1. the constant affluence of newcomers into tehran
جریان دایمی تازه واردها به تهران
2. the relative affluence of the american people
رفاه نسبی مردم امریکا
3. he quickly rose to affluence
او به سرعت ثروتمند شد.
4. Pockets of affluence coexist with poverty.
[ترجمه ترگمان]وفور نعمت هم زیستی با فقر هم زیستی دارند
[ترجمه گوگل]جیب های ثروتمند با فقر همراه است
5. Their affluence is more apparent than real.
[ترجمه ترگمان]affluence بیش از حد واقعی است
[ترجمه گوگل]ثروت آنها بیشتر از واقعیت آشکار است
6. The postwar era was one of new affluence for the working class.
[ترجمه ترگمان]دوره پس از جنگ یکی از وفور نعمت برای طبقه کارگر بود
[ترجمه گوگل]دوران پس از جنگ یکی از ثروت های جدید برای طبقه کارگر بود
7. They are the products of post-war affluence.
[ترجمه ترگمان]آن ها محصولات of پس از جنگ هستند
[ترجمه گوگل]آنها محصول ثروت پس از جنگ هستند
8. However, affluence and technological advances have created new kinds of safety hazards for people who live in Western society.
[ترجمه ترگمان]با این حال، پیشرفت و پیشرفت تکنولوژی انواع جدیدی از خطرات امنیتی برای افرادی که در جامعه غربی زندگی می کنند، ایجاد کرده است
[ترجمه گوگل]با این حال، ثروت و پیشرفت های تکنولوژیکی، انواع جدیدی از خطرات ایمنی را برای افرادی که در جامعه غرب زندگی می کنند، ایجاد کرده اند
9. Furthermore, the same affluence encourages an increased array of leisure time activity choices.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، همان وفور، تعداد زیادی از انتخاب های زمان فراغت را مورد تشویق قرار می دهد
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، همان نفوذ، آرایه ای از گزینه های فعالیت های اوقات فراغت را تشویق می کند
10. The comparative affluence of working class youth in the sixties allowed the building-up of large groups of mobile supporters.
[ترجمه ترگمان]توزیع تطبیقی جوانان طبقه کارگر در دهه شصت به ساخت گروه های بزرگ حامیان تلفن همراه اجازه داد
[ترجمه گوگل]نفوذ تطبیقی جوانان طبقه کارگر در دهه 60 باعث ساخت گروه های بزرگ طرفداران تلفن همراه شد
11. Paid holidays, more affluence and cheaper travel have turned the last few decades into an era of travel.
[ترجمه ترگمان]تعطیلات بدون پول، وفور و سفر ارزان تر چند دهه گذشته را به دوره ای از سفر تبدیل کرده است
[ترجمه گوگل]تعطیلات، تعطیلات و سفرهای ارزان تر دهه های گذشته را به دوران سفر تبدیل کرده است
12. The effect of increasing affluence is to minimize the importance of economic goals.
[ترجمه ترگمان]تاثیر افزایش ثروت، به حداقل رساندن اهمیت اهداف اقتصادی است
[ترجمه گوگل]تأثیر افزایش غرور، اهمیت اهداف اقتصادی را به حداقل می رساند
13. And from the affluence they have brought has come Winterthur's other fame as a cultural centre.
[ترجمه ترگمان]و از وفور نعمت، شهرت دیگری به عنوان یک مرکز فرهنگی به ارمغان آورده است
[ترجمه گوگل]و از ثروت آنها آورده است شهرت دیگر وینترتور به عنوان یک مرکز فرهنگی است
14. Affluence is measured by the per capita gross national product.
[ترجمه ترگمان]Affluence با سرانه تولید ناخالص ملی محاسبه می شود
[ترجمه گوگل]ثروت با تولید ناخالص ملی سرانه اندازه گیری می شود