کلمه جو
صفحه اصلی

freshness


معنی : خنکی
معانی دیگر : تازگی، طراوت، شیرینی، بی نمکی، بی تجربگی

انگلیسی به فارسی

تازگی، تازه بودن، نو بودن


(هوا) خنکی، تازه بودن


(باد) تندی


شادابی، طراوت، نشاط، تر و تازگی، (رنگ) روشن بودن


تازه نفسی، سرحال بودن


پر رویی، بی حیایی، بی شرمی، وقاحت


انگلیسی به انگلیسی

• vigor, liveliness; newness, recentness

مترادف و متضاد

خنکی (اسم)
vapidity, coolness, chill, freshness

newness


Synonyms: bloom, brightness, callowness, cleanness, clearness, dew, dewiness, glow, greenness, inexperience, innovativeness, inventiveness, novelty, originality, rawness, shine, sparkle, vigor, viridity, youth


Antonyms: oldness, staleness


جملات نمونه

1. these flowers retain their freshness for a long time
این گل ها تازگی خود را مدت ها حفظ می کنند.

2. She has a freshness and dynamism about her.
[ترجمه ترگمان]طراوت و طراوت دارد
[ترجمه گوگل]او دارای طراوت و پویایی در مورد او است

3. We guarantee the freshness of all our produce.
[ترجمه موسی] ما تازگی تمام محصولات خود را تضمین می کنیم.
[ترجمه ترگمان]ما طراوت و طراوت همه produce رو تضمین می کنیم
[ترجمه گوگل]ما تندرستی تمام محصولات ما را تضمین می کنیم

4. This wine has a freshness and vitality that appeals to many drinkers.
[ترجمه موسی] این شراب از طراوت و نشاط برخوردار است که مورد توجه بسیاری از مصرف کنندگان نوشیدنی قرار می گیرد.
[ترجمه ترگمان]این شراب تازگی و سرزندگی زیادی دارد که بسیاری از مصرف کنندگان را جلب می کند
[ترجمه گوگل]این شراب دارای طراوت و انعطاف پذیری است که به بسیاری از نوشیدنی ها جذاب است

5. The music has a wonderful freshness and vitality.
[ترجمه موسی] موسیقی از شادابی و نشاط فوق العاده ای برخوردار است.
[ترجمه ترگمان]موسیقی تازگی و سرزندگی فوق العاده ای دارد
[ترجمه گوگل]موسیقی دارای طراوت و سرزندگی فوق العاده است

6. His diction is noted for its freshness and vividness.
[ترجمه ترگمان]طرز بیان او به خاطر تازگی و روشنی آن است
[ترجمه گوگل]سخنرانی او به خاطر طراوت و زیبایی آن است

7. The mushrooms are sealed in a bag for freshness.
[ترجمه ترگمان]قارچ ها در یک کیسه برای تازگی مهر و موم شده اند
[ترجمه گوگل]قارچ ها در یک کیسه برای طراوت مهر و موم شده است

8. I like the freshness of his approach to the problem.
[ترجمه ترگمان]من از طراوت و طراوت خود نسبت به این مساله خوشم می آید
[ترجمه گوگل]من تازه از رویکرد او به این مشکل خوشحالم

9. Instead, there is always freshness and a delight in storytelling all too often absent from weighty academic history.
[ترجمه ترگمان]در عوض، همیشه تازگی و لذت در داستان سرایی بیش از حد وجود دارد که اغلب در تاریخ آکادمیک مهم وجود ندارد
[ترجمه گوگل]در عوض، همیشه درخشان است و لذت بردن از داستان های داستان است که اغلب از تاریخ مهم دانشگاهی دور نیست

10. Many drinkers enjoy the freshness and vitality of a young Chardonnay Champagne, while others prefer some maturity.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مصرف کنندگان از طراوت و نشاط یک chardonnay جوان شامپاین لذت می برند، در حالی که برخی از آن ها برخی از بلوغ را ترجیح می دهند
[ترجمه گوگل]بسیاری از نوشیدنی ها از طراوت و انعطاف پذیری شادونه Chardonnay شامپانی لذت می برند، در حالی که برخی دیگر از بلوغ ترجیح می دهند

11. Grapefruit, marjoram, peach and camomile for radiance and freshness.
[ترجمه ترگمان]Grapefruit، marjoram، هلو و camomile برای روشنایی و طراوت
[ترجمه گوگل]گریپ فروت، میرجان، هلو و بابونه برای نور و طراوت

12. His voice had a freshness that would make many tenors under the age of 40 go green with envy.
[ترجمه موسی] صدای او تازگی داشت که باعث می شد بسیاری از خواننده های اپرای زیر 40 سال از حسادت غبطه بخورند ( خشمگین شوند ) .
[ترجمه ترگمان]صدای او تازگی داشت که باعث می شد افراد زیر ۴۰ سال با حسادت سبز شوند
[ترجمه گوگل]صدای او تا به حال طراوت بود که بسیاری از سناریوهای زیر 40 سالگی با حسادت سبز می شوند

13. Jezrael inhaled freshness, trying to rid her nostrils of that cloying, heavy scent.
[ترجمه ترگمان]نفس عمیقی کشید و سعی کرد سوراخ های بینی اش را از این عطر تند و سنگین خلاص کند
[ترجمه گوگل]Jezrael استنشاق تازه، تلاش برای از بین بردن بینی هایش از آن cloying، عطر و بوی سنگین

14. After the crisp freshness of the shop, the flat had a musty stale smell.
[ترجمه ترگمان]بعد از طراوت و شادابی مغازه، این آپارتمان بوی کهنگی و کپک می داد
[ترجمه گوگل]پس از طراوت و شفافیت مغازه، تخت، بوی غلیظی داشت

پیشنهاد کاربران

freshness ( noun ) = تازگی، طراوت، خنکی، شادابی، خامی، نوچگی، جسارت

lacking freshness = بیات، مانده، کهنه

the product's freshness depends on an efficient transportation system to bring it to market.
تازگی محصول به یک سیستم حمل و نقل کارآمد بستگی دارد تا آن را به بازار عرضه کند.


کلمات دیگر: