کلمه جو
صفحه اصلی

crudely


درحالت خام ,بزمختی

انگلیسی به فارسی

خردمندانه


انگلیسی به انگلیسی

• rudely; roughly; in an unfinished manner, in an unrefined state

جملات نمونه

1. the shirt had been crudely sewn together
پیراهن ناشیانه دوخته شده بود.

2. One strut had fractured and been crudely repaired in several places.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها از جا دررفته بود و به طور ناشیانه در چندین جا تعمیر شده بود
[ترجمه گوگل]یک ستون شکست خورده بود و در چندین محل به خوبی مورد اصلاح قرار گرفته بود

3. He hated it when she spoke so crudely.
[ترجمه ترگمان]وقتی این حرف را می زد از آن متنفر بود
[ترجمه گوگل]او آن را متنفر کرد وقتی که او به سختی صحبت کرد

4. The donors can be split — a little crudely — into two groups.
[ترجمه ترگمان]اهدا کنندگان می توانند به دو گروه تقسیم شوند - که کمی خشن هستند - به دو گروه تقسیم می شوند
[ترجمه گوگل]اهدا کنندگان را می توان تقسیم کرد - کمی کمی - به دو گروه

5. To put it crudely, the poor are going without food so that the rich can drive cars.
[ترجمه ترگمان]فقرا برای بیان it، بدون غذا پیش می روند تا ثروتمندان بتوانند ماشین ها را برانند
[ترجمه گوگل]به طور کامل، فقرا بدون غذا می روند تا ثروتمندان بتوانند اتومبیل ها را بفروشند

6. The white-hot stream flowed down a crudely fashioned open conduit, passing only a couple of feet from Robyn's toecaps.
[ترجمه ترگمان]جریان آب داغ روی یک مجرا باز بود و فقط چند قدم از toecaps روبین در حال عبور بود
[ترجمه گوگل]جریان سفید گرم، یک کانال باز بازدارنده را به جریان انداخته بود، فقط چند پا از دکل های Robyn عبور می کرد

7. It was thick and almost crudely black, with a shine on it like molasses.
[ترجمه ترگمان]کلفت و تقریبا خشن بود و مثل شیره قند روی آن می درخشید
[ترجمه گوگل]این ضخیم و تقریبا خالص سیاه بود، با درخشش بر روی آن مانند ملاس

8. First, one can not crudely equate surplus labour, surplus product and surplus-value.
[ترجمه ترگمان]اول اینکه، فرد نمی تواند نیروی کار مازاد، محصول مازاد و ارزش مازاد را معادل کند
[ترجمه گوگل]اولا نمیتوانیم به طور کامل درآمد اضافی، محصول اضافی و ارزش افزوده را معادل کند

9. Crudely expressed, corruption was of the political essence and was the practical counterpoint to the constitutional theory of balance.
[ترجمه ترگمان]Crudely بیان کرد که فساد از اساس سیاسی است و کنترپوان عملی به نظریه قانون اساسی تعادل است
[ترجمه گوگل]به شدت بیان شد که فساد از ذات سیاسی بود و مخالف عملی نظریه تعادل قانون اساسی بود

10. Her short red hair was crudely shaped in a wedge and her pallid cheeks and small chin were peppered with unsightly acne.
[ترجمه ترگمان]موهای کوتاه قرمزش در یک گوه شکل داده شده بود و گونه های رنگ پریده اش و چانه کوچکش روی آن پاشیده شده بود
[ترجمه گوگل]موهای قرمز کوتاه او به شدت در یک گوه شکل داده شد و گونه های پالید او و چانه کوچک با آکنه ناخوشایند فلفل شده بود

11. More crudely, they are written off as a rampaging mob, victim to primitive urges or the machinations of conspirators.
[ترجمه ترگمان]از آن گذشته، آن ها به عنوان یک \"اوباش\"، قربانی خواسته های ابتدایی یا توطئه گران، نوشته شده اند
[ترجمه گوگل]به طور روان تر، آنها به عنوان یک توده ی شلوغ، قربانی اصرار اولیه و یا توهین کنندگان توهین می شوند

12. The second distinguishes crudely between legal form and intention.
[ترجمه ترگمان]دومی، crudely را بین شکل و نیت قانونی متمایز می کند
[ترجمه گوگل]دوم، به طور جدی بین شکل حقوقی و قصد تقسیم می شود

13. A rather crudely drawn frontispiece depicts several scientific instruments and some objects from the society's museum collections.
[ترجمه ترگمان]صفحه کتاب نسبتا خشن، چندین ابزار علمی و برخی اشیا از مجموعه های موزه را به تصویر می کشد
[ترجمه گوگل]فونتیسوسی که به راحتی کشیده شده است، چند ابزار علمی و برخی از اشیا از مجموعه موزه های جامعه را نشان می دهد

14. To put it crudely, the global capitalist system has very little need of the subordinate classes in this sphere.
[ترجمه ترگمان]برای قرار دادن آن، سیستم سرمایه داری جهانی به طبقات فرعی در این حوزه نیاز چندانی ندارد
[ترجمه گوگل]نظام سرمایه داری جهانی نیاز به کلاس های زیرین در این حوزه دارد

پیشنهاد کاربران

اساسا، از لحاظ بنیادی، بصورت اساسی

ناخوشایند

۱. تقریبا
۲. با خشونت و درشتی
۳. تخمینی
۴. به طور سرسری و ناتمام
۵. به طور ناخوشآیند


خام دستانه

To put it crudely ( phrase ) :
رُک بگم
رو راست بگم
بدون تعارف بگم
بدون رودربایستی بگم

ناشیانه ، غیر حرفه ای


کلمات دیگر: