describing the situation which an offer to sell brings about without reference to the meaning each party attaches to it!
[ترجمه ترگمان]یک behaviorist را در نظر بگیرید که شرایطی را توصیف می کند که یک پیشنهاد فروش، بدون ارجاع به معنایی که هر یک از طرفین به آن وابسته است، به ارمغان می آورد
[ترجمه گوگل]یک رفتارگرایانه را توصیف می کنید که یک پیشنهاد برای فروش بدون اشاره به معنای هر یک از طرفین به آن تعلق دارد!

8. A behaviorist, B. F. Skinner, sees humans as beings whose behavior is almost completely shaped by their surroundings.
[ترجمه ترگمان]behaviorist، ب اف اسکینر، انسان ها را موجوداتی می بیند که رفتارشان تقریبا به طور کامل توسط محیط آن ها شکل می گیرد
[ترجمه گوگل]رفتارگرایان، B F Skinner، انسان ها را به عنوان موجوداتی می بینند که رفتار آنها تقریبا به طور کلی توسط محیط اطرافشان شکل گرفته است

9. She became an experimentalist of the Behaviorist persuasion, and has now published several papers on the progress she is making in teaching sheep to count themselves.
[ترجمه ترگمان]او به experimentalist قانع شد و در حال حاضر چندین مقاله در مورد پیشرفت خود منتشر کرده است که در تعلیم گوسفندان به منظور شمارش خود انجام می دهد
[ترجمه گوگل]او تبدیل به یک تجربی از تدبیر رفتارگرایی شده است، و در حال حاضر چندین مقاله را در مورد پیشرفتی که او در تدریس گوسفندان می گذارد تا خود را حساب کند، منتشر کرده است

10. In 195 animal behaviorist Desmond Morris organized an exhibition of chimpanzee art, including works by Congo, at London's Institute of Contemporary Arts.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۵ حیوانات دزموند موریس، نمایشگاهی از هنر شامپانزه را سازماندهی کرد که شامل کاره ای کنگو، موسسه هنرهای معاصر لندن بود
[ترجمه گوگل]در 195 متفکر حیوانات، دزموند موریس یک نمایشگاه هنر شامپانزه، از جمله آثار کنگو، در موسسه هنرهای معاصر لندن را سازماندهی کرد

11. As the behaviorist tells us, man can be thought of as "an assembled organic machine ready to run.
[ترجمه ترگمان]همانطور که the به ما می گوید، انسان می تواند به عنوان یک ماشین ارگانیک مونتاژ شده آماده برای اجرا در نظر گرفته شود
[ترجمه گوگل]همانطور که رفتارگرایانه به ما می گوید، انسان را می توان به عنوان یک ماشین آلی مونتاژ شده آماده کرد

12. In his book, he gives way to traffic behaviorist Alan Pisarski, who blames affluence for cities jammed with narcissists in BMWs.
[ترجمه ترگمان]در کتاب او، او به traffic Alan، که affluence را برای شهرها پر از narcissists در BMWs مقصر می داند، راه می دهد
[ترجمه گوگل]در کتاب خود، او را به آلن Pisarski، رفتارگرایی ترافیک، که سرزنش برتری برای شهرستانها مسدود شده با narcissists در BMW است

13. And from a behaviorist point of view this is because of the associative history of these things.
[ترجمه ترگمان]و از نقطه نظر behaviorist این به دلیل تاریخچه associative این چیزها است
[ترجمه گوگل]و از دیدگاه رفتارگرایانه این به خاطر تاریخ متداول این چیزهاست

14. The animal behaviorist may be able to cue in on unique characteristics of your dog's behavior and help you set up training situations that will be most effective.
[ترجمه ترگمان]این حیوان ممکن است بتواند به ویژگی های منحصر به فرد رفتار سگ اشاره کند و به شما کمک کند شرایط آموزشی را که بسیار موثر خواهد بود تنظیم کنید
[ترجمه گوگل]رفتارگرایان حیوانی ممکن است بتوانند از ویژگی های منحصر به فرد رفتار رفتار سگ خود استفاده کنند و به شما کمک کنند شرایط آموزشی بیشتری را که موثرتر هستند، تنظیم کنید

پیشنهاد کاربران

رفتار گرا

رفتار شناس


کلمات دیگر: