کلمه جو
صفحه اصلی

beard


معنی : ریش، ریش دار کردن
معانی دیگر : (جانور شناسی) رجوع شود به: lesser panda، (جانوران و گیاهان) هر عضو ریش مانند، داسه، ریشک، موی زبر، تیشک، (ذرت) کاکل، ریش کسی را گرفتن، مقابله کردن، (با کسی) در افتادن، ریش دار کردن یا شدن، خوشه، هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سی  درگیاه و حیوان

انگلیسی به فارسی

ریش، ریش دار کردن


ریش، خوشه، هرگونه برآمدگی تیز شبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان، مقابله کردن، ریش‌دارکردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the facial hair of a man, or the extended growth of such hair.

(2) تعریف: a similar hairy growth on an animal such as a goat.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: beards, bearding, bearded
مشتقات: beardless (adj.)
(1) تعریف: to oppose defiantly.

(2) تعریف: to pull the beard of.

• hair on the sides of the face and chin
defy, oppose
a man's beard is the hair that grows on his chin and cheeks.

مترادف و متضاد

ریش (اسم)
sore, barb, beard, whisker, ulcer

ریش دار کردن (فعل)
beard

facial hair on human


Synonyms: bristles, brush, five-o-clock shadow, fuzz, goatee, imperial, muttonchops, Santa Claus, stubble, Vandyke


decoy


Synonyms: false face, front, mask


confront


Synonyms: brave, face, oppose, stand up to


جملات نمونه

My father had rough beard.

پدرم ریش زبری داشت.


goat's beard

ریش بز


a fearless man who was bearded two senators

مرد نترسی که با دو سناتور درافتاده بود


a bearded man

مرد ریش‌دار


1. beard the lion (in his den)
آدم نیرومند یا سرشناسی را در محل قدرت خودش مورد حمله یا مخالفت و غیره قرار دادن

2. goat's beard
ریش بز

3. his beard doesn¨t scratch,it just tickles
ریش او خراش نمی دهد بلکه فقط به خارش می اندازد.

4. sparse beard
ریش کم پشت

5. stubby beard
ریش زبر و کوتاه

6. that beard makes him look old
ریش،او را پیر نشان می دهد.

7. woolly beard
ریش پشم مانند

8. a fake beard
ریش دروغی

9. a scraggly beard
ریش کوسه

10. the rough beard of a man who has not shaved in two days
ریش زبر مردی که دو روز است ریش نتراشیده

11. scorch somebody's beard
سبیل کسی را دود دادن،سخت تنبیه کردن

12. he suffered his beard to grow
او گذاشت ریشش بلند شود.

13. the old man's beard was (as) white as snow
ریش پیرمرد مثل برف سفید بود.

14. to wear along beard
ریش بلند داشتن

15. darwin had a long beard
داروین ریش بلندی داشت.

16. experience has salted his beard
تجربه ریش او را سفید کرده است.

17. if he shaved his beard he would look much younger
اگر ریشش را بتراشد خیلی جوانتر به نظر خواهد آمد.

18. my father had rough beard
پدرم ریش زبری داشت.

19. i still remember the prickle of my father's beard on my cheeks
هنوز (احساس) زبری ریش پدرم بر روی گونه هایم را به یاد دارم.

20. wouldn't it be a laugh to shave his beard while he is sleeping?
آیا خنده دار نخواهد بود اگر ریشش را در خواب بتراشیم ؟

21. He shaved his beard with a new.
[ترجمه ترگمان]ریش خود را با یک دست نو تراشید
[ترجمه گوگل]او ریش خود را با یک جدید تکان داد

22. You need to barber that beard of yours.
[ترجمه ترگمان] تو باید اون ریش تو رو اصلاح کنی
[ترجمه گوگل]شما نیاز به آرایشگری که ریش شماست

23. He sported a neat goatee beard.
[ترجمه ترگمان]ریش داشت و ریش داشت
[ترجمه گوگل]او یک ریش بی دست و پا را پوشانده بود

24. If he shaved his beard he would look much younger.
[ترجمه ترگمان]اگر ریش خود را تراشید، بسیار جوان تر به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]اگر او ریش خود را تراشید، او خیلی جوانتر خواهد شد

25. It took courage for her to beard the board of directors.
[ترجمه ترگمان]برای او شجاعت داشت که هیات مدیره را ریش کند
[ترجمه گوگل]برای او شجاعت او را به ریش هیئت مدیره

26. His beard straggles because he hasn't shaven for a week.
[ترجمه ترگمان]ریشش به این علت است که یک هفته است که نتوانسته است ریشش را اصلاح کند
[ترجمه گوگل]ریش او به این دلیل است که او برای یک هفته برای او اصرار ندارد

27. He has decided to grow a beard and a moustache.
[ترجمه ترگمان]اون تصمیم گرفته که ریش و سبیل پرورش بده
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفته است که ریش و سبیل را رشد دهد

28. He has a long, straggly grey beard.
[ترجمه ترگمان]ریش خاکستری بلندی دارد
[ترجمه گوگل]او ریش بلند و ریز خاکستری دارد

Darwin had a long beard.

داروین ریش بلندی داشت.


پیشنهاد کاربران

کچل

ریش

ریش

To grow a beard
ریش گذاشتن.
? Why didn't you grow a beard
چرا ریش نگذاشتی؟

he'll look better without beard
او بدون ریش قیافه بهتری خواهد داشت 🈯️

مردی که برای لاپوشانی همجنسگرا بودن زنی با او ازوداج کرده است

ریش
I have a beard
من ریش دارم

( با کسی ) درافتادن، مقابله کردن
Idiom: to beard the lion in his den: to visit and oppose a person on his own grounds


beard ( کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات )
واژه مصوب: داسه
تعریف: زائده‏ای خارمانند که در انتهای برون‏پوشینۀ ( lemma ) اغلب علف‏چمنی ها از قبیل گندم می‏روید|||متـ . ریشک

واژه beard به معنای ریش
واژه beard به معنای ریش به موهایی که روی گونه ها و چانه ی مردها در می آیند گفته می شود. واژه beard همچنین به موی صورت برخی حیوانات نیز اطلاق می گردد. این واژه هم قابل شمارش و هم غیرقابل شمارش به کار می رود. توجه داشته باشید که در فارسی ریش و سبیل را با هم ریش می گویند اما در انگلیسی به صورت جدا می گویند:
beard and mustache ( ریش و سبیل )

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: