کلمه جو
صفحه اصلی

affray


معنی : غوغا، سلب ارامش مردم، نزاع، ستیز، هراسانیدن
معانی دیگر : زد و خورد پر سر و صدا، نزاع در شارع عام، به هم زدن آرامش و نظم عمومی، کتک کاری، مزاحمت فراهم اوردن، ترساندن

انگلیسی به فارسی

غوغا، نزاع، سلب آرامش مردم، مزاحمت فراهم آوردن، ترساندن، هراسانیدن


عذاب، غوغا، سلب ارامش مردم، نزاع، ستیز، هراسانیدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a noisy public quarrel or fight; brawl.
مترادف: altercation, brawl, broil, fight, fracas, fray, melee, quarrel, row, rumpus, scuffle, uproar, wrangle
مشابه: argument, clash, commotion, conflict, contention, disagreement, disorder, dispute, dissension, disturbance, feud, riot, skirmish, squabble, strife, struggle, tumult, tussle

• commotion; fray, small scale riot; fight

مترادف و متضاد

غوغا (اسم)
pandemonium, fray, turmoil, affray, melee, uproar, clamor, mobile, riot, tumult, ruckus, hubbub, scuffle, mob, scrimmage, jangle, rave, peal, canaille, din, embroilment, hordes of locusts, hurly-burly, rumpus

سلب ارامش مردم (اسم)
affray

نزاع (اسم)
quarrel, battle, fray, affray, strife, dispute, contention, discord, spar, war, warfare, fuss, scuffle, wrangle, squeal, scrap, tousle, dust-up, embroilment, falling-out

ستیز (اسم)
hate, hatred, quarrel, violence, affray, contention, antagonism, contest, anger, animosity, scuffle, injustice, mix-in, punch-up

هراسانیدن (فعل)
fray, affray, feeze

جملات نمونه

1. Wallace was charged with causing an affray at a Southampton nightclub.
[ترجمه ترگمان]والاس متهم به ایجاد یک زد و خورد در کلوب شبانه Southampton شد
[ترجمه گوگل]Wallace به اتهام ایجاد خجالت در یک کلوپ شبانه ساوتهمپتون متهم شد

2. The men were charged with affray / with causing an affray.
[ترجمه ترگمان]افراد با زد و خورد متهم شده بودند
[ترجمه گوگل]این مردان به اتهام جرم و جنایت دستگیر شدند

3. The reason for the affray is unclear, though a police spokesman played down any suggestion of feuding between criminal gangs.
[ترجمه ترگمان]دلیل این درگیری مشخص نیست، هر چند که یک سخنگوی پلیس هر گونه پیشنهاد دشمنی بین گروهه ای تبهکار را رد کرد
[ترجمه گوگل]دلایل نارضایتی مشخص نیست، هرچند یک سخنگوی پلیس هر گونه پیشنهاد فریب بین باندهای جنایتکار را رد کرد

4. Student Fay, 2 was cleared of wounding and affray.
[ترجمه ترگمان]فی، ۲ دانشجو، از زخمی شدن و زد و خورد تبرئه شد
[ترجمه گوگل]دانشجو فای، 2 از زخم و رنجش پاک شد

5. Lowe is also charged with causing an affray.
[ترجمه ترگمان]لاو نیز متهم به ایجاد یک زد و خورد است
[ترجمه گوگل]لئو نیز با تهمت زدن مواجه است

6. He was sorry about the outcome of an affray that he had not started and in no way wanted.
[ترجمه ترگمان]از نتیجه یک نزاع متاسف بود که او شروع نکرده بود و به هیچ وجه مایل به این کار نبود
[ترجمه گوگل]او در مورد نتیجه ای که او شروع نکرده و به هیچ وجه نمی خواست، متاسف بود

7. It created other offences - violent disorder, affray and threatening behaviour.
[ترجمه ترگمان]این گروه جرائم دیگر، اختلال خشونت آمیز، درگیری و رفتار تهدید کننده را ایجاد کرده است
[ترجمه گوگل]این دیگر جرایم - اختلال خشونت آمیز، افراط و رفتار تهدید ایجاد کرد

8. A Braintree man was cleared of an affray charge yesterday when the prosecution offered no further evidence against him.
[ترجمه ترگمان]دیروز که دادستانی هیچ مدرکی علیه او نشان نداد، یک نفر به برین تری رفته بود
[ترجمه گوگل]یک مرد Braintree روز گذشته از اتهام محاربه ای محروم شد، زمانی که دادستان هیچ مدرکی را علیه وی ارائه نکرد

9. Barnstaple crown court was told he caused an affray at a pub in Braunton, Devon.
[ترجمه ترگمان]دربار سلطنتی به او گفته بود که در یک کاباره، در Braunton، دوون در affray ایجاد شده، دوون
[ترجمه گوگل]دادگاه برنستپل تاونز گفته شد که او در یک کافه در Braunton، Devon خسارت ایجاد کرده است

10. The crime of affray is decomposed from hooliganism set by the previous Criminal Law.
[ترجمه ترگمان]جرم زدن از ولگردی تنظیم شده توسط قانون جنایی قبلی تجزیه می شود
[ترجمه گوگل]جرم خشونت از حرمت گریزی که توسط قانون پیشین جنایی تعیین شده است، تجزیه می شود

11. An interesting shooting affray was on in the mountains of Kentucky.
[ترجمه ترگمان]یک زد و خورد جالب در کوهستان های کنتاکی بود
[ترجمه گوگل]یک تیراندازی جالب در کوه های کنتاکی بود

12. Be a hero in the affray!
[ترجمه ترگمان]در جنگ قهرمان باش!
[ترجمه گوگل]یک قهرمان در حوادث باشید!

13. The Crime of Affray is a common and frequently occurring crime.
[ترجمه ترگمان]جنایت of یک جنایت رایج و مکرر است
[ترجمه گوگل]جرم عفونی یک جنایت معمول و اغلب اتفاق می افتد

14. His success with Jane had resulted in the affray between him and John.
[ترجمه ترگمان]موفقیت او با جین منجر به زد و خورد بین او و جان شده بود
[ترجمه گوگل]موفقیت او با جین موجب برانگیختن بین او و جان شد

پیشنهاد کاربران

نزاع و درگیری


کلمات دیگر: