کلمه جو
صفحه اصلی

mustard


معنی : خردل، درخت خردل
معانی دیگر : (گیاه شناسی) گیاه خردل (انواع گیاهان یک سال زی از جنس brassica از خانواده ی crucifer که گل زرد می دهند)، سپندان، خردل (دانه ی آرد شده ی برخی از این گیاهان به ویژه brassica nigra)، سس خردل، (رنگ) زردتیره

انگلیسی به فارسی

خردل، درخت خردل


انگلیسی به انگلیسی

• spicy condiment made from the mustard seed (usually in the form of a spread or a powdery spice)
mustard is a yellow or brown spicy paste that is made from the seeds of the mustard plant, and which is used to flavour food.

مترادف و متضاد

خردل (اسم)
coward, craven, mustard, patsy, faint-heart

درخت خردل (اسم)
mustard

جملات نمونه

1. mustard gas is a persistent gas that remains deadly for several minutes
گاز خردل گاز دیرپایی است که تا چندین دقیقه مهلک باقی می ماند.

2. cut the mustard
(عامیانه) مطابق انتظار بودن،به حد نصاب رسیدن،کامیاب شدن

3. keen as mustard
(انگلیس) بسیار مشتاق،سخت خواهان

4. when came to proofreading he definitely didn't cut the mustard
در اصلاح غلط های متن،کار او اصلا رضایت بخش نبود.

5. A little mustard is served on the side to add further piquancy.
[ترجمه ترگمان]کمی خردل برای اضافه کردن بیشتر به آن بکار می رود
[ترجمه گوگل]کمی خردل در سمت سرویس داده می شود برای اضافه کردن پیکار بیشتر

6. After meat, mustard.
[ترجمه ترگمان] بعد از گوشت، خردل
[ترجمه گوگل]پس از گوشت، خردل

7. A spoonful of mustard will give the dish some zip.
[ترجمه ترگمان]یک قاشق خردل به ظرف مقداری بسته خواهد داد
[ترجمه گوگل]یک قاشق خردل به یک ظرف خرد می شود

8. Add mustard to give the dressing a sharper taste.
[ترجمه ترگمان]به علاوه سس خردل هم اضافه کنید
[ترجمه گوگل]خردل را اضافه کنید تا سس را طعم واضح تر نشان دهید

9. Mix together the mustard and olive oil.
[ترجمه ترگمان]خردل دان و روغن زیتون را با هم مخلوط کنید
[ترجمه گوگل]روغن خردل و روغن زیتون را هم مخلوط کنید

10. I like mustard with a bit of bite.
[ترجمه ترگمان] من خردل رو با یه ذره گاز دوست دارم
[ترجمه گوگل]من یک خردل را با کمی نیش میخواهم

11. Add some hot English mustard.
[ترجمه diana] کمی خردل انگلیسی تند به آن اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]کمی خردل داغ به آن اضافه کنید
[ترجمه گوگل]خردل گرم انگلیسی را اضافه کنید

12. I didn't cut the mustard as a hockey player.
[ترجمه ترگمان]من خردل رو به عنوان بازیکن هاکی قطع نکردم
[ترجمه گوگل]من خردل را به عنوان یک بازیکن هاکی بریده ام

13. I don't like mustard; it's too hot.
[ترجمه نسترن] من خردل دوست ندارم اون خیلی تنده
[ترجمه ترگمان]من از خردل خوشم نمی آید؛ خیلی گرم است
[ترجمه گوگل]من خردل را دوست ندارم خیلی داغ است

14. Add a dessertspoonful of dry mustard.
[ترجمه ترگمان]کمی خردل خشک اضافه کنید
[ترجمه گوگل]یک دسر خردل خشک اضافه کنید

15. He slapped mustard on the sandwich.
[ترجمه ترگمان]روی ساندویچ خردل کوبید
[ترجمه گوگل]او خردل را روی ساندویچ کشید

16. Spread the bread thinly with mustard.
[ترجمه ترگمان]the را با خردل باز کن
[ترجمه گوگل]نصف نان را با خردل نان بپزید

17. I don't like mustard; it is too hot.
[ترجمه داداشی] من خردل دوست ندارم خیلی تند است
[ترجمه ترگمان]من از خردل خوشم نمی آید؛ خیلی داغ است
[ترجمه گوگل]من خردل را دوست ندارم خیلی داغ است

When came to proofreading he definitely didn't cut the mustard.

در اصلاح غلط‌های متن، کار او اصلاً رضایت‌بخش نبود.


اصطلاحات

cut the mustard

(عامیانه) مطابق انتظار بودن، به حد نصاب رسیدن، کامیاب شدن


پیشنهاد کاربران

خردل

a yellow subatance with a hot taste made from the seeds of a plant


خردل
a thick yellow sauce with a very strong taste, that you eat with meat

سس خردل

خردل ، سس خردل ، سس زرد 😊💖

a yellow substance with a hot taste made from the seeds of a plant

رنگ خردلی


کلمات دیگر: