کلمه جو
صفحه اصلی

befit


معنی : مناسب بودن، درخور بودن، برازیدن
معانی دیگر : شایسته بودن، سزیدن، شایستن

انگلیسی به فارسی

برازیدن، درخور بودن، مناسب بودن


خوب بودن، مناسب بودن، برازیدن، درخور بودن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: befits, befitting, befitted
مشتقات: befitting (adj.)
• : تعریف: to be suitable to.
مشابه: become, fit, suit

- He dresses as befits his station in life.
[ترجمه ترگمان] مانند station که در زندگی است لباس می پوشد
[ترجمه گوگل] او لباس هایش را به عنوان جایگزین ایستگاه خود در زندگی می کند

• be suitable; be proper; make fit
if something befits a person or thing, it is suitable for them or is expected of them; a formal word.

مترادف و متضاد

مناسب بودن (فعل)
suit, assort, long, befit, be suitable, be able, become

درخور بودن (فعل)
befit, become

برازیدن (فعل)
befit, become

جملات نمونه

1. Such actions do not befit you.
[ترجمه ترگمان]چنین اعمالی مناسب شما نیستند
[ترجمه گوگل]چنین اقداماتی برای شما مناسب نیست

2. You should dress in a way that befits a woman of your position.
[ترجمه ترگمان]تو باید طوری لباس بپوشی که شایسته زنی است که در موقعیت شما قرار دارد
[ترجمه گوگل]شما باید لباس را به نحوی مناسب بدانید که یک زن از موقعیت شما باشد

3. A formal gown befits the diplomatic reception.
[ترجمه ترگمان]لباس رسمی برای پذیرایی دیپلماتیک مناسب است
[ترجمه گوگل]لباس رسمی مناسب پذیرش دیپلماتیک است

4. At last James had an office that befitted his status.
[ترجمه ترگمان]در آخر سر جیمز یک دفتر داشت که شایسته مقامش بود
[ترجمه گوگل]در نهایت جیمز یک دفتر داشت که موقعیت او را به دست آورده بود

5. She was buried in the cathedral, as befits someone of her position.
[ترجمه ترگمان]چنانکه شایسته یکی از موقعیتش بود، در کلیسای جامع به خاک سپرده شد
[ترجمه گوگل]او در کلیسای جامع به خاک سپرده شده است، همانطور که شخص دیگری از موقعیت او است

6. Her clothes befit the wedding ceremony.
[ترجمه ترگمان]لباسش برازنده مراسم عروسی است
[ترجمه گوگل]لباس های او مراسم عروسی را بر عهده دارند

7. He lived in the style befitting a gentleman.
[ترجمه ترگمان]او در لباسی که شایسته یک آقا بود زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او به سبک نجیب زاده زندگی می کرد

8. It was a lavish reception as befitted a visitor of her status.
[ترجمه ترگمان]این پذیرایی پر زرق و برق بود که شایسته مهمان of بود
[ترجمه گوگل]این یک پذیرایی عاقلانه بود که یک بازدیدکننده از موقعیت او بود

9. It ill befits a priest to act uncharitably.
[ترجمه ترگمان]مثل این است که یک کشیش است که با آن ها یار است
[ترجمه گوگل]این بیماری یک کشیش است که به طور ناخودآگاه عمل می کند

10. They offered him a post befitting his seniority and experience.
[ترجمه ترگمان]آن ها به او یک پست شایسته برای ارشدیت و تجربه خود پیشنهاد کردند
[ترجمه گوگل]او به او یک پست مناسب برای استقرار و تجربه او داد

11. the benignity and protectiveness of or befitting a father.
[ترجمه ترگمان]مهربانی و حمایت پدر
[ترجمه گوگل]خوشبختی و محافظت از یک یا یک پدر

12. As befits the owners of an elitist newspaper, the Sulzbergers are patricians.
[ترجمه ترگمان]همان طور که شایسته مالکان یک روزنامه elitist است، Sulzbergers پاتریسینها هستند
[ترجمه گوگل]همانطور که صاحبان روزنامه نخبه گانه می گویند، سولزبرگرها وطن پرست هستند

13. As befits its relatively young geological age, the specimen is preserved with its original shell material.
[ترجمه ترگمان]مطابق با سن نسبتا جوان زمین شناسی، نمونه با مواد پوسته اصلی خود حفظ می شود
[ترجمه گوگل]با توجه به سن زمینی نسبتا جوان خود، نمونه با مواد اولیه پوسته آن حفظ شده است

14. They gave him a funeral befitting a national hero.
[ترجمه ترگمان]ان ها به او یک مراسم تدفین برای یک قهرمان ملی دادند
[ترجمه گوگل]آنها یک مراسم خاکسپاری به یک قهرمان ملی دادند

His behavior ill befits a university professor.

رفتار او شایسته‌ی یک استاد دانشگاه نیست.


Dress in a way that befits your age.

لباس جوری بپوش که به سنت بخورد.


پیشنهاد کاربران

جور/متناسب/مطابق/موافق/سزاوار بودن


کلمات دیگر: