کلمه جو
صفحه اصلی

aftertaste


معنی : لذت ثانوی، لذت بعدی، اثر و طعم غذا در دهان
معانی دیگر : (مزه ای که پس از خوردن یا کشیدن سیگار و غیره برای مدتی در دهان باقی می ماند) پس چشا، طعم بعدی، پس مزه

انگلیسی به فارسی

اثر و طعم غذا در دهان، لذت بعدی، لذت ثانوی


بعد از غذا، لذت ثانوی، لذت بعدی، اثر و طعم غذا در دهان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a lingering sensation, usu. of taste, sometimes continuing after its cause is gone.

- I don't like the aftertaste of those soft drinks.
[ترجمه ترگمان] از طعم آن نوشیدنی های لطیف خوشم نمی اید
[ترجمه گوگل] من بعد از نوشیدنی آن نوشابه ها را دوست ندارم

(2) تعریف: the feeling that lingers after an experience, esp. an unpleasant one, is over.

- The love affair left him with a bitter aftertaste.
[ترجمه ترگمان] عشق عاشقانه او را با لذت تلخ تنها گذاشت
[ترجمه گوگل] عشق عاشق او را با عطر و طعم تلخ ترک کرد

• persistence of a sensation (emotion or flavor) after the experience has gone
an aftertaste is a taste that remains in your mouth after you have finished eating or drinking something.

مترادف و متضاد

لذت ثانوی (اسم)
aftertaste

لذت بعدی (اسم)
aftertaste

اثر و طعم غذا در دهان (اسم)
aftertaste

جملات نمونه

1. The wine leaves a strong aftertaste.
[ترجمه ترگمان] شراب مزه خوبی میده
[ترجمه گوگل]شراب یک گلدان قوی را پس می دهد

2. The medicine left an unpleasant aftertaste.
[ترجمه ترگمان] داروها از طعم ناخوشایند لذت می برند
[ترجمه گوگل]این دارو از نظر عوارض جانبی ناخوشایند است

3. Despite the somewhat vinegary aftertaste we found it very easy to drink.
[ترجمه ترگمان]با وجود the vinegary، نوشیدن آن بسیار آسان بود
[ترجمه گوگل]به رغم ظرافت خیلی سرشار از ویتامین، نوشیدن آن بسیار آسان است

4. Some customers complained about the salty aftertaste.
[ترجمه ترگمان]برخی از مشتریان از the شور شکایت داشتند
[ترجمه گوگل]بعضی از مشتریان در مورد گل دهی سالم شکایت کردند

5. Some commented on the salty aftertaste.
[ترجمه ترگمان]برخی از آن ها در مورد the شور اظهار نظر کردند
[ترجمه گوگل]بعضی از آن ها در مورد بعد از جوش سالادی صحبت کردند

6. The wine has a bitter aftertaste.
[ترجمه ترگمان] شراب طعم تلخی داره
[ترجمه گوگل]شراب دارای عطر و طعم تلخ است

7. The aftertaste of that loss to Oregon State won't go away very soon.
[ترجمه ترگمان]The آن از دست رفتن به ایالت ارگان به زودی از بین نخواهد رفت
[ترجمه گوگل]پس از آن از دست دادن به حالت اورگان به زودی از بین نمی رود

8. A mild taste of nutmeg on the aftertaste.
[ترجمه ترگمان] مزه مزه مزه مزه مزه مزه مزه مزه میکنه
[ترجمه گوگل]طعم ملایم ماست گوجه فرنگی

9. It has a sapid, harmonic taste. Its particular aftertaste of bitter almonds gives sensations of rare elegance.
[ترجمه ترگمان]آن یک طعم یکنواخت و هارمونیک دارد aftertaste خاص این ناحیه، احساسات لطیف و ظریفی را به نمایش می گذارد
[ترجمه گوگل]این یک طعم و مزه هامیک است طعم و مزه خاص خود را از بادام تلخ می دهد احساس ظرافت نادر است

10. This quality is noticeable in aroma and aftertaste.
[ترجمه ترگمان]این کیفیت در عطر و عطر بسیار قابل توجه است
[ترجمه گوگل]این کیفیت در عطر و عطر و طعم قابل توجه است

11. Iodine is added as a final bacteria killer, giving the recycled water a distinctive aftertaste.
[ترجمه ترگمان]ید به عنوان یک قاتل نهایی باکتری به آن اضافه می شود و آب بازیابی شده را به عنوان یک aftertaste متمایز می سازد
[ترجمه گوگل]ید به عنوان یک قاتل نهایی باکتری اضافه شده است، و به آب بازیافتی تقسیم شده است

12. A big bear threatens rich, glamorous men in this Hemingway-esque adventure tale with a Hollywood aftertaste.
[ترجمه ترگمان]خرس بزرگ مردی ثروتمند و با شکوه را در داستان ماجراجویانه \"همینگوی\" با یک aftertaste هالیوودی تهدید می کند
[ترجمه گوگل]خرس بزرگ، مردمی غنی و پر زرق و برق را در این داستان ماجراجویی همینگویی-عید با یک بعد از طعم و مزه هالیوود تهدید می کند

13. It has all the right ingredients but somewhere during preparation something went wrong producing an unsatisfying dish with a bitter aftertaste.
[ترجمه ترگمان]این ماده تمام مواد اولیه را دارد اما در طول آماده سازی چیزی نادرست باعث ایجاد یک غذای غیر رضایت بخش با یک غذای تلخ می شود
[ترجمه گوگل]این همه مواد لازم را دارد، اما در جایی در طی آماده سازی چیزی اشتباه انجام می شود که یک ظرف ناراضی را با عطر و طعم تلخ خورده است

پیشنهاد کاربران

aftertaste ( تغذیه )
واژه مصوب: پس طعم
تعریف: طعمی که پس از خوردن غذا در دهان باقی می ماند


کلمات دیگر: