1. the mediocrity of his grades
خوب نبودن نمرات او
2. the university should abhor mediocrity
دانشگاه باید از پایین بردن سطح آموزش اجتناب کند.
3. the most important characteristic of his poetry is its mediocrity
مهمترین ویژگی اشعار او معمولی بودن آن است.
4. Mediocrity is not the lack of effort, but the lack of goals; dream is not without action, but the action is too late; the poor is not hard, but the lack of expertise; lazy not pace, but the pace is too shallow.
[ترجمه ترگمان]Mediocrity فقدان تلاش نیست، بلکه فقدان اهداف؛ رویا، عملی نیست، اما عمل خیلی دیر است؛ فقر زیاد نیست، اما سرعت کم است، اما سرعت زیاد است
[ترجمه گوگل]متوسط بودن کمبود تلاش نیست، بلکه فقدان اهداف؛ رویای بدون عمل نیست، اما اقدام خیلی دیر است؛ فقیر سخت نیست، اما کمبود تخصص؛ تنبل سرعت نیست، اما سرعت خیلی کم است
5. His plays are distinguished only by their stunning mediocrity.
[ترجمه ترگمان]نمایشنامه های او فقط با متوسط stunning متمایز می شوند
[ترجمه گوگل]نمایشنامه های او تنها از طریق متمایلی خیره کننده آنها متمایز است
6. His acting career started brilliantly, then sank into mediocrity.
[ترجمه ترگمان]شغل بازیگری او به نحو درخشانی آغاز شد و سپس به حد متوسط تبدیل شد
[ترجمه گوگل]کار حرفه ای او شروع به درخشش کرد، و سپس به میانجیگری فرو ریخت
7. The old poet decried the mediocrity of today's writing.
[ترجمه ترگمان]شاعر پیر از ابتذال writing امروز خوشش می آمد
[ترجمه گوگل]شاعر قدیم، میانه روی نوشته های امروز را تقبیح کرد
8. The company abhors mediocrity.
[ترجمه ترگمان]این شرکت از ابتذال
[ترجمه گوگل]این شرکت بی نظیر است
9. Mediocrity will never do. You are capable of something better. Gordon B. Hinckley
[ترجمه ترگمان]Mediocrity هرگز این کار را نخواهد کرد تو توانایی یک چیز بهتر را داری گوردون بی هینکلی
[ترجمه گوگل]متاسفانه هرگز انجام نخواهد شد شما توانایی چیزی بهتر دارید گوردون بیک هینکلی
10. My report cards, memorable for their mediocrity, were a regular agony.
[ترجمه ترگمان]کارت های گزارش من، به خاطر ابتذال their، یک درد معمولی بودند
[ترجمه گوگل]کارت های گزارش من، به یاد ماندنی برای وفاداری آنها، به طور مرتب آزار بود
11. Mediocrity is excellent to the eyes of mediocre people. Joseph Joubert
[ترجمه ترگمان]Mediocrity برای چشم مردم متوسط بسیار عالی است جوزف Joubert
[ترجمه گوگل]Mediocrity عالی است به چشم مردم میانجی جوزف جورج
12. The grand mediocrity of today everyone being the same in survival and number of offspring means that natural selection has lost 80% of its power in upper-middle-class India compared to the tribes.
[ترجمه ترگمان]ابتذال بزرگ امروز همه در بقا و تعداد زاد و ولد به معنای آن است که انتخاب طبیعی ۸۰ درصد از قدرت خود را در رده بالای جامعه هند در مقایسه با قبایل از دست داده است
[ترجمه گوگل]میانجی گری امروزه هر کس در بقا و تعداد فرزندان یکسان است بدان معنی است که انتخاب طبیعی 80 درصد از قدرت خود را در هندوسط طبقه متوسط در مقایسه با قبایل از دست داده است
13. Thomas Wolfe is not a mediocrity.
[ترجمه ترگمان]توماس ولف، متوسط و متوسط نیست
[ترجمه گوگل]توماس ولف یک میانجی نیست
14. For the barking fat-faced mediocrity in the stagy black uniform he feels chiefly to be attempted, modified by caution.
[ترجمه ترگمان]برای متوسط barking در لباس سیاه stagy، بیشتر سعی دارد که با احتیاط عمل کند
[ترجمه گوگل]برای خستگی ناگهانی چهره در لباس سیاه و سفید، او احساس می کند به طور عمده تلاش می شود، با احتیاط اصلاح شده است
15. This often becomes a watershed in mediocrity and genius!
[ترجمه ترگمان]این امر اغلب به حوزه mediocrity و نبوغ تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]این اغلب به حوضه متوسط و نابغه تبدیل می شود!