کلمه جو
صفحه اصلی

freshen


معنی : خنک شدن، نیرو دادن، تازه کردن
معانی دیگر : تر وتازه کردن، (سر و صورت را) صفا دادن، طراوت بخشیدن، تر و تمیز کردن، (باد) تند شدن، شدید شدن، تازه شدن، (گاو- پس از زایمان) دوباره شیر دادن، به شیر افتادن، خنک کردن

انگلیسی به فارسی

تازه کردن، خنک کردن، نیرو دادن


تازه کردن، خنک شدن، نیرو دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: freshens, freshening, freshened
(1) تعریف: to cause to be fresh; renew.
مشابه: revive

(2) تعریف: to extract the saltiness from.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: freshen up
(1) تعریف: to become fresh or renewed.
مشابه: revive

(2) تعریف: of a cow, to give birth and thus produce milk.

• refresh, invigorate; be refreshed; enliven, renew; revitalize; desalinate water
if you freshen something, you make it cleaner and fresher.
if the wind freshens, it becomes stronger.
if you freshen up, you have a quick wash and tidy yourself up.

مترادف و متضاد

خنک شدن (فعل)
keel, chill, freshen

نیرو دادن (فعل)
enliven, energize, reinforce, freshen, nerve

تازه کردن (فعل)
fresh, refresh, freshen

make like new; revitalize


Synonyms: activate, air, cleanse, enliven, invigorate, purify, refresh, restore, revive, rouse, spruce up, sweeten, titivate, ventilate


Antonyms: overuse


جملات نمونه

The wind began to freshen.

باد شروع به تند شدن کرد.


1. freshen somebody's drink
(امریکا) لیوان مشروب کسی را دوباره پرکردن (یا سر خالی آن را پر کردن)

2. freshen up
حمام کردن و جامه ی تازه پوشیدن،(سر و صورت را) صفا دادن

3. the wind began to freshen
باد شروع به تند شدن کرد.

4. a new coat of white paint will freshen the room
یک رنگ تازه ی سفید اتاق را روشن و تمیز خواهد کرد.

5. I'll just freshen up before dinner.
[ترجمه موسی] من فقط قبل از شام دست و صورتم را می شورم.
[ترجمه ترگمان]قبل از شام به استراحت احتیاج دارم
[ترجمه گوگل]من فقط قبل از شام میخورم

6. A thorough brushing helps to freshen up your mouth.
[ترجمه موسی] مسواک زدن کامل به حس شادابی ( طراوت بخشی ) دهان کمک می کند.
[ترجمه ترگمان]برس زدن کامل به تازه کردن دهان شما کمک می کند
[ترجمه گوگل]مسواک زدن کامل کمک می کند تا دهان خود را تازه تر کنید

7. A good clean will really freshen the house.
[ترجمه A.A] نظافت خوب واقعا خونه را صفا میده
[ترجمه ترگمان]یک تمیز خوب واقعا خانه را تازه می کند
[ترجمه گوگل]خوب تمیز واقعا خانه را خنک می کند

8. I'm going to buy some white paint to freshen up the bathroom walls.
[ترجمه ترگمان]می خواهم کمی رنگ سفید بخرم تا دیواره ای حمام را تمیز کنم
[ترجمه گوگل]من قصد دارم برخی از رنگ های سفید را بخاطر بسپاریدن دیوارهای حمام بخرم

9. I will freshen your drink with more soda and ice cubes.
[ترجمه ترگمان]من نوشیدنی تو رو با مقدار بیشتری نوشابه و یخ می زنم
[ترجمه گوگل]من نوشیدنی های شما را با کره های آب نبات و نوشیدنی تازه تر می نوشم

10. Can I freshen your drink, sir?
[ترجمه somsye] میتونم دوباره براتون نوشیدنی بریزم، آقا؟
[ترجمه ترگمان]میتونم نوشیدنی تو رو بخورم، قربان؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم نوشیدنی شما را سرخ کنم، آقا؟

11. I'll just go and freshen up before the interview.
[ترجمه Zari] من الان میرم و قبل از مصاحبه یه دستی به سر و صورتم میکشم.
[ترجمه ترگمان]من باید برم و قبل از مصاحبه برم یه استراحتی بکنم
[ترجمه گوگل]من فقط قبل از مصاحبه بروید و بیدار شوید

12. My room needed a lick of paint to freshen it up.
[ترجمه ترگمان]اتاق من برای تمیز کردن آن نیاز داشت
[ترجمه گوگل]اتاق من نیاز به ریختن رنگ برای روشن شدن آن

13. Can I freshen up your drink?
[ترجمه ترگمان]میتونم نوشیدنی تو رو مرتب کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم بنوشم؟

14. I'll just go and freshen up before supper.
[ترجمه ترگمان]من فقط میرم و قبل از شام استراحت می کنم
[ترجمه گوگل]من فقط می خواهم قبل از شام بروم و تازه بشوم

15. Is there anywhere I can freshen myself up?
[ترجمه ترگمان]جایی هست که بتونم خودم رو تمیز کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا در هر کجا می توانم خودم را خنک کنم؟

The rain freshened every thing.

باران همه‌چیز را تروتازه کرد.


A new coat of white paint will freshen the room.

رنگ تازه‌ی سفید اتاق را روشن و تمیز خواهد کرد.


After the hike, I went home, freshened up and then went to the party together with my wife.

بعد از راه‌پیمایی به خانه رفتم و حمام گرفتم و سروصورت را صفا دادم و سپس با همسرم به مهمانی رفتیم.


اصطلاحات

freshen up

حمام کردن و جامه‌ی تازه پوشیدن، (سروصورت را) صفا دادن


freshen somebody's drink

(امریکا) لیوان مشروب کسی را دوباره پرکردن (یا سر‌خالی آن را پر کردن)


پیشنهاد کاربران

freshen ( verb ) = تازه کردن، طراوت بخشیدن، خنک شدن، سرد شدن، از نو ریختن ( لیوان را دوباره پر کردن ) ، سر و صورت را صفا دادن، خانه را صفا دادن ( تمیز کردن و جمع و جور کردن خانه )

a freshening onshore breeze = یک نسیم خنک ساحلی

examples:
1 - The rain had freshened the air.
باران به هوا طراوت بخشیده بود.
2 - The wind will freshen tonight.
باد امشب سرد خواهد شد
3 - ?Can I freshen your drink, sir
می توانم نوشیدنی تان را دوباره پر کنم، قربان؟


کلمات دیگر: