کلمه جو
صفحه اصلی

bedraggle


معنی : کثیف کردن، روی زمین کشیدن و چرک کردن
معانی دیگر : چهار پایه ی تخت (به ویژه اگر بلند باشد و سایبانی بر آن قرار گیرد)، در گل و خاک کشیدن، گل آلود و کثیف کردن، در منجلاب کشیدن، خیس کردن

انگلیسی به فارسی

خیس کردن، روی زمین کشیدن و چرک کردن، کثیف کردن


انگلیسی به انگلیسی

• dirty, soil

مترادف و متضاد

کثیف کردن (فعل)
soil, besmear, bedraggle, slub, dirty, befoul, bemire, slubber, smutch

روی زمین کشیدن و چرک کردن (فعل)
bedraggle

جملات نمونه

1. She was all cold and bedraggled after falling into the river.
[ترجمه ترگمان]سراسر بدنش سرد و خیس از آب بود
[ترجمه گوگل]پس از سقوط به رودخانه، همه سرد و خالی بود

2. Exhausted soldiers crawled into camp, frozen and bedraggled.
[ترجمه ترگمان]سربازان خسته و فرسوده به اردوگاه رسیدند، یخ زده و خیس
[ترجمه گوگل]سربازان خسته به اردوگاه خزنده، یخ زدگی و غرق شدن

3. The tents looked very bedraggled after the storm.
[ترجمه ترگمان]چادرها بعد از توفان بسیار گل آلود به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]چادرها پس از طوفان خیلی خسته بودند

4. She was bedraggled when she came in out of the rain.
[ترجمه ترگمان]وقتی از باران بیرون آمد، خیس عرق شده بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که او از باران آمد، از خواب بیدار شد

5. I barely recognized the bedraggled figure who staggered in from the storm.
[ترجمه ترگمان]به سختی آن پیکر bedraggled را که از توفان به جا مانده بود شناختم
[ترجمه گوگل]من به سختی فهمیدم که از طوفان در حال حرکت است

6. Now he noticed how bedraggled some of the men looked up close.
[ترجمه ترگمان]اکنون متوجه شد که چطور بعضی از مردها به هم نزدیک شده اند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر او متوجه شد که چگونه برخی از مردان به دنبال نزدیک شدن بودند

7. He looked weary and bedraggled.
[ترجمه ترگمان]خسته و گل آلود به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او خسته و خسته بود

8. He was bedraggled and exhausted, but it was he who was speaking.
[ترجمه ترگمان]خسته و کوفته بود، اما او بود که حرف می زد
[ترجمه گوگل]او خسته و خسته بود اما او صحبت کرد

9. A rather bedraggled crowd waited outside in the pouring rain.
[ترجمه ترگمان]جمعیت نسبتا ژولیده در بیرون باران منتظر بودند
[ترجمه گوگل]جمعیت غریبه ای که در باران ریختن بیرون بود در انتظار نبود

10. For the first few weeks their existence was bedraggled and formless.
[ترجمه ترگمان]در چند هفته اول، زندگی آن ها آشفته و بی شکل بود
[ترجمه گوگل]برای چند هفته اول وجود آنها خسته و ناپایدار بود

11. Trucks carried hundreds of bedraggled refugees across the border.
[ترجمه ترگمان]کامیون ها صدها پناهنده را در طول مرز حمل می کنند
[ترجمه گوگل]کامیون ها صدها نفر از پناهندگان خلع سلاح را در مرز حمل می کردند

12. a street of bedraggled tenements.
[ترجمه ترگمان]خیابانی از محلات فقیر و گل آلود
[ترجمه گوگل]یک خیابان از سکنه خالی

13. One by one the men made the shore, weary and bedraggled, limbs aching from the strain of fighting the storm.
[ترجمه ترگمان]یکی پس از دیگری پیاده به ساحل رسید، خسته و گل آلود بود و دست و پای خود را از فشار توفان به درد آورده بود
[ترجمه گوگل]یک به یک، مردان ساحل را خسته و خسته و خسته، اندام هایی که از فشار مبارزه با طوفان رنج می برند

the bedraggled clothes of those beggars

لباس‌های گل‌آلود آن گدایان



کلمات دیگر: