کلمه جو
صفحه اصلی

adjudication


معنی : قضاوت، داوری، حکم ورشکستگی، احقاق حق
معانی دیگر : (حقوق) حکم قاضی، فتوی، رای، حکم، حکمیت

انگلیسی به فارسی

قضاوت، داوری، احقاق حق، حکم ورشکستگی


قضاوت، داوری، حکم ورشکستگی، احقاق حق


انگلیسی به انگلیسی

• process by which a court makes a judgment or decree; judicial decision or sentence

مترادف و متضاد

قضاوت (اسم)
witting, sentence, adjudication, verdict, judgeship, view

داوری (اسم)
decision, umpire, adjudication, arbitration, judgment, judgement

حکم ورشکستگی (اسم)
adjudication

احقاق حق (اسم)
adjudication

judgment


Synonyms: conclusion, decision, determination, finding, pronouncement, ruling, settlement, verdict


جملات نمونه

1. His adjudication was later found to be faulty.
[ترجمه ترگمان]داوری او بعدا معلوم شد که معیوب است
[ترجمه گوگل]بعدها، محکومیت او مشخص شد

2. The adjudication will be published tomorrow.
[ترجمه ترگمان]داوری فردا منتشر خواهد شد
[ترجمه گوگل]این قضاوت فردا منتشر خواهد شد

3. Mr. Scott All such cases are assessed by adjudication officers.
[ترجمه ترگمان]آقای اسکات تمام این موارد توسط افسران مورد ارزیابی ارزیابی می شود
[ترجمه گوگل]آقای اسکات همه موارد را با افسران قضاوت ارزیابی می کنند

4. Adjudication officers are employees in the relevant Department but exercise independent judgment on claims in making decisions within their province.
[ترجمه ترگمان]افسران adjudication کارمند اداره مربوطه هستند، اما قضاوت مستقل در مورد ادعاها در تصمیم گیری در این استان دارند
[ترجمه گوگل]افسران قضاوت در وزارت مربوطه کارمند هستند، اما قضاوت مستقل در مورد ادعاهایشان در تصمیم گیری درون استان خود انجام می دهند

5. Robson's text, which focused mainly on administrative adjudication, was complemented by the work of Willis on delegated legislation.
[ترجمه ترگمان]متن رابسون، که عمدتا بر قضاوت اجرایی متمرکز بود، با اثر ویلیس در قوانین محول شده تکمیل شد
[ترجمه گوگل]متن رابسون که عمدتا بر قضاوت اداری متمرکز بود، توسط کار ویلیس در مورد قوانین منتخب تکمیل شد

6. The adjudication officer is then asked to respond and the claimant is given an opportunity to comment on those responses.
[ترجمه ترگمان]سپس از افسر داوری خواسته می شود که پاسخ دهد و مدعی فرصتی برای اظهار نظر در مورد این واکنش ها ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]سپس افسر محاکمه خواسته می شود که پاسخ دهد و مدعی است که فرصتی برای پاسخ دادن به آن ها ارائه می شود

7. Decision making is split between adjudication officers and officers known as Secretary of State's representatives.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گیری بین افسران و افسرانی که به عنوان وزیر امور خارجه شناخته می شوند، تقسیم می شود
[ترجمه گوگل]تصمیم گیری میان افسران قضاوت و افسران معروف به نمایندگان وزیر خارجه تقسیم شده است

8. Has 144 to audit the seat the adjudication division very full.
[ترجمه ترگمان]* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
[ترجمه گوگل]دارای 144 صندوق است که بخش تقاضا را به خوبی کنترل می کند

9. The case was referred to a higher court for adjudication.
[ترجمه ترگمان]این پرونده به دادگاه عالی ارجاع داده شد
[ترجمه گوگل]پرونده به دادگاه عالی برای رسیدگی رسیدگی شد

10. There is not a lot of case law for the adjudication officers to base their decisions on.
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی از قوانین مورد قضاوت برای تعیین تصمیمات خود در مورد آن ها وجود ندارد
[ترجمه گوگل]قانون مدنی زیادی برای افسران محاکمه وجود ندارد که تصمیمات خود را بر اساس آن تصویب کنند

11. It would be unwise to allow even the possibility of criticism on a matter as important as adjudication.
[ترجمه ترگمان]امکان اینکه حتی امکان انتقاد از یک موضوع به همان اندازه مورد قضاوت مهم نباشد، غیرعاقلانه است
[ترجمه گوگل]این امر غیرممکن است حتی امکان انتقاد را در مورد موضوع به عنوان قضاوت مهم نیز حتی اجازه دهد

12. But there was no change in the system of adjudication; national assistance tribunals simply became SBATs.
[ترجمه ترگمان]اما هیچ تغییری در سیستم قضایی وجود نداشت؛ دادگاه های کمک رسانی ملی به سادگی تبدیل به SBATs شدند
[ترجمه گوگل]اما در نظام قضاوت تغییری وجود نداشت؛ دادگاه های کمک ملی به سادگی بیتالمقدس شدند

13. They can be changed only by agreement or by the adjudication of a lawful authority such as an international court.
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند تنها با توافق یا با قضاوت از یک مرجع قانونی مانند یک دادگاه بین المللی تغییر کنند
[ترجمه گوگل]آنها می توانند تنها با توافق یا تصویب یک قدرت قانونی مانند دادگاه بین المللی تغییر کنند

14. Many political systems have constituted judicial structures whose primary role is, or at least appears to be, adjudication.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از سیستم های سیاسی، ساختارهای قضایی تشکیل داده اند که نقش اصلی آن ها، یا حداقل به نظر می رسد، اتخاذ می شود
[ترجمه گوگل]بسیاری از سیستم های سیاسی ساختارهای قضایی را تشکیل داده اند که نقش اصلی آنها، یا حداقل به نظر می رسد، محاکمه است

پیشنهاد کاربران

حکم قضایی

دادرسی - رسیدگی


کلمات دیگر: