کلمه جو
صفحه اصلی

triumphantly


معنی : فاتحانه، غالبانه
معانی دیگر : (adverb) پیروزمندانه، با پیروزی (adverb) با غرور، مغرورانه، به طرز غرور آمیزی

انگلیسی به فارسی

پیروزمندانه، با پیروزی


با غرور، مغرورانه، به طرز غرور آمیزی


پیروزمندانه، فاتحانه، غالبانه


انگلیسی به انگلیسی

• in a triumphant manner, as a winner, with the happiness of victory

مترادف و متضاد

فاتحانه (قید)
triumphantly

غالبانه (قید)
triumphantly, victoriously

جملات نمونه

1. 'I was right,' he said triumphantly.
[ترجمه ترگمان]پیروزمندانه گفت: حق با من بود
[ترجمه گوگل]او گفت: 'من درست بودم،' پیروز شد

2. 'I've got a job,' she announced triumphantly.
[ترجمه ترگمان]پیروزمندانه گفت: من کار دارم
[ترجمه گوگل]او موفق به کسب شغل شد

3. The lion was roaring triumphantly.
[ترجمه ترگمان]شیر پیروزمندانه می غرید
[ترجمه گوگل]شیر، پیروز شد

4. He emerged, triumphantly holding a baby aloft.
[ترجمه ترگمان]بیرون آمد و پیروزمندانه بچه را در هوا نگه داشت
[ترجمه گوگل]او ظاهر شد، پیروزمندانه نگه داشتن یک کودک در بالا

5. The trial pilot is heading triumphantly for home.
[ترجمه ترگمان]خلبان آزمایشی پیروزمندانه به سمت خانه می رود
[ترجمه گوگل]خلبان آزمایشی به طور پیوسته برای خانه برگزیده می شود

6. They marched triumphantly into the capital.
[ترجمه ترگمان]پیروزمندانه وارد پایتخت شدند
[ترجمه گوگل]آنها با پیروزی به پایتخت پی بردند

7. "She'salive!" he shouted triumphantly.
[ترجمه ترگمان]! اون She - - - - - - - - - - - - پیروزمندانه فریاد کشید
[ترجمه گوگل]'او زنده است!' او پیروز شد

8. Robert was looking at me triumphantly.
[ترجمه ترگمان]رابرت پیروزمندانه نگاهم می کرد
[ترجمه گوگل]رابرت به من پیروز شد

9. But I have never witnessed anything so triumphantly awful as Notre Dame, Fourviere.
[ترجمه ترگمان]اما من تا به حال شاهد هیچ چیز بدی از کلیسای نتردام نبوده ام
[ترجمه گوگل]اما من هیچ وقت شاهد چنین چیزهایی نتوانسته بودم به طرز وحشیانه ای به عنوان نتردام، Fourviere دیده شود

10. Triumphantly he promised four breeding pairs from his own small collection to the Trust.
[ترجمه ترگمان]او قول داد که چهار جفت پرورش را از مجموعه کوچک خودش به بنیاد امین تحویل دهد
[ترجمه گوگل]به طرز وحشیانه ای او وعده داده بود که چهار جفت پرورش از مجموعه کوچک خود را به اعتماد

11. The shrill blast of their brazen trumpets echoed triumphantly through the heart of the land.
[ترجمه ترگمان]صدای تیز trumpets of پیروزمندانه در دل سرزمین طنین می افکند
[ترجمه گوگل]انفجار شرمآور ترومپتهای بیپایان آنها از طریق قلب زمین پیروز شد

12. ''Aha'!', he exclaimed triumphantly. ''We knew you'd come''.
[ترجمه ترگمان]آها! پیروزمندانه گفت: ما می دانستیم که شما به اینجا آمده اید
[ترجمه گوگل]'' آه! ''، او triumphant گویا '' ما می دانستیم که شما می آیند ''

13. The departure came just hours before Clinton triumphantly addressed the convention delegates, who unanimously nominated him for re-election Wednesday night.
[ترجمه ترگمان]این حرکت فقط چند ساعت پیش از آن صورت گرفت که کلینتون پیروزمندانه به هیات های مجمع که به اتفاق آرا او را برای انتخاب مجدد شب چهارشنبه نامزد کرده بودند، سخنرانی کرد
[ترجمه گوگل]این سفر فقط ساعتها پیش از آن است که کلینتون پیروزی نمایندگان کنوانسیون را به عهده داشت، که به اتفاق آرا او را برای انتخاب مجدد انتخابات انتخاب کرد

14. Don't always rely on the bridges marked triumphantly on your map.
[ترجمه ترگمان]همیشه بر روی پل ها به طور فاتحانه و پیروزمندانه روی نقشه فکر نکن
[ترجمه گوگل]همیشه بر روی پل هایی که بر روی نقشه شما پیروز شده اند تکیه نکنید

پیشنهاد کاربران

triumphantly ( adv ) = پیروزمندانه، فاتحانه، با پیروزی، با افتخار، به نشانه پیروزی

examples:
1 - The winning team ran triumphantly around the stadium.
تیم برنده پیروزمندانه دور استادیوم دوید.
2 - Bob triumphantly announced his promotion.
باب با افتخار ترفیع خود را اعلام کرد.
3 - They dream of the day when they can march triumphantly into the capital city.
آنها رویای روزی را می بینند که بتوانند پیروزمندانه در شهر پایتخت راهپیمایی کنند.
4 - The army triumphantly declared that they had seized the city from the rebels.
ارتش با افتخار اعلام کرد که شهر را از دست شورشیان خارج کرده اند.
5 - She waved triumphantly to the crowd in the stadium.
او به نشانه پیروزی برای جمعیت حاضر در ورزشگاه دست تکان داد.


کلمات دیگر: