کلمه جو
صفحه اصلی

run into


1- (اتفاقا) برخوردن به، ملاقات کردن 2- تصادم کردن با، خوردن به، زدن به

انگلیسی به فارسی

فرار کن


ناگهان وارد (جایی) شدن


برخوردن، مواجه شدن


به طور غیرمنتظره چیزی را تجربه کردن


به عدد بالایی رسیدن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to meet someone without planning to.

- I ran into my English teacher at the mall.
[ترجمه مهران] من به طور تصادفی معلم زبان انگلیسی ام را در پیاده رو دیدم
[ترجمه ستاره213] من به طور اتفاقی معلم زبان انگلیسی ام را در بازار دیدم.
[ترجمه My insta @ndemasoud.pv] من به طور ناگهانی معلم زبانم را در مرکز خرید دیدم.
[ترجمه میثاق] من به طور اتفاقی معلم زبانم را در مرکز خرید دیدم.
[ترجمه توحید] توی پاساژ چشمم به معلم انگلیسیم افتاد
[ترجمه ترگمان] من به سمت معلم انگلیسی در مرکز خرید رفتم
[ترجمه گوگل] من به معلم انگلیسی من در بازار فرار کردم

• collide with -; bump into, come up against -; meet someone by chance (e.g.: "i was walking around the mall yesterday and i ran into an old school friend whom i haven't seen in ten years")

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] وارد کردن

مترادف و متضاد

Encounter or meet unexpectedly


to experience something unexpectedly


Reach a large figure


Enter by running


Collide with


جملات نمونه

1. All rivers run into the sea.
[ترجمه Sarina] همه ی رودخانه ها به دریا میریزند
[ترجمه ترگمان]همه رودخانه ها به دریا می دوند
[ترجمه گوگل]تمام رودخانه ها به دریا می روند

2. Obstacles don't have to stop you. If you run into a wall, don't turn around and give up. Figure out how to climb it, go through it, or work around it. Michael Jordan
[ترجمه لعیا] لازم نیست موانع شما را متوقف کند. اگر به دیواری برخورد کردید، تسلیم نشده و برنگردید. پیدا کنید که چگونه از آن بالا بروید، از آن عبور کنید یا درباره اش کاری کنید. مایکل جوردن
[ترجمه علی] موانع نباید شما را متوقف کنند. اگر به دیوار برخورد کردید، برنگردید و تسلیم نشوید. نحوه بالا رفتن از آن، عبور از آن یا دور زدن آن را بیابید. مایکل جردن
[ترجمه ترگمان]موانع نیازی به متوقف کردن شما ندارند اگر به دیوار بروید، دور نشوید و تسلیم نشوید نحوه بالا رفتن از آن، عبور از آن، یا کار کردن در اطراف آن را شکل دهید مایکل جوردن
[ترجمه گوگل]موانع لازم نیست که شما را متوقف کنند اگر به یک دیوار بپیچید، به اطراف نزنید و رها کنید چگونگی بالا رفتن از آن را بیابید، از طریق آن بروید یا در اطراف آن کار کنید مایکل جردن

3. We've run into difficulties / difficulty with the new project.
[ترجمه ترگمان]ما با مشکلات \/ دشواری در پروژه جدید مواجه شدیم
[ترجمه گوگل]ما پروژه جدید را با مشکالت / مشکل مواجه کرده ایم

4. Let me know if you run into any snags.
[ترجمه ترگمان]اگه مشکلی پیش اومد خبرم کن
[ترجمه گوگل]اجازه دهید من را بدانم اگر شما به هر گونه خرابی برسید

5. The repairs will probably run into thousands of pounds.
[ترجمه ترگمان]این تعمیرات احتمالا به هزاران پوند می رسد
[ترجمه گوگل]تعمیرات احتمالا به هزاران پوند برسد

6. The ship has to run into the harbor when the sudden storm arises.
[ترجمه ترگمان]کشتی باید وارد بندرگاه شود که طوفان ناگهان برقرار می شود
[ترجمه گوگل]کشتی هنگام ورود ناگهانی طوفان به بندر می رود

7. The storm is coming. Run into the classroom!
[ترجمه ترگمان] طوفان داره میاد برو توی کلاس!
[ترجمه گوگل]طوفان می آید به کلاس درس بروید!

8. The cost of repairing the damage could run into millions.
[ترجمه ترگمان]هزینه تعمیر خسارات ممکن است به میلیون ها برسد
[ترجمه گوگل]هزینه تعمیر آسیب می تواند به میلیون ها نفر برسد

9. They have run into trouble while designing the new machine.
[ترجمه ترگمان]آن ها در هنگام طراحی ماشین جدید دچار مشکل شده اند
[ترجمه گوگل]آنها در هنگام طراحی این ماشین مشکل دارند

10. Under any of these scenarios, the company will run into debt.
[ترجمه ترگمان]تحت هر یک از این سناریوها، شرکت مقروض خواهد شد
[ترجمه گوگل]تحت هر یک از این سناریوها، این شرکت به بدهی های خود ادامه خواهد داد

11. My first act was to run into the waiting room.
[ترجمه ترگمان]اولین کاری که کردم این بود که وارد اتاق انتظار شوم
[ترجمه گوگل]اولین اقدام من این بود که وارد اتاق انتظار شود

12. We had the misfortune to run into a violent storm.
[ترجمه 🙂] ما بد شانسی آوردیم که در طوفانی سخت گرفتار شدیم
[ترجمه ترگمان] ما بدشانسی آوردیم که به یه طوفان شدید حمله کنیم
[ترجمه گوگل]ما این بدبختی را داشتیم که به طوفان خشونت آمیز برسد

13. The scheme has run into serious difficulties.
[ترجمه ترگمان]این طرح دچار مشکلات جدی شده است
[ترجمه گوگل]این طرح به مشکلات جدی رسیده است

14. These two rivers run into each other.
[ترجمه ترگمان]این دو رودخانه به هم می رسند
[ترجمه گوگل]این دو رودخانه به یکدیگر متصل می شوند

15. I let the water run into it and we watched as it foamed and bubbled.
[ترجمه ترگمان]آب به درون آن دوید و ما آن را تماشا کردیم که کف بر لب داشت و می جوشید
[ترجمه گوگل]من اجازه دادم آب به آن برسد و ما آن را فوم و حباب تماشا کردیم

پیشنهاد کاربران

اتفاقی به کسی برخوردن

run / ran / run

. I kind of ran into him last night
دیشب اتفاقی دیدمش یا بهش برخوردم !

@لَنگویچ

به صورت تصادفی کسی را دیدن.
= bump into

برخوردکردن

مواجه شدن با
The business ran into financial difficulties almost immediately.
He ran into criticism after remarks he made in a television interview.


گرفتار شدن به

last week I ran into my chemistry teacher in the bookshop. I hadn't seen him in ages. he knew me right away and called me by my first name.
هفته پیش داخل کتابفروشی، با معلم شیمیم مواجه شدم. خیلی وقت بود او را ندیده بودم. او فورا منو شناخت و به اسم کوچیک صدایم زد.

Enter an area of bad weather while traveling

به طور تصادفی ملاقات کردن

منتهی شدن

crash into sth

Ran into the room
وارد اتاق شد

تلپاتی

به طور تصادفی کسی را دیدن

روبرو شدن، برخوردن، مواجه شدن

پریدن/دوئیدن/رفتن داخل ( آب و غیره )

They stripped naked and ran into the sea
اونا لخت مادرزاد شدن و پریدن تو آب دریا

These rivers run into the seas and oceans
وارد شدن _ منتهی شدن

شروع به تجربه کردن یک موقعیت دشوار یا ناخوشایند

Run into hundreds/thousands etc :
به دست آوردن چند ده هزار/چند صد هزار/ چند میلیون و . . . . .
معادل با gain یا earn

رویارویی

If you run into trouble, call me please
اگر به مشکل خوردین به من تماس بگیرین
شرطی نوع صفر

I turned him down
یعنی:
من پیشنهاد او رو نپذیرفتم یا رد کردم

📚📚📚


کلمات دیگر: