کلمه جو
صفحه اصلی

afloat


معنی : شناور، در حرکت
معانی دیگر : بر روی آب، سیل زده، آب گرفته، شایع، زبانزد، پابرجا، برقرار، روی پای خود، بر عرشه ی کشتی، در دریا، سرگردان، دستخوش امواج

انگلیسی به فارسی

شناور، در حرکت


انگلیسی به انگلیسی

صفت و ( adjective, adverb )
(1) تعریف: on the water; floating.
متضاد: aground

- The boat was damaged but it was still afloat.
[ترجمه ترگمان] کشتی آسیب دیده بود اما هنوز روی آب شناور بود
[ترجمه گوگل] قایق آسیب دیده بود ولی هنوز شناور بود

(2) تعریف: flooded with water or other liquid.

- The streets were afloat after the storm.
[ترجمه ترگمان] خیابان ها بعد از طوفان شناور بودند
[ترجمه گوگل] خیابان ها پس از طوفان شناور بودند

(3) تعریف: floating on a boat or other vessel.

- Once he was afloat, he began to get seasick.
[ترجمه ترگمان] وقتی که شناور بود، دریا زده شده
[ترجمه گوگل] هنگامی که او شناور شد، او شروع به گرفتن دریایی کرد

(4) تعریف: moving without guidance; drifting.

- The boat had pulled away from its mooring and was now afloat.
[ترجمه ترگمان] قایق از لنگر آن بیرون کشیده بود و حالا شناور بود
[ترجمه گوگل] قایق از مارش به دور بود و در حال حاضر شناور بود

(5) تعریف: in circulation.

- There was a story afloat about the actor's love affair.
[ترجمه ترگمان] درباره رابطه عاشقانه هنرپیشه داستانی بر سر زبان ها افتاده بود
[ترجمه گوگل] در مورد داستان عشق بازی نقش یک داستان وجود دارد

(6) تعریف: in operation; avoiding collapse.

- Everyone wondered how the company managed to stay afloat during the hard times.
[ترجمه ترگمان] همه متعجب بودند که چگونه این شرکت توانست در زمان های دشوار شناور بماند
[ترجمه گوگل] هر کس تعجب کرد که چگونه این شرکت در طول زمان های سخت موفق به شناور شد

• floating; flooded; passing from one person to another, going around (as in rumors)
when someone or something is afloat, they remain partly above the surface of water and do not sink.
if you keep a business or industry afloat, you have only just enough money to run it.

مترادف و متضاد

شناور (صفت)
adrift, floating, buoyant, afloat, free-swimming

در حرکت (قید)
afloat, agog, astir

floating


Synonyms: adrift, drifting


Antonyms: ashore, docked, beached, aground


جملات نمونه

Despite the depression, he kept himself afloat.

علیرغم بحران اقتصادی او خودش را حفظ کرد.


1. rumors are afloat
بازار شایعات گرم است.

2. he kept the company afloat
او شرکت را روی پای خود نگه داشت.

3. the burning ship stayed afloat for an hour and then sank
کشتی مشتعل یک ساعت بر روی آب ماند و سپس فرو رفت.

4. the lower deck is afloat
طبقه ی تحتانی کشتی را آب گرفته است.

5. to set a boat afloat
قایق را شناور کردن

6. despite the depression, he kept himself afloat
علی رغم بحران اقتصادی او خودش را حفظ کرد.

7. The Treasury borrowed £40 billion, just to stay afloat.
[ترجمه ترگمان]خزانه ۴۰ میلیارد پوند وام گرفت، تا شناور بماند
[ترجمه گوگل]وزارت خزانه داری تنها 40 میلیارد پوند به دست می آورد

8. The inheritance kept them afloat for years.
[ترجمه ترگمان]این ارث، آن ها را سال ها شناور نگه می داشت
[ترجمه گوگل]این وراث برای سال ها آنها را شناور نگه داشت

9. How long did you spend afloat?
[ترجمه ترگمان]چند وقته شناور شدی؟
[ترجمه گوگل]چقدر طول کشیدید؟

10. She spent seven days afloat on a raft.
[ترجمه ترگمان] اون هفت روز روی یه قایق شناور بود
[ترجمه گوگل]او هفت روز در یک قایق شناور شد

11. Many small businesses are struggling to stay/keep afloat.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از تجارت های کوچک در حال تلاش برای ماندن و حفظ شناور هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از شرکت های کوچک در حال تلاش برای ماندن / نگه داشتن شناور هستند

12. The ancients conceived the earth as afloat in water.
[ترجمه ترگمان]پیشینیان زمین را همچون شناور در آب تصور می کردند
[ترجمه گوگل]پیشگامان زمین را به عنوان شناور در آب تصور کرد

13. The boat is afloat.
[ترجمه ترگمان]قایق روی آب شناور است
[ترجمه گوگل]قایق شناور است

14. They are borrowing just to stay afloat, not for investment.
[ترجمه ترگمان]آن ها فقط برای شناور ماندن قرض می گیرند، نه برای سرمایه گذاری
[ترجمه گوگل]آنها فقط برای ماندن در امان هستند، نه برای سرمایه گذاری

15. Hurling his arms and legs about wildly,he kept afloat but wasted much effort.
[ترجمه ترگمان]در حالی که دست هایش را با سرعت به اطراف می چرخاند، خود را سرپا نگه می داشت، اما کوشش زیادی به هدر نداده بود
[ترجمه گوگل]او دست هایش و پاهای خود را به صورت وحشیانه فرو برد، او را شناور نگه داشت اما تلاش زیادی نکرد

16. He is struggling to keep afloat after a series of emotional and health problems.
[ترجمه ترگمان]او در حال تلاش برای شناور ماندن پس از یک سری مشکلات عاطفی و سلامتی است
[ترجمه گوگل]او تلاش می کند تا پس از یک سری مشکلات عاطفی و بهداشتی، شناور بماند

17. She was trying desperately to stay afloat.
[ترجمه ترگمان]او با ناامیدی سعی می کرد که در آب بماند
[ترجمه گوگل]او به شدت سعی می کرد تا روی زمین بماند

The burning ship stayed afloat for an hour and then sank.

کشتی مشتعل یک ساعت بر روی آب ماند و سپس فرو رفت.


The lower deck is afloat.

طبقه‌ی پایین کشتی را آب گرفته است.


Rumors are afloat.

بازار شایعات گرم است.


He kept the company afloat.

او شرکت را روی پای خود نگه داشت.


پیشنهاد کاربران

تامین بودن ( از نظر مالی )

تامین کردن/ مالی

توی کسب و کار سرپا موندن - پابرجا موندن



Having enough money to pay what you owe


کلمات دیگر: